سرویس: غیر تولیدی » نقلی 15:10 - سه شنبه 19 خرداد 1394

همه چيز از يك باجه تلفن آغاز شد؛

آگهي استخدام در جهنم!

همه چيز از يك باجه تلفن آغاز شد؛ يك آگهي كه بر روي آن نوشته شده بود ” به تعدادي خانم متعهد جهت كار پرستاري در منازل با حقوق بالا نيازمنديم” …

به گزارش اصفهان شرق؛ مهناز، دختر جواني كه به جرم توزيع مواد مخدر به همراه دوستش، توسط ماموران فرماندهي انتظامي شهرستان اصفهان دستگير شده بود، در حالي كه اشك از چشمانش سرازير بود، مدام اين جمله را تكرار مي كرد: “رفته بوديم كار كنيم و نان آور خانه باشيم، چرا اين بلا بايد بر سر ما بيايد؟ ”
مهناز تكه تكه شروع به صحبت كرد و با هق هق‌هايش ماجرايي كه براي خود و دوستش اتفاق افتاده بود را اين طور بازگو كرد: “مدت‌هاست كه من و بيتا با هم دوست هستيم. بعد از اخذ ديپلم، تصميم گرفتيم كاري پيدا كنيم و كمك خرج خانواده باشيم. يك روز كه در سطح شهر گشت مي‌زديم، چشم‌مان به يك آگهي كاريابي افتاد كه جلوي باجه تلفن چسبانده شده بود و در آن نوشته بود «به تعدادي خانم متعهد جهت كار پرستاري در منازل با حقوق بالا نيازمنديم» ؛ توجه من و دوستم جلب شد. با خوشحالي آگهي را برداشتيم و بلافاصله با شماره اعلام شده تماس گرفتيم.
خانمي به ظاهر خوش اخلاق از آن طرف گوشي جواب داد: “هنوز ظرفيت تكميل نشده و شانس با شماست. بهتر است سريعا مدارك لازم را بياوريد و تا فرصت از دست نرفته شروع به كار كنيد.”
خوشحال و شادمان، به سرعت آژانس گرفتيم و به منزل رفتيم؛ مدارك درخواستي را تهيه و باعجله به آدرس ارائه شده در آگهي رفته و مدارك را تحويل داديم و قرار شد فردا براي مصاحبه علمي دوباره به آنجا برويم.
از ترس رد شدن در مصاحبه، چهار روز فرصت گرفتيم. صبح روز موعود مصاحبه صورت گرفت و به هر دو نفر ما اعلام شد كه قبول شده‌ايم. سرخوش از قبولي در آزمون، با شيريني به خانه برگشتيم و از فردا سركار حاضر شديم، روز اول با ما قرار گذاشتند كه چند روزي به عنوان كارآموز با يكي از كارمندان كار كنيم.
مدتي نگذشته بود كه يكي از همكاران، ما را به مهماني دعوت كرد؛ سه مهماني اول مناسب بود. فقط همكاران زن حضور داشتند اما در مهماني چهارم، آقايان هم وارد شدند.
در يكي از همين مهماني‌ها بود كه بعد از خوردن شربت، ديگر چيزي نفهميديم و وقتي از خواب بيدار شديم همه رفته بودند و صاحب‌خانه گفت: “بياييد به من كمك كنيد تا ظرف و ظروف را جمع كنم” ؛ ما هم با حالتي گيج، خانه را تميز كرده و بعد، هر دو آژانس گرفتيم و به منزل‌مان رفتيم.
فرداي آن روز كه از خواب بيدار شدم تمام بدنم درد مي كرد و حتي نمي توانستم از جايم بلند شوم. مادرم در اتاقم را زد و گفت: “بيدار شو، مگه نمي‌خواي سركار بري” و بعد دوباره گفت: “بيتا زنگ زده، بيا گوشي تلفن رو بردار” .
وقتي با بيتا صحبت كردم او هم از درد بدنش ناليد. خلاصه هرطور شده بود به شركت رفتيم.
مهشيد، منشي شركت وقتي از موضوع مطلع شد ما را به آشپزخانه شركت برد و مواد مخدر شيشه را در دست‌مان گذاشت و گفت: ” دواي درد شما همين است؛ من هم هر وقت سرم درد مي‌گيرد از همين‌ها مصرف ميكنم” .
ما كه اصلا انتظار چنين چيزي را نداشتيم با بهت و تعجب، يكي دو قدم به عقب رفتيم و خواستيم قبول نكنيم كه مهشيد گفت: “شما چه بخواهيد چه نخواهيد در مهماني ديشب، معتاد شده‌ايد و چاره ديگري هم نداريد” .

با شنيدن اين حرف انگار آب سردي بر روي بدنم ريختند، بدنم شروع به لرزيدن كرد و پاهايم از فرط سستي مرا به زمين انداخت؛ دو دستي بر سرمان زديم؛ نمي دانستيم چه كنيم؟ مجبور شديم براي اينكه كسي از اعتياد ما خبردار نشود مواد را از او بگيريم و مصرف كنيم.
از آن روز به بعد، هر دوي ما به توزيع‌كننده مواد براي اين شركت جهنمي تبديل شديم؛ حتي مجبور شديم براي اينكه مواد مصرفي ما را تامين كنند در اعمال غيراخلاقي آنها هم شريك شويم.
چهـارمــاه از آن مــاجــرا مــي‌گذشت تا اينكه چند روز پيش، هنگامي كه براي جابه جايي موادمخدر به يكي از شهرستان‌هاي استان اعزام شده بوديم، در بين راه ماموران به ما مظنون شدند و بعد از بازرسي توسط پليس زن و كشف مواد دستگيرشديم.
جــالب اينـــكه پـــس از دستـــگيري مــــا، ديــگر هيچ اثري از شـــركت نيست و معلوم نيسـت به كجا رفته اند. درضــمن منـــازلي هــم كــه به عنوان پرستار به آنجا مي رفتيم، از آنها خبري نداشتند.

به هر آگهي استخدامي اعتماد نكنيد!
معاونت اجتماعي فرماندهي انتظامي استان اصفهان در اين رابطه تاكيد مي‌كند: “يكي از شيوه‌هاي افراد شياد و سوء استفاده كننده از جوانان، جذب افراد جوياي كار از طريق داير كردن موسسات كاريابي است كه بايد مردم به خصوص جوانان جوياي كار هميشه مدنظر داشته باشند كه موسسات كاريابي بايد داراي مجوز رسمي از اداره كار و اماكن عمومي نيروي انتظامي باشند.
تاكنون بارها اينگونه موسسات، كلاه‌بردار از كار در آمده‌اند و افراد جذب شده به اين موسسات قرباني هوا و هوس‌هاي افراد شياد شده‌اند لذا در اين رابطه بايد خانواده‌ها، هوشياري لازم را به عمل آورده و به فرزندان‌شان  آموزش بدهند.
آگهــي‌هـــاي زيادي در روزنامه‌ها و نشريـــات چــــاپ و حــتي بـــر روي ديــوارها نصب مي‌شوند كه بسياري از آنها قابل اعتماد نيستند و صِــرف چاپ يك آگهي، براي آن موسسه يا شركت آگهي‌دهنده اعتبار نمي آورد و بايد با تحقيق و بررسي كامل عمل كرد.
البته خانواده ها هم بايد هوشيار بـاشنــد و بر محــل كار، دوستان و حتي مهماني‌هايي كـه مي‌روند نظارت داشته باشند و اجازه ندهند فرزندان‌شان بـه سادگي در دام افراد شيـاد و كلاهبردار بيافتند.
اگر اين دو دختر جوان همان روزي كه به مهماني‌هاي مشكوك دعوت شده بودند، پليس را در جريان ماجرا قرار مي‌دادند شايد كار به اينجا كشيده نمي‌شد و امروز به عنوان توزيع‌كننده مواد مخدر پشت ميله هاي زندان نمي‌افتادند.

منبع: ایمنا

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.