به روایت برادر شهید یاری از تودشکچویه؛
ارتش بال پرواز پسر پنجم خانوده یاری شد/ میادین انقلاب «علی» را برای شهادت آماده کرد
برادر شهید علی یاری میگفت: کار جهادی بچه های سال های 60 و نسل اولی های انقلاب، آینده ای سازنده را برای آنها رقم زد به گونه ای که علی سربازی را بر دانشگاه ترجیح داد.
به گزارش اصفهان شرق، نامگذاری 29 فروردین هرسال به نام روز ارتش از ابتکارات امام خمینی(ره) بود. آن هم در شرایطی که ارتش جمهوری اسلامی با کارشکنی های مختلف داخلی و خارجی روبه رو بود.
تقویم رسمی کشور، سی و هفتمین سالروز ارتش را در خود جای داد تا با گرامی داشتن این روز، پاسخی مناسب به وفاداری ارتشیان به ارمان های انقلاب و امام راحل داد که چطور بیعت دیروز ارتشیان با امام خمینی و خشم دشمنان، امروز با بیعت با امام خامنه ای مدظله العالی تکرار وصف نشدنی می شود.
ارتشیان آیه به آیه ریسمان الهی را چنگ زده و آرمان های اسلامی را در قالب جوانانی عاشق اهل بیت از ایران به سوریه بردند و امروز در کنار شهدای ارتش دیروز، نام شهدای ارتش به تازگی در دفاع از حرم حضرت زینب(س) بر زبان ها می چرخد.
فرصت را غنیمت دانستیم و با پرس و جو از مسئول ایثارگران ناحیه مقاومت بسیج امام علی(ع) به روستای تودشک چویه از توابع بخش کوهپایه رسیدیم.
نام 25 شهید این روستا روایت عاشقی و حضور دلاورمردانه جوانان شرق اصفهان را دوباره برای ما به تصویر کشید…..
شرق اصفهان در شناسنامه خود، شهدایی به نام ارتش و سپاه و بسیج را با پسوند انقلاب اسلامی ایران جای داده است تا روایت پشتیبانی از ولایت فقیه را در همه زمان ها به تاریخ بفهماند.
در هوای بارانی بهار 95، نام سردر کوچه ای به نام شهید علی یاری ذهن ما را به جمع خانواده ای ولایتمدار و انقلابی برد.
نگاه مادر روایت زیبایی از صبوری و ایثار را به چشمان ما گرده زد، مادری که خود مشوق فرزندان در رفتن به جبهه شد و پس از شهادت علی یاری پسر پنجم خانواده، پسران دیگرا را برای دفاع از کشور و ولایت راهی میدان نبرد کرد.
*جوان 20 ساله خانواده یاری، آسمانی شد
علی یاری فرزند قارداش و متولد سال 1341 از روستای تودشکچویه بود و تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم ادامه داد. با وجودی که سرنوشت او را پنجمی خانواده کرد ولی عشق و ارادت و خودساختگی نام او را بر سربرگ اولین دلاورمرد خانواده جای داد. او در عاشقی پسر اول خانواده بود و شهادت لباسی زیبا برای جوان 20 ساله خانواده بود.
*انقلابی که علی را برای شهادت ساخت
در لحظه ورود به منزل شهید یاری، نگاه محمد و رضا دو برادر شهید، نکته هایی ناگفته از برادر را روایت می کرد….. رضا با اشتیاق نام علی را بر زبان می آورد ولی زمانی که به بیان خاطرات رسید، از محمد به واسطه نزدیکی سنی به شهید خواست تا روایت فتح شهید علی یاری را برای نسل چهار و پنج شرق اصفهانی بازگو کند.
محمد پاسدار حریم ولایت بود و سابقه خدمت در نیروی مقدس سپاه را در کارنامه خود ثبت کرد و امروز با وجود بازنشتگی، در ابتدای صحبت با چشمانی اشک آلود، اشتیاق حضور در دفاع از حرم حضرت زینب را بازگو می کرد و از شهیدش می خواست تا واسطه این حضور شود.
او از علی اینگونه سخن گفت:
علی از بچگی گل سرسبد خانواده یاری بود و در اخلاق و ارادت به اهل بیت کم نداشت. دوران انقلاب در جمع مردم انقلابی و راهپیمایی روستا حضوری پربار داشت و از محفل های شبانه و حضور پای صحبت امام جماعت مسجد گرفته تا گوش به فرمان بودن به صحبت های امام خمینی(ره) بخشی از لحظات زندگی او را تشکیل می داد.
پس از پیروزی انقلاب به علی پیشنهاد دادم که حتما به دانشگاه برود و ادامه تحصیل دهد ولی او به جهت اشتیاق به نبرد حق علیه باطل به سرعت به ارتش رفت و نیمه دوم سال 1360 به جبهه جنوب رفت.
سه باز اعزام شد و وقتی برای آخرین مرتبه به مرخصی آمد، شور و شوق دیگری داشت، انگار وجودش برای شهادت آماده شده بود و میدانستیم علی به شهادت نزدیک می شود.
در تاریخ 5 مرداد 1361 در عملیات رمضان در دزفول با اصابت تیر به پهلویش و به سبب خونریزی در میدان نبرد به شهادت رسید و در گلزار شهدای تودشک چویه به خاک سپرده شد…. او دومین شهید روستا بود.
*علی یاری جاذبه بسیار در جذب جوانان روستا به جبهه داشت
برادر چهارم با اشاره به اینکه انقلاب جوانان را خودساخته کرد، اظهار کرد: علی در کارهای جهادی شرکت بسیار داشت و گاها مکبر مسجد هم میشد، کار جهادی بچه های سال های 60 و نسل اولی های انقلاب، آینده ای سازنده را برای آنها رقم زد به گونه ای که نه تنها خودشان برای دفاع از کشور و اسلام شوق عجیبی داشتند بلکه باعث حضور جوانان دیگر روستا به میدان نبرد شد.
بعد از رفتن علی به جبهه دو نفر دیگر از روستا با الهام از معنویت دفاع مقدس، به جنوب رفتند و شهادت سرنوشت آن دو عزیز دیگر از تودشک چویه شد به گونه ای که نام 25 شهید در کارنامه روستای تودشک چویه به ثبت رسید.
*شهادت علی و خوابی که مادر در مشهد الرضا دید
محمد از خواب مادر این گونه برایمان صحبت کرد: مادر و پدر در مشهد به سر می بردند و یک هفته ای می شد که به شوق امام هشتم راهی مشهد شدند، قرار نبود زود به روستا برگردند ولی به دلیل علاقه مادر و فرزندی، قبل از شهادت علی، مادر به واسطه خوابی از پرواز پسرش خبردار شده و سریع از مشهد برگشتند ولی دو روز بود که برادرم بر دستان مردم وفادار تودشک چویه تشییع شده بود و مادر و پدر برمزار پسرشان آمدند.
ولی مادرم برایش انچه مهم بود، دفاع از میهن و امام بود و بعد از شهادت علی خودش مشوق همه پسران خانواده برای حضور در جبهه می شد به نحوی که بنده، سال 61 و بعد از شهادت برادرم، به سپاه رفتم و 18 سال در کردستان ماندم.
*ولایت مداری درخانواده یاری دست به دست می چرخد
محمد از علاقه وافر خانواده به ولایت سخن گفت و افزود: مادرم با ارادت و علاقه بسیار به اهل بیت شیره جان خود را به ما داد و پدر با کارگری و زحمت، نانی حلال را به خانه می آورد تا فرزندشان آنگونه پرورش یابد که با هدف سربلندی اسلام و به فرمان رهبرشان برای پوشیدن لباس شهادت لحظه شماری کند.
امروز بچه های نسل چهار و پنجم خانواده با الهام گرفتن از یاد و خاطره شهدای دوران دفاع مقدس، پشت سر ولی فقیه این زمان حضرت امام خامنه ای مدظله العالی حرکت می کنند و مسلما اگر گوششان به کلام رهبری باشد، دشمن به هیچ وجه در آنها نفوذ نخواهد کرد.
*سخن آخر: کار جهادی را ادامه دهیم
پاسدار بازنشسته خانواده یاری که شوق دفاع از حرم حضرت زینب را دارد، در پایان با صدایی محکم گفت: رهبر انقلاب از کار جهادی صحبت می کنند و همه ما باید بدانیم که آنچه آینده ای سازنده را برای ما رقم می زد، حرکت فعال در کار جهادی در همه صحنه هاست به گونه ای که بتوان برای سربلندی کشور گام برداشت.
گزیده ای از وصیت نامه: پدر عزیز و مادر گرامی ام، شاید نبودن من در بین شما باعث رنج و سختی و اندوه شما باشد، ولی زمان موقعی است که باید از این مسائل گذشت و به فکر بودن و نبودن نبود. می دانم ناراحت هستید، ولی چه باید کرد ،موقعی که کشور عزیزمان و اسلام عزیز مورد هجوم و تجاوز قرار گرفته ، نشستن و تماشاکردن، جز خیانت به اسلام و انقلاب اسلامی چیز دیگری به حساب نمی آید و باید جنگید یا بکشیم و کشته کشته شویم یا که زنده بمانیم و پیروز شویم.