شهید محسن درّی کفرانی:
پیکر شهیدی که در آتش سقوط هواپیما سالم ماند
بار معنوی خانواده و نماز شب های شهید محسن دری از او مردی ساخت که کفران و شرق اصفهان به بردن نامش می بالد.
به گزارش اصفهان شرق: اولین روز فروردین سال 58 اوایل پیروزی انقلاب اسلامی نوزادی در روستای کفران بن رود متولد شد و آنروز کسی نمی دانست نوزادی که نامش را محسن گذاشتند امروز تیتر یک زندگی شهدای اخبار شهریور ماه می شود.
محسن فرزند پنجم خانواده مذهبی دری بود و دوران تحصیلش را تا مقطع راهنمایی در روستای کفران و دبیرستان را در روستای فارفان گذراند.
دوران کودکی محسن در زمان حماسه ی دفاع مقدس رقم خورد، زمانی که 8 شهید از خانواده فدای رهبر و نظام شدند و برایش جا افتاد که می بایست راه را مشخص کند تا اسمانی شود.
او فرزند روستا بود و به مانند اکثر دوستان در کنار درس در شغل کشاورزی کمک حال پدر بود.
پس از طی دوران مدرسه به خدمت سربازی در هوای گرم اهواز رفت و پس از بازگشت از سربازی در مدت کوتاهی به شغل آزاد روی آورد ولی علاقه محسن چیز دیگری بود و شغل آزاد با میل معنوی محسن ارتباطی نداشت.
دلسوز مردم روستا بود و دائم خیریه می رفت. وقتی می دید که روستا در محرومیت به سر می برد از قاریان قرآن که مسلمان شده بودند دعوت می کرد تا برای اجرای برنامه به روستا بیایند و جهت پذیرایی از میهمانان آنها را به منزل می آورد و همه این کارها را برای خدا و مردم انجام می داد.
با ورود بسیج، به پایگاه بسیج نبی اکرم کفران پا نهاد و درسمت مربی صالحین و مسئول پایگاه به فعالیت پرداخت.
محسن علاقه ی زیادی به سپاه داشت و بر همین اساس در سال 1381 در گزینش سپاه ناحیه امام علی(ع) اصفهان مورد پذیرش قرار گرفت و در همان سال در دانشکده افسری امیرالمومنین پذیرفته شد تا اولین پله از نردبان آسمانی شدنش در این دانشکده رقم بخورد.
بار معنوی دانشکده و روحیه شهید موجب شد تا این مسیر برایش مسیر رشد و ارتقاء معنویت باشد……دانشکده نمازشب های شهید را به زیبایی به یاد دارد.
تحصیل شهید:
همزمان با دانشکده افسری در رشته ی مدیریت دولتی پیام نور کوهپایه قبول شد ولی با 2 ترم دانشگاه را رها کرده و کامل وقت خود را در دانشکده افسری گذاشت.
محسن در سال 90 در کنکور سراسری در رشته ی الهیات خوانسار قبول شد ولی به علت مسافت درس به نایین رفت و در دانشگاه پیام نور رشته ی علوم سیاسی تحصیل کرد. او ترم چهارم دانشگاه بود که به آسمان رفت و سیاست درس را به درستی در کران آسمان درک کرد.
ازدواج:
محسن دری در سال 1384 ازدواج کرد و ثمره زندگی اش سمیه و سمانه دوقلوهای عزیزش بودند.
دوران مسئولیت:
دانشکده که تمام شد به عضویت یگان حفاظت فرودگاه شهید بهشتی درآمد و در مسئولیت هایی همچون مجموعه نمایندگی ولی فقیه سپاه فرودگاه، حفاظت فرودگاه و امنیت پرواز خدمت کرد.
دوست شهید می گفت: مسئولیت های مهمی به محسن پیشنهاد می شد ولی شخصا می گفت که اهل مقام نیست زیرا او از ابتدا بسیجی وار تربیت شده بود.
محسن در درگیری پژاک به صورت داوطلبانه به کردستان رفت و خانواده از حضور او در کردستان خبر نداشتند زیرا او کارهای خیر را فقط برای خدا انجام می داد.
سفر مشهد:
آخرین سفر محسن به مشهد بود، یک روز قبل از شهادتش از مشهد بازگشت و همانطور که از امام هشتم خواست به آرزوی دیرینش شهادت رسید.
شهادت:
شهید سروان محسن دری کفرانی در سقوط هواپیمای ایران ۱۴۰ سپاهانایر در تاریخ 19 مرداد 93 به شهادت رسید و پیکر پاکش در روستای کفران به خاک سپرده شد.
در حالی که همه مسافران هواپیما دچار سوختگی بالایی شده و جهت تشخیص هویت نیاز به آزمایش DNA داشتند، پیکر پاک شهید محسن دری سالم ماند تا تجلی روح معنوی این مرد عاشق اهل بیت باشد.
انگار مهر شهادت سروان محسن دری قبل از پرواز به تایید سالار شهیدان رسیده بود و همه ی زندگی محسن را رنگ خدایی می کرد.
شهادت مبارکت باد
شهادت در گرانبهايي است كه بعد از جنگ به هركس نمي دهند.امام خامنه اي (مدظله العالي)
به راستي چه چيزي شهدا رابه مقام شهادت رساند؟
آيامقام شهادت دست نيافتني است؟!!
هرگز!
خصوصيت مشترك تمام شهدا انجام واجبات وترك محرمات وپيروي از سيره ائمه اطهار(عليهم السلام)وولايت فقيه بوده است!
پس بسم الله….
ما هم مي توانيم شهيد شويم…..
اللهم الرزقنا شهادة في سبيلك
روحش شاد و یادش گرامی…
2 سال خدمت سربازی رو در خدمت این عزیز بودم. کمتر کسی رو دیدم که مثل ایشون خاکی و با اخلاق باشه و به فکر زیر دستان باشه.
همه سربازا برا ابراز مشکلاتشون به تنها کسی که اعتماد میکردن و ازش کمک میخواستن همین عزیز بود.
شهادت مبارکت باد محسن عزیز.
روحش شاد یادش گرامی.
من سرباز ایشان بودم. واقعا مردان خدا شهید می شوند
انا لله انا الیه راجعون
شهید نظر می کند به وجه الله
سلام محسن: «« شعری که شهید ابراهیم باقریان (دایی بزرگوارت)تو وصییت نامه اش به قلم آور شامل تو هم شد»»
اگر شهد شهادت من کنم نوش/بکن فرزند خود دیگر فراموش
متاعی را که یزدان شد خریدار / دگر آن را تو مال خود نپندار
کسی که عاشق یزدان شود زود /بسوزد تار و پود و بر شود دود
هزاران دام شیطان را گشودم / که راه جبهه را پیدا نمودم
سفر کردم از این دنیای مکار/پریدم از قفس خوب و سبکبار
برفتم پیش آن یار وفادار / که میبخشد گناهان گنه کار
(پسر عمه تو را خدا دست ماهم بگیر ما دیگه خیلی۰۰۰)
باسلام
من سلطانی هستم از کوهپایه
خوشحالم هم ولایتی هایی دارم که باید دراین صفحه مجازی بخوانم درباره شان
کوهپایه کفران ورزنه هرند و همه همه کویریهای ساده و محروم ولی باصفا
باید خدا را سپاس بگوییم که چون محسن هایی به ما داد
روحش شاد و شفیع ما باشند
سلطانی
باسلام وعرض تسليت به خانواده محترم سال 78لغايت 80باايشان ارتباط كاري داشتم مسيول نيروي انساني پايگاه بسيج محل بودند وجهت تكميل پرونده بسيجيان به حوزه اژيه مي امدند بسار علاقمندبودن در گرماي تابستان وسرماي زمستان حداقل هفته اي يك روز ماجعت داشتند همكاري خوبي باهم داشتيم بسيار مذهبي ومخلص بودند به آقاي حسن رحيمي فرمانده وقت پايگاه واهالي محترم وكانون داغديده تسليت مي گويم
پسر عمویی دلتنگیم زیااااد
کاش بودی??