واکاوی تغییر رفتار آمریکا و کوبا
آیا اوباما راه دیگری برگزیده است؟
این که آیا آمریکایی ها در این منطقه به توفیقی دست پیدا می کنند یا نه، بستگی به مولفه های گوناگون دارد که مورد بررسی قرار می گیرد.
آمریکایی ها به دنبال نفوذ مجدد در منطقه آمریکای لاتین هستند، اما سابقه چندان خوبی در اذهان مردم این منطقه و نزد حکام آن ندارند. برای همین روش دیگری برگزیده اند و تلاش می کنند از لحاظ دیپلماتیک این کار را با نرم افزارهای نرمی که امروز در اختیار دارند، انجام دهند. این که آیا آمریکایی ها در این منطقه به توفیقی دست پیدا می کنند یا نه، بستگی به مولفه های گوناگون دارد مانند شرایط بین المللی و حضور برخی قدرت های دیگر و وضعیت اقتصادی مردم ، زیرا چند کشور عزم جدی دارند تا در این منطقه حضور پیدا کنند کاری است که سال هاست شروع کرده ا ند . از سویی نیز مردم آمریکای لاتین به لحاظ اقتصادی واقعا شرایط سختی را دارند. شاید آمریکایی ها دیگر توفیقی ندارند.
از سرگیری روابط دیپلماتیک امریکا و کوبا ، رابطه دیپلماتیک و بازگشایی سفارت آمریکا در هاوانا و … این خبری بود که تیر ماه روی خروجی اکثر خبرگزاری ها قرار گرفت. این درخواست در پی سخنرانی اوباما بیان گردید رئیسجمهور آمریکا «باراک اوباما» طی سخنرانی در هفتمین اجلاس سازمان کشورهای آمریکای در پاناما در ماه اوریل، اطمینان داد که کشور وی دیگر نمیتواند آزادانه در امور داخلی کشورهای آمریکای لاتین مداخله کند زیرا این دوران به پایان خود رسیده است. کاسترو نیز از این پیام استقبال کرد. اینک موارد زیادی در زهن خطور می کند آیا روابط آمریکا و کوبا متحول می شود؟ ایا نگاه امریکا به امریکای لاتین به عنوان حیات خلوت خویش تغییر کرده است؟
دکترین مونروئه و حیات خلوت آمریکا:
آمریکای لاتین یکی از ثروتمندترین نقاط دنیاست این منطقه به مساحت حدود 21069501 کیلومتر مربع و بیش از 569 نفر جمعیت دارای تولید ناخالص به میزان 5 تریلیون و 263 میلیارد و 870 میلیون دلار تا سال 2009 می باشد سرشار از منابع نفت و گاز و ظرفیت های بالای کشاورزی و … است .
آمریکا پس از استقلال خود در سال 1783 و صدور اعلامیه حقوق بشر تا سال های میانه قرن 19 از استعمار سایر ملل پرهیز داشت و از اسقلال و آزادی سایر ملل دفاع می کرد به گونه ای که سمبل مبارزه با استعمار گردید. اما بعد ها با گسترش صنعت و به دلایل نیازهایی که داشت بویژه تهیه مواد خام در روبه فزونی یافت . از مناطقی که مورد نظر آمریکا قرار گرفت آمریکای مرکزی و بویژه امریکای لاتین بود. این موضوع باعث گردید در سال 1823 جیمز مونروئه رییس جمهور وقت آمریکا دکترینی ارائه داد که به نام دکترین مونروئه نامیده شد.
دکترین مونروئه خطوط راهنمای سیاست خارجی امریکا را برای مدت بیش از یک و نیم قرن ترسیم کرد از آن زمان به بعد به تدریج امریکای لاتین به حیات خلوت امریکا تبدیل شد این اهمیت به قدری بود که در زمان سرنگونی جکومت سالوادور النده در شیلی در سال 1972 شورای امنیت ملی دولت نیکسون اعلام کرد که اگر امریکا نتواند امریکای لاتین را کنترل کند چه انتظاری دارد که به نظم موفقیت آمیزی در جای دیگر از جهان برسد.
بطور کلی در این دکترین بر عدم دخالت آمریکا در سایر مناطق دنیا تاکید می کرد که شامل موارد زیر بود
1- آمریکا تا زمانی که به رشد و قدرت واقعی برسد نباید به عنوان یک عنصر فعال در سیاست جهان به عنوان بازیگر اصلی وارد عرصه شود بلکه باید در نیمکره غربی به رشد اقتصادی لازم دست یابد.
2- آمریکای جنوبی و منطقه کارائیب برای ایالات متحده حوزه ای با اولویت بسیار بالا و امنیتی محسوب می گردد که سرنوشت آن با سرنوشت امریکا گره خورده است و آمریکا باید برای رشد و توسعه خود در ان جا حضور فعال داشته باشد.
دکترین مونروئه خطوط راهنمای سیاست خارجی امریکا را برای مدت بیش از یک و نیم قرن ترسیم کرد از آن زمان به بعد به تدریج امریکای لاتین به حیات خلوت امریکا تبدیل شد.
مونروئه معتقد بود اروپا مهد فساد و استعمار است و این فساد نباید به امریکا وارد شود بعبارتی ساده تر “اروپا ازآن اروپاییان و آمریکا از آن آمریکاییان” از آن پس به بعد قدرت های اروپایی مانند پرتغال و اسپانیا از منطقه بیرون رانده شدند.
اما به مروراین حیات خلوت مورد تهدید واقع شد که دلایلی داشت :
*ظهور قدرت های چپ گرا در آمریکای لاتین:
اقدامات امریکا در منطقه امریکای لاتین مانند غارت اموال
، مقابله با ظهور جنبش های استقلال طلبانه ، فقیر نگهداشتن آن ها علیرغم داشتن منابع سرشار مواد خام و افزایش نظامی گری افزایش قاچاق مواد مخدر ، افزایش جنگ ها و آشوب های داخلی باعث گردید به تدریج جو بدبینی به امریکا در بین ملت ها شکل بگیرد و این موضوع باعث گردید در این کشورها حکومت هایی روی کار آیند که استراتژی و برنامه ان ها مبارزه با سرمایه داری غربی و آمریکا بود در نتیجه از سال های حدود 1982 به بعد شاهد ظهور چاوز در ونزوئلا ، لولا داسیلوا در برزیل،کاسترو در کوبا، مورالس در بولیوی و … می باشیم ین رویه ادامه پیدا کرد و امروزه شرایطی ضد امریکایی حاکم است . از تذکر و اخراج سفیر و حمله به سفازتخانه. امری که به یک کار روزمره تبدیل شده است.
*ظهور قدرت های رقیب امریکا مانند روسیه ، چین و ایران در منطقه
روسیه به ازای تهدید آمریکا در آسیای مرکزی و قفقاز بویژه در مسئله گرجستان در بعد از فروپاشی شوروی و جنگ سرد تلاش کرده است تا با ورود به امریکای لاتین منافع آمریکا را تهدید و منافع خود را تامین کند بویژه آن که کشورهای امریکای لاتین نیز ترجیح می دهند تا نیازهای خود را از جانب روسیه تامین کنند حتی در خرید تسلیحات نظامی و .. این حرف پوتین در سال 2010 می باشدکه 13 شرکت اسلحه سازی در روسیه نیازهای نظامی مختلف ونزوئلا را تامین خواهند کرد.
چین نیز با توجه به تهدید امریکا در مسئله تایوان و تلاش برای جدایی این قسمت چین نیز ردپایی در امریکای لاتین پیدا کرد. همچنین چین از جمله کشورهایی است که نیاز به مواد خام فراوان دارد و آمریکای لاتین منطقه مناسبت برای این کار است. و ایران بویژه با روی کار امدن دولت احمدی نژاد نیز در حیات خلوت آمریکاییان حضور یافت بطوریکه سفرهای زیادی از جانب رهبران امریکای لاتین به تهران و بالعکس انجام گرفت . که مجموعه این ها باعث گردید امریکا به نقطه هشدار جدی در منطقه سنتی خود برسد.
آمریکا و کوبا
اگر به کوبا نگاه کنیم، کوبا کشوری است که 400 سال در یوغ استعمار کشور مستعمره ی بزرگی مثل اسپانیا بوده است و بعد از جنگی که بین آمریکا و اسپانیا شکل گرفت، این دو کشور توافق کردند که کوبا را به اضافه تعدادی از جزایر دیگر به آمریکا واگذار کنند. بعد از این که کوبا مستعمره آمریکا شد، آمریکا هم همان کاری را می کرد که اسپانیا انجام می داد. اما در زمانی که در سال 59 انقلاب کوبا به نتیجه رسید و دولت فیدل کاسترو روی کار آمد، روابط دو کشور وخیم شد و از سال 1960 و 1961 روابط دو کشور به طور کلی قطع شد. کاسترو هم شرکت ها و اراضی که آمریکایی ها در این کشور داشتند را مصادره کرد و به همین دلیل رئیس جمهور وقت آمریکا روابط تجاری با کوبا را محدود کرد. نهایتا بعد از او جان کندی تحریم های دائمی را علیه کوبا امضا کرد و مردم کوبا را حدود 50 سال تحت فشارهای زیادی قرار داد. در سال 2014 آقای اوباما در اجلاس اخیر با رهبران آمریکای لاتین اعلام کرد که زمان دخالت در امور داخلی کشورها به سر آمده است و این اظهارات مؤید شکست روحیه استعمارگری آمریکاست. اما با این وجود هرگز نباید تصور کرد که خلق و خوی آمریکایی ها تغییر کرده است، فقط شکل کار عوض شده است. مخصوصا در مورد جایی که به عنوان حیات خلوت خودشان تلقی می کنند، به ناگاه اعلام نمی کنند که ما دیگر در این منطقه دخالت نمی کنیم. این موضوع برای همه واضح است که آمریکا همیشه نسبت به کشورهای آمریکای لاتین دیدگاه سلطه جویانه داشته است.
آمریکایی ها اکنون از دو جهت نگرانی دارند. یکی به لحاظ اقتصادی است که در حال حاضر کشوری مانند چین در حال سرمایه گذاری های عظیمی در کشورهای آمریکای لاتین است. اقتصاد آمریکایی ها، اقتصاد سرمایه داری است که به نظر می رسد در معرض تهدید و رو به افول است، حال اگر پایگاه های اقتصادی آمریکای لاتین را نیز از دست بدهند، یقینا برای آمریکایی ها نتایج خوبی نخواهد داشت. از طرف دیگر درگیری هایی که آمریکا با روسیه پیدا کرده است و آمریکا نگران است که مناطق تحت نفوذ سنتی خود را که قبلا در اختیار داشته است، توسط روس ها پر شود. اظهارات آقای اوباما مبنی بر تقبیح کارهای قبلی برای این بود که می خواهند با برقراری رابطه با کوبا آن را سرآغازی برای سلطه گری و نفوذ به قلمرو سرزمین های آمریکای لاتین داشته باشند. البته آن ها به لحاظ دیپلماتیک و مسیرهای نرمی که می خواهند در پیش بگیرند رویکرد خود را نسبت به گذشته تغییر داده اند. نمونه آن رفتاری است که اخیرا آمریکایی ها با ونزوئلایی ها دارند و تکرار کاری است که 50 سال پیش علیه کوبایی ها انجام دادند و با اقدامات خودشان درصدد سرنگونی حکومت هستند. 5 دهه فشارهای سختی که آمریکایی ها علیه کوبایی ها انجام دادند و فشارهای سختی که به مردم وارد کردند، طبق اظهارات خودشان برای براندازی حکومت بوده است. اما همان طور که ملاحظه شد اراده مردم اجازه نمی دهد که چنین اقدامی صورت بگیرد.
آمریکایی ها با توجه به این که دیدند در مقطع کوتاهی در حال از دست دادن اکثر قسمت های آمریکای لاتین هستند، انتخاباتی که در برزیل، آرژانتین، بولیوی، ونزوئلا، نیکاراگوئه انجام شد، حکومت هایی روی کار آمدند که ضد آمریکایی بودند. به همین دلیل آمریکایی ها تلاش کردند با برقراری ارتباط با کوبا و نوعی نگرانی از رفتارهای گذشته نشان دهند که می خواهند نوع روابطشان را تغییر دهند. آمریکایی ها به دنبال نفوذ مجدد در این منطقه هستند، ولی از لحاظ دیپلماتیک این کار را با نرم افزارهای نرمی که امروز در اختیار دارند، انجام می دهند. این که آیا آمریکایی ها در این منطقه به توفیقی دست پیدا می کنند یا نه، بستگی به شرایط بین المللی و وضعیت مردم دارد، زیرا مردم آمریکای لاتین به لحاظ اقتصادی واقعا شرایط سختی را دارند.
برآورد:
نوع نگاه باید عوض شود .اگر آمریکایی ها بخواهند نفوذ قبل را داشته باشند، باید به طور یقین رفتار گذشته خویش را تغییر دهند اما آمریکایی ها چنین کاری را نخواهند کرد. لذا آینده روشنی برای حضور آمریکایی ها در آمریکای لاتین وجود ندارد. این موضوع نشان دهنده این است که آمریکا دیگر نمی تواند ادعای هژمون و تک قطبی بودن را در جهان داشته باشد. در حال حاضر تشکل های اقتصادی و سیاسی در گوشه و کنار دنیا تک قطبی بودن آمریکا را به هم زده است. آمریکا باید به فکر این موضوع باشد که دیگر قدرت مطلقی نیست که بتواند همانند گذشته هر کاری را که دلش می خواهد انجام دهد.