برشی از كتاب چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه درایران
روحانیت؛ قدرتی که شاه دست کم گرفت
در مردادسال ۱۳۵۷ به “پرویز راجی” سفیرش در انگلیس گفت: تردیدی نیست که بیشتر اقدامات [روحانیون] از سوی کا.گ.ب هدایت میشود…
نه ارگانهای امنیتی رژیم و نه خود شاه، درک صحیحی از قدرت و نفوذ روحانیت نداشتند. حتی ساواک هم خطر روحانیت را درک نکرد. ساواک در بولتنهای نوبهای خود که هر سه ماه یا شش ماه یک بار از فعالیت روحانیون تهیه میکرد؛ اقدامات روحانیون را کم اهمیت و اقدامات ساواک را مؤثر جلوه میداد.
این گزارشها توسط دفتر ویژه به اطلاع محمدرضا میرسید. به گزارش فردوست گزارشهای ساواک در این زمینه بسیار ضعیف و سطحی بود و آگاهیهای شاه از روحانیت نیز مانند این گزارشها سطحی و متأثر از غرور او بود. شاه واقعا معتقد بود پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد و تبعید امام خمینی (ره)، حیات روحانیت به سوی نابودی است.
شاه در مصاحبهای با یک خبرنگار فرانسوی، مغرورانه گفت: «امروز فکر نمیکنم که بتوان واقعا از گرفتاری درمورد مُلاها صحبت کرد؛ شاید آنها گهگاه زمزمههایی داشته باشند، ولی مطمئنا این کار هیچ عارضهای برای ما ندارد.»
شاه در شهریور ۱۳۴۸ در عکسالعمل به یکی از مواضع آیتالله گلپایگانی با اعلم گفتوگو کرد و هر دو از کاهش نفوذ روحانیون احساس آرامش کردند. شاه هفت سال بعد یعنی در فروردین ۱۳۵۵ به این نتیجه رسید که آخوندها در سرتاسر دنیای اسلام محکوم به فنا هستند. علت مهم ناتوانی شاه از تحلیل قدرت روحانیت دراین بود که وی روحانیت را گروهی مرتجع و واپسگرا میدانست که دوران آنان گذشته است ونمی توانند هیچ پیام نویی را به جامعه عرضه کنند.
شاه در ملاقاتهایی که با سولیوان سفیر امریکا داشت، قدرت و نفوذ ملاها را به مسخره میگرفت ومیگفت آنها از واقعیتهای ایران مدرن بیخبرند. علت دیگر ناتوانی شاه از درک قدرت روحانیت این بود که شاه کمونیسم را تنها رقیب و خطر برای رژیمش میدانست؛ به همین جهت تمام حرکتها و مخالفتهای ضد رژیم را تحت پوشش کمونیسم ارزیابی میکرد.
او در مردادسال ۱۳۵۷ به “پرویز راجی” سفیرش در انگلیس گفت: تردیدی نیست که بیشتر اقدامات [روحانیون] از سوی کا.گ.ب هدایت میشود؛ در واقع شاه و رژیم وی از ریشههای تاریخی روحانیت، نفوذ مذهب شیعه بین مردم و پیوند روحانیت و مردم تحلیل درستی نداشتد. به قول اشرف ما شدت مقاومت روحانیون و نفوذ آنها را درتودهها دست کم گرفته بودیم.
اطرافیان شاه نیز در ناتوانی از درک روحانیت مانند شاه بودند. اعلم، وزیر دربار در پاسخ به سفیر امریکا که از فکر روحانیون اظهار نگرانی میکرد. گفت: جای نگرانی نیست؛ زمان آنها به سر آمده و دیگر هیچگونه قدرتی ندارند. اعلم به سفیر توضیح داد که در زمان نخست وزیریاش چگونه آنها را سرکوب و سرشان را به سنگ زده که هرگز امکان ابراز قدرت نخواهند یافت.
نه تنها رژیم شاه ارزیابی صحیحی از قدرت نفوذ روحانیون نداشت، بلکه ناظران خارجی هم گمان میکردند که شاه مقاومت روحانیت شیعه را با برنامههای غربگرایانه خود درهم شکسته … دیپلماتهای خارجی مقیم تهران هم کم وبیش همین عقیده را داشتند. با این حال آنان را به عنوان یک خطر جدی پیشبینی نمیکردند. در سال ۱۳۵۱ یکی از برجستهترین متخصصان آمریکایی در گزارشی درمورد روحانیون چنین تحلیل کرد: میتوان گمان برد که موضع علما دیگر از مزایای پیشین برخوردار نیست و چنین مینماید که هرچه تربیت علمی و آموزش همگانی و مدارس غیرمذهبی گستردهتر میشوند، آداب اسلامی درباره روابط زن و مرد و در زمینههای دیگر بیشتر نادیده گرفته میشود و هم از این جهت که برخی از علما را میتوان تجسم مخالفت با اصلاحات شمرد، این موضع بیشتر افول می کند.
بیشتر ناظران آمریکایی در سال پایانی رژیم «هیچ شناختی از ولایت فقیه که آیتالله خمینی تجسم زنده آن بود» نداشتند. بیشتر نهادهای دولتی آمریکا و حتی وزارت خارجه «خبر نداشتند که آیتالله خمینی دیدگاههایش را در حکومت اسلامی به چاپ رسانده است» ناتوانی رژیم و آمریکا درفهم قدرت روحانیت موجب شد که درسال ۱۳۵۷ هر دو قدرت در مقابل روحانیت، فاقد برنامه باشند.
چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه درایران- روح الله حسینیان- ص۶۹۵-