26خرداد سالروز شهادت شهيدان بخارايي، اماني، صفار هرندي و نيك نژاد؛
نگاهی به اعدام شهید مؤتلفه اسلامي از یادگاران هرند
سه ماه و 18روز پس از اعدام انقلابي حسنعلي منصور نخست وزير و دستگيري و بازپرسي ضارب و متهمين به شركت در قتل منصور دادگاه عادي شماره 3نظامي در 19ارديبهشت 1344 راي خود را صادر كرد بر اساس اين راي چهار نفر از متهمين به اسامي محمد بخارايي، مرتضي نيك نژاد، رضا صفار هرندي و حاج صادق اماني به اعدام محكوم شدند.
به گزارش اصفهان شرق:
شهید رضا صفار هرندی فرزند علی اکبر در سال 1325 در خانواده ای اهل علم و تبلیغ دین به دنیا آمد برادرش حجت الاسلام حاج شیخ علی اصغر هرندی روحانی آزاده خدوم و مردمی بود که علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد دروازه غار تهران و منبر و تعلمیات دینی، مغازه پارچه فروشی داشت و از این راه زندگانی را اداره می نمود و نمونه ای از کسب پاکیزه اسلامی را در عمل آشکار می کرد.
شهید رضا صفار هرندی در این خانواده پرورش یافت. پس از دوره ابتدایی، دروس دینی را نزد برادرش خواند و در مغازه او به کار مشغول شد. وی در مسجد برادرش در امر تبلیغ دین و ارتباط با نوجوانان و کشاندن آنها به راه دین فعال بود در همین رابطه با شهید محمد بخارائی و شهید نیک نژاد آشنا شد و با آنها درباره مسائل اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر کار می کرد با شروع نهضت امام خمینی(ره) او و یارانش، به انجام وظیفه انقلابی رو آوردند و بالاخره در مسیر این نهضت خدائی، با مؤتلفه اسلامی آشنا شدند و به طرف جهاد مسلحانه رو آوردند.
شهید هرندی روز عملیات اعدام انقلابی منصور پشتیبان شهید بخارائی بود و توانست پس از پایان عملیات از صحنه بیرون آید ولی وقتی که می خواست وسائلش را از خانه بردارد و به اتفاق شهید نیک نژاد زندگی مخفی را آغاز کند دستگیر شد. وی در سحرگاه 26 خرداد 1344 به همراه همرزمانش توسط مزدوران شاه تیرباران و شهد شیرین شهادت را نوشیدند.
دانسته هایی در رابطه با این روز:
شكل گيري هيات هاي موتلفه اسلامي هيئت هاي موتلفه اسلامي از اتئلاف سه جمعيت با يكديگر در سال 1342 پديد آمد. قبلاً در آغاز جريان انقلاب اسلامي در جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي و قضاياي رفراندوم قلابي شاه در 6بهمن 41 اين افراد كه به صورت پراكنده بودند تحت رهبري امام به فعاليت پرداختند. بالاخره امام امت در اوايل سال 42 آنها را در قم با يكديگر آشنا و مرتبط ساخت و از اين ارتباط جمعيت هاي موتلفه اسلامي را به وجود آورد. مسئولان سازمان مركزي اين جمعيت عبارت بودند از شهيد حاج صادق اماني، شهيد محمد صادق اسلامي، شهيد حاج مهدي عراقي، حبيب الله عسگر اولادي، حاج مهدي شفيق، شهيد اسدالله لاجوردي و تعدادي ديگر كه همگي از كسبه و تجار متدين بازار بودند. موتلفه اسلامي داراي يك شوراي روحانيت مركب از استاد شهيد مطهري و استاد شهيد دكتر بهشتي و حجت الاسلام انواري بود كه با همكاري كامل با شهيد دكتر باهنرو حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني نظارت بر اعمال و رفتار و خط مشي آن را برعهده داشتند اين افراد با پيشنهاد موتلفه اسلامي و تاييد امام انتخاب شده بودند. موتلفه ضمن فعاليتهاي چاپ و پخش اعلاميه هاي مراجع و علما و ترتيب تظاهرات و راهپيمايي ها و مجالس و سخنرانيها از صورت پراكنده به صورت تشكيلاتي براي انجام فرامين امام امت گسترش يافت. فعاليت موثر در 15خرداد سال 42، برگزاري مراسم هفتم و چهلم و بزرگداشت هاي 15خرداد فعاليت براي برگزاري با شكوه استقبال از مراجعت امام به قم در سال 43، تشكيل اولين جناح مسلح براي جهاد مسلحانه، اعدام انقلابي حسنعلي منصور و… از جمله اقدامات اين تشكيلات بود. [1] زمينه هاي اعدام انقلابي منصور پس از تشكيل هيات هاي موتلفه اسلامي تا مهر ماه 1343 كه امام خميني به تركيه تبعيد شد فعاليت اصلي اعضاي هيات هاي موتلفه اسلامي علاوه بر شركت در وقايع خونين 15خرداد، پخش اعلاميه هاي آيت الله خميني، برگزاري مراسم عزاداري امام حسين(ع) با مضمون سياسي و شركت در تظاهرات و درگيري هاي پراكنده اي بود كه در تهران به وقوع مي پيوست و يا از سوي آنان سازماندهي مي شد.
در مهرماه 1343 به دنبال تصويب قانون كاپيتولاسيون از سوي مجلس شوراي ملي و سنا كه در پي آن اعتراض آيت الله خميني و سپس تبعيد ايشان را به دنبال داشت هياتهاي موتلفه عليرغم آن كه تا آن زمان از حركت هاي نظامي پرهيز داشتند و اصولا هيچ گونه آمادگي در اين زمينه نداشتند تصميم گرفتند تا پاسخ مناسبي به اين اقدامات رژيم بدهند. لذا تصميم به ترور منصور نخست وزير وقت گرفتند و به گفته حاج مهدي عراقي از همان روزي كه حاج آقا [خميني] را دستگير و تبعيد كردند برنامه ترور منصور طرح ريزي شد.
[2] حبيب الله عسگر اولادي نيز در باره چگونگي تصميم به اعدام انقلابي منصور مي گويد:”در درون موتلفه بحراني پيش آمده بود چون رژيم اوضاع را در دست گرفته و همه مايوس شده بودند… تصميم گرفتند كه موتلفه اسلامي به دو بخش “تبليغاتي ـ سياسي” و به تعبير آن روز “حاد” تقسيم شود. شوراي مركزي در قالب بخش سياسي كار خودش را انجام دهد و بخش جديد در داخل خود انتخابات داشته باشد. شهيد هاشم اماني، حاج ابوالفضل حاج حيدري، شهيد صادق اماني، شهيد مهدي عراقي، خودم و چند تن ديگر بدون ارتباط با بخش “سياسي ـ تبليغاتي ” در بخش مسلحانه قرار گرفتيم… بالاخره در دي ماه تصميم گرفته شد در مرحله اول محمدرضا شاه و در مرحله دوم يازده چهره مملكتي همچون نخست وزير، رئيس ساواك، رئيس شهرباني ، رئيس مجلس شورا، رئيس مجلس سنا و … اعدام انقلابي شوند. به همين منظور برنامه اي براي ترور شاه در نظر گرفته شد و مقدماتي نيز فراهم كرديم اما موفق به اجراي آن نشديم چون شاه بدل داشت و او را جاي خود مي فرستاد و اگر هم خودش جايي مي رفت برنامه هايش را مدام تغيير مي داد… در اواخر دي ماه به اين نتيجه رسيديم كه ترور شاه ميسر نيست و بايد مرحله دوم را اجرا كنيم كه نفر اول از ليست يازده نفره ، نخست وزير وقت حسنعلي منصور بود. سه دليل براي ترور او ذكر شد:1ـ او در واقع رئيس اجرايي كشور بود و امام را تبعيد كرده بود. 2ـ پس از تبعيد امام به ايشان اهانت كرده بود. 3ـ او در حال بستن يك قرارداد نفتي به ضرر ايران بود و در چنين شرايطي كه اختناق در درون كشور وجود داشت و كسي نمي توانست اظهار نظر كند اين كار او خيانت محسوب مي شد”.
[3] اعدام انقلابي منصور نيروهايي كه در شاخه مسلحانه بودند در گروه هاي جدا از هم تمرين هاي نظامي نيز انجام مي دادند يك گروه شش نفره شامل شهيد عراقي، شهيد اندرزگو، شهيد صادق اماني، شهيد محمد بخارايي، شهيد مرتضي نيك نژاد و شهيد رضا صفار هرندي برنامه اعدام انقلابي منصور را در روز اول بهمن طراحي كردند. علت انتخاب اول بهمن به خاطر مصادف بودن آن با 17رمضان و روز جنگ بدر بود به همين علت طرحشان را طرح “بدر” نام گذاري كردند شب اول بهمن جلسه اي توسط چهار نفر از افراد اين گروه شش نفره شامل صادق اماني، بخارايي، صفار هرندي و نيك نژاد تشكيل شد و نامه اي توسط اين چهار نفر امضا گشت و متني شبيه قطعنامه ضميمه آن شد چون احتمال مي دادند كه از بهارستان باز نگردند نواري هم حدود 20 دقيقه توسط شهيد بخارايي ضبط شد كه در آغاز آن ” يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص ” و شعر ناله را هر چند مي خواهم كه پنهان بركشم سينه مي گويد كه من تنگ آمدم و فرياد كن” خوانده شده بود. گروه مذكور تحقيق كرده بودند كه حسنعلي منصور روز اول بهمن به چه جاهايي خواهد رفت و پس از بررسي ها مشخص شد كه او به سه مكان مي رود:1ـ مسجد مجد كه در مراسم ختمي شركت مي كند 2ـ در افتتاح يك تعاوني 3ـ مجلس شوراي ملي جهت ارائه لايحه نفت فلات قاره. پس از ارزيابي اين سه مكان چون مسجد مكان امن براي عبادت است و با وجود آسان بودن انجام اعدام انقلابي در آنجا مورد تاييد گروه قرار نمي گيرد انجام اعدام انقلابي منصور در تعاوني نيز به دليل اين كه ممكن بود باعث اين برداشت شود كه عاملان مخالف با تعاوني هستند تاييد نگردد و با وجود خطرناك بودن انجام برنامه جلوي مجلس شوراي ملي اين گزينه تصويب شد. برنامه ريزي به اين صورت بود كه بخارايي از جلوي مدرسه سپهسالار (مطهري كنوني) تا جلوي مجلس قدم بزند جواني آراسته كه به تعبير يكي از مقامات امنيتي يك درصد هم نمي شد احتمال داد كه چنين جوان آراسته زيبا، خوش برخورد و خوش رفتاري چنين كاري را انجام دهد در يك گوشه ميدان بهارستان مرتضي نيك نژاد مسلح ايستاده و در گوشه ديگر صفار هرندي و صادق اماني هم در يك تاكسي نشسته اند از تعدادي از تيم هاي ديگر خواسته شده بود كه مراقب ميدان باشند تا اگر اتفاقي افتاد بتوانند صحنه را عوض كنند اما تيم عمل كننده همين چهار نفر بودند.
شهيد عراقي هم در جايي ديگر مراقب اوضاع بود اما در خود ميدان حضور نداشت ماشين حسنعلي منصور به موقع آمد و روي پل مجلس توقف كرد نصيري و مبصر روساي ساواك و شهرباني هم پشت سر او در دو ماشين ديگر مي آيند اما اوضاع را خيلي آرام مي بينند و جلوتر مي ايستند زماني كه حسنعلي منصور از ماشين پياده مي شود بخارايي به او نزديك شده نامه اي را به منصور مي دهد او هم نامه را مي گيرد و شهيد بخارايي به سرعت اسلحه را از زير لباس خود درآورده و شليك مي كند ابتدا تير را به شكم منصور مي زند و وقتي و افتاد دومين تير را به حنجره اش مي زند و فرار مي كند.
[4] نحوه دستگيري بخارايي گروه هيچ نقشه اي را براي فرار تنظيم نكرده بود و زماني كه در بازجويي ها از آنها سوال مي كنند چرا نقشه فرار را ترسيم نكرده بوديد مي گويند ما نسبت به انجام كار ترديد داشتيم و فكر نمي كرديم كار انجام شود ما فكر مي كرديم همان جا ما را بزنند اما برخلاف تصور آنها نيروهايي در آنجا نبودند كه آنها را هدف قرار دهند بنابراين بخارايي فرار مي كند و از پياده رو به سمت مدرسه سپهسلار مي دود چند نفر به طرف او حركت مي كنند ولي با چند گلوله اي كه مرتضي نيك نژاد و صفار هرندي از دو طرف ميدان شليك مي كنند و ماشين را هدف قرار مي دهند محافظان چند لحظه مردد مي شوند و تصميم مي گيرند به سراغ آن دو نفر بروند اما يكي از راننده ها مي گويد ضارب همين بود و آنها تا جلوي مدرسه سپهسالار بخارايي را تعقيب مي كنند آنجا روي يخبندان پاي بخارايي سر مي خورد و به زمين مي افتد و ماموران او را مي گيرند در بازجويي كارت آموزشگاهي را از جيب او پيدا مي كنند كه اين هم از اشتباهات گروه بود با استفاده از اين كارت خانه و دوستان وي را پيدا مي كنند .
[5] دستگيري نيك نژاد و صفار هرندي زماني كه عوامل رژيم خانواده شهيد بخارايي را زير شكنجه قرار داده بودند آنها چيزهايي گفته بودند بدين مضمون كه اين جوان ها شب گذشت جلسه اي داشتند كه در اين جلسه يك حاجي بازاري هم بود آنها به دنبال حاجي بازاري مي روند ومي فهمند كه او صادق اماني است اما در منزل خود نبود زيرا آن شب به منزل شهيد لاجوردي كه شوهر خواهرش بود رفته و آن شب در آنجا مي ماند. صادق اماني پس از چند روز اقامت در منزل لاجوردي تصميم مي گيرد به منزل حبيب الله عسگر اولادي برود سپس توسط ارتباطي با آقاي شفيق همسايه ديوار به ديوار اماني ها از حضور ماموران مطلع مي شوند و حاج صادق اماني را با لباس مبدل به منزل حاج مصطفي حائري زاده مي برند و پس از چند شب براي رد گم كردن تصميم گرفته مي شود او را به منزل يك وكيل دادگستري به نام سيد ابوالقاسم رضوي ببرند در اين مدت يكي از بستگان اماني را دستگير مي كنند و با يك نوع شكنجه اي كه بي سابقه بود از او مطالبي به دست مي آورند. اين شكنجه در واقع تهديد به تجاوز به زن وي بود زماني كه وي صداي زني را مي شنود كه دارند به او حمله مي كنند مي گويد دست نگه داريد و مي گويد اگر مي خواهيد حاج صادق اماني را بگيرد اول مهدي عراقي را بگيرد و اگر چمدان اسلحه را مي خواهيد عسگر اولادي را بگيريد اين اعترافات سبب غافلگيري اعضاي موتلفه مي شود و عسگر اولادي ، عراقي و سپس حاج صادق اماني دستگير مي شوند. در بازجويي ها از منازل اشخاص اساس نامه موتلفه اسلامي به دست ماموران رژيم مي افتد و شوراي مركزي موتلفه نيز دستگير مي شوند.
[6] دستگيري اعضاي ديگر موتلفه به دنبال دستگيري چهار نفري كه به طور مستقيم در اعدام انقلابي منصور دست داشتند حاج هاشم اماني، مهدي عراقي، محمدباقر محي الدين انواري، عباس مدرسي فر، ابوالفضل حيدري، ابوالقاسم رفيعي ، حبيب الله عسگراولادي، محمدتقي كلافچي، احمد اپيكچي، احمد شهاب، ابوالقاسم رضوي فرد، ساج الدين تقربي، رضا اخباريون و تقي اماني دستگير شدند. در ابتدا در خصوص پنج تن از دستگير شدگان قرار عدم صلاحيت صادر و پرونده سيزده تن ديگر به دادرسي ارتش فرستاده شد. محاكمه سيزده تن در دادرسي ارتش از هفتم ارديبهشت 1344 آغاز شد در دادگاه بدوي بخارايي، صفار هرندي، نيك نژاد و حاج صادق اماني به اعدام و نه تن ديگر به حبس هاي از پنج سال تا ابد محكوم شدند. در دادگاه تجديد نظر كه در روزهاي 5 تا 10 خرداد ماه تشكيل شد علاوه بر چهار تن اوليه مهدي عراقي و حاج هاشم اماني نيز به اعدام و آقايان عباس مدرسي فر، حبيب الله عسگر اولادي، ابوالفضل حيدري ، محمدتقي كلافچي به حبس ابد ، محي الدين انواري به 15سال احمد شهاب به 10 سال و حميد اپيكچي به 5 سال حبس با اعمال شاقه محكوم شدند. در جريان فرجام خواهي تقاضاي فرجام مهدي عراقي و هاشم اماني مورد قبول و محكوميت آنها از اعدام به حبس ابد با اعمال شاقه تبديل شد. اما محمد بخارايي، مرتضي نيك نژاد، رضا صفار هرندي و حاج صادق اماني در سحرگاه 26خرداد در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند و به شهادت رسيدند. راي نهايي دادگاه سه ماه و 18روز پس از اعدام انقلابي حسنعلي منصور نخست وزير و دستگيري و بازپرسي ضارب و متهمين به شركت در قتل منصور دادگاه عادي شماره 3نظامي در 19ارديبهشت 1344 راي خود را صادر كرد بر اساس اين راي 14نفر از متهمين به شرح زير ذيل به دليل كافي نبودن مدارك و اسنادي مبني بر شركت در قتل منصور آزاد شدند: 1ـ سيد اسدالله لاجوردي، 2ـ علي اكبر بادامجاه3ـ محمد هادي اماني، 4ـ سعيد اماني همداني5ـ مهدي زارع حسيني6ـ علي اعظم حاج بابا7ـ حسين دانشپور مقدم8ـ اكبر فرهاديار9ـ عزيزالله دوانگر10ـ علي اصغر حاجي بابا 11ـ كاظم سعديه 12 ـ علي اصغر صفار هرندي 13ـ رضا صالحي 14ـ عباس زارع حسيني راي دادگاه درباره متهمين پرونده قتل منصور پس از احاله به دادگاه تجديد نظر نيز به شرح زير اعلام شد: چهار نفر از متهمين به اسامي محمد بخارايي، مرتضي نيك نژاد، رضا صفار هرندي و حاج صادق اماني به اعدام محكوم شدند شش نفر از متهمين به اسامي محمد مهدي عراقي، هاشم اماني، عباس مدرسي فر، ابوالفضل حاج حيدري، محمد تقي كلافچي و حبيب الله عسگر اولادي به حبس ابد با اعمال شاقه محكوميت يافتند. يكي از متهمين به نام حميد اپيكچي كه 17 سال داشت به 5سال حبس در دارالتاديب و يكي ديگر به نام احمد شاه بداغلو به 5سال و محمد باقر محي الدين انواري به 15 سال زندان محكوم شدند.
[7] گوشه هايي از دادگاه شهيد بخارايي در يكي از جلسات دادگاه از شهيد بخارايي مي پرسند:”چرا گلوله را به مغز حسنعلي منصور نزديد؟” مي گويد:”چون شكم او بزرگ بود و نشانه روي نمي خواست من هم مي خواستم كه او را از پا در بياورم ” باز مي پرسند:”چرا گلوله دوم را به حنجره او زديد؟” مي گويد:”مي خواستم گلوله دوم را به مغز او بزنم اما قبل از اينكه گلوله را به مغز او بزنم يادم آمد كه اين حنجره او بوده كه به مرجع تقليد و رهبر اسلامي من اهانت كرد بايد اول حنجره او دريده شود “گفتند:”چرا گلوله سوم را نزدي؟” گفت:”متاسفانه پوكه گير كرده بود و گلوله سوم شليك نشد”.
[8] تشييع جنازه شهدا انتشار خبر شهادت بخارايي ، اماني، نيك نژاد و صفار هرندي اثر عميقي در جامعه گذاشت و مردم آمادگي زيادي داشتند كه اگر بشود در تشييع جنازه شركت كنند ولي رژيم از برگزاري هر گونه مراسمي جلوگيري كرد.. جنازههاي شهدا را مخفيانه به محلي خيلي دورتر از مسگرآباد اصلي برده و در جاده خاوران، در دفن كرده بودند و اجازه نداده بودند براي آنها مجلس ختمي گرفته شود كه تنها ختمي كه برگزار شد، در گرمخانة مسجد جامع بود. فضل فرخ از اعضاي هيئت هاي موتلفه در اين باره مي گويد: “در همان شب پس از شهادت آنها براي اقامه نماز، – شهادت و شهادتطلبي هنوزخيلي در ميان مردم رواج نداشت و از طرفي هم كسي جرأت نداشت. كساني كه به دست طاغوت محاكمه شدند و اعدام شدند، را شهيد بنامد. ايشان هم فرمود: عجب مرگي نصيب اينها شد، كاش يك چنين مرگي نصيب من ميشد. كه اين يك تأييد بسيار بزرگي بود. در آنجا مجلسي برگزار شد و پس از آن هم من در مجالس خصوصي و هيئتي كه خودمان داشتيم، چند تا مجلس برگزار كردم. و اشعاري هم براي اينها ساخته بودم .
پي نوشتها
[1] – اسدالله بادامچيان، هيئتهاي موتلفه اسلامي، بي جا، بي تا [2] – حاج مهدي عراقي، ناگفته ها، تهران:رسا، 1370، ص208. [3] – خاطرات حبيب الله عسگر اولادي مسلمان، تدوين: سيد محمد كيميافر، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1389، ص165ـ 164. [4] – همان، ص169ـ 168. [5] – همان، ص170. [6] – همان، ص175ـ 173. [7] – روزنامه اطلاعات، 10/3/1344 [8] – خاطرات عسگرد اولادي، پيشين، ص178. [9] – مصاحبه با فضل الله فرخ ، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي منبع :سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي