فرمانده! قرارمان قدس بود
انقلاب اسلامی، انقلابی تاریخساز و تمدنآفرین است که در گذر چهل سال و با ورود در گام دوم خود، سیلها و طوفانهای سهمگین را از سر گذرانده و به درختی تناور با ریشههای مستحکم تبدیل شده است.
به گزارش اصفهان شرق؛ قصیده بلند استقامت و شهادت را پایانی نیست. سرایندگانش جوانان امت حزبالله در سراسر جغرافیای مقاومت و قله آن ایران اسلامیاند که برای حفظ و اعتلای نظام و انقلاب اسلامی و امنیت کشور با خونشان بر ابیاتش میافزایند. اینجا معراج شهدای تهران است؛ سهشنبه یک ساعت مانده به اذان مغرب، بستگان و یاران دو شهید اغتشاشات اخیر که برای وداع با پیکرهای مطهرشان خود را به این وعدهگاه رساندهاند. یکی از شهدا، «مرتضی ابراهیمی» ۳۵ ساله، فرمانده گردان امام حسین(ع) بسیج ملارد و از پاسداران انقلاب است و شهید دیگر، مهندس «مصطفی رضایی» ۳۳ ساله و از کارکنان شهرداری ملارد که هر دو در آشوبهای روز یکشنبه در ملارد که از شهرهای حومه تهران است، به دست مزدوران و اشرار بیرحم، به شهادت رسیدهاند. از دالان معطر معراج که همراه عکاس روزنامه میگذریم، روبروی درب شبستان معراج، جوانی داغدار با لحنی آرام مشغول صحبت با فرد دیگری است که محتمل است از بستگان یکی از شهدا باشد. وقتی با او وارد گفتوگو میشوم، معلوم میشود که باجناق شهید «مرتضی ابراهیمی» است.
آقای رنجبر درباره نحوه شهادت شهید ابراهیمی میگوید؛ «ایشان فرمانده گردان امام حسین(ع) بودند و همراه دیگر همرزمان در صحنه اعتراضات حاضر میشوند اما به بچههای گردان میگویند چون مردم در اینجا حضور دارند، برمیگردیم. سپس خودشان بدون اسلحه به میان مردم میروند و با برخی افراد حاضر شروع به صحبت میکنند اما منافقین که ایشان را تحتنظر گرفته بودند، از پشت با تیر به پهلوی وی شلیک کرده، سپس دورهاش میکنند و با قمه و چاقو سر این شهید را مجروح و ایشان را شهید میکنند و پا به فرار میگذارند.»
وی سپس مشتاقانه از خصوصیات شهید میگوید؛ «یکی را پیدا کنید که از وی بدی دیده باشد. نمیگذاشت غریبه و آشنا از خودش چیزی به دل بگیرند. با هم برادر بودیم، همکلاس بودیم. زبان همه را بلد بود. هیئتی بود. به فرزندش مداحی یاد داده بود. نمیگذاشت خانوادهاش کوچکترین ناراحتی ببینند.»
در پایان گفتوگو با آقای رنجبر، وقتی از او سراغ پدر شهید را میگیرم، دستم را میگیرد و با هم وارد شبستان معراج شهدا میشویم. پیکرهای شهدا هنوز وارد شبستان نشده است. پدر شهید کنار پدر همسر شهید، با متانتی خاص گوشهای از مراسم ایستاده است. وقتی کنارش میرسیم، میگوید؛ «رفیقم را از دست دادم.» پدر همسر شهید ابراهیمی نیز با تأکید میگوید؛ «چقدر انسان بود که بدون اسلحه رفت.»
پس از این گفتوگوهای کوتاه، در محیط زیبا و معنوی شبستان قدم میزنم. جوانان، چشم انتظار ورود شهدا، دور محلی که قرار است، پیکرها را آنجا بگذارند، حلقه زدهاند. در میان این انتظار، روحانی جوانی خبر ورود شهدا را اعلام میکند. جمعیت نشسته، برمیخیزد و تابوتها را روی دست میگیرد و هر کدام را آرام روی تابوتی دیگر میگذارند تا در ارتفاع مناسبی قرار گیرند. اشک و نالهها بلند میشود. پدر، مادر، همسر و فرزند شهید «مرتضی ابراهیمی» کنار پیکر شهید مینشینند. بیشتر آنها که دور تابوت بیقراری میکنند، اعضای گردان امام حسین(ع) بسیج ملارد و از همرزمان ایشاناند. جوانی از همین جمع یارانش، کنار پیکر مطهرش و میان گریههایش با بیتابی فریاد میزند: «حاج مرتضی قرارمان قدس بود.»
حالا فرازهایی از زیارت عاشورا و روضه ارباب بیکفن این به خون نشستهها مراسم را کربلایی کرده است. مادر شهید ابراهیمی که روبروی پیکر فرزند شهیدش نشسته، با اشاره به «محمدصدرا» پسر هفت ساله شهید میگوید؛ «به یاری خدا بزرگش میکنم.» «محمدصدرا» هم که تصویر پدر شهیدش را در دست دارد و برادری ۳۸ روزه به نام «محمدسینا» هم دارد، پشت میکروفون میخواند؛ «به سر شوق حرم دارم، سربازم و سرباز علمدارم» حاج امیر عباسی نیز که مداح مجالس وداع با پیکرهای شهدا در معراج است، به جمع آمده و از شهدای کربلا و شهدای امنیت میخواند. کنار پیکر شهید «مصطفی رضایی» نیز که از ازدواجش دو سال میگذرد، مادرش تقریبا تمامِ وقت، با محبتی مادرانه صورتش را روی صورت فرزند شهیدش گذاشته است. در پایان مراسم وقتی نزد ایشان میروم، از خصوصیات فرزندش میگوید؛ «خوب، آرام و کاربلد بود. از او راضی بودم، خدا هم از او راضی باشد.» پیکرهای مطهر تعدادی شهید گمنام هم نورانیت بیشتری به مراسم بخشیده بود. اعلام میکنند که اینجا هر روز از نماز ظهر و عصر تا نماز مغرب و عشاء، برای زیارت شهدای گمنام باز است.
انقلاب اسلامی، انقلابی تاریخساز و تمدنآفرین است که در گذر چهل سال و با ورود در گام دوم خود، سیلها و طوفانهای سهمگین را از سر گذرانده و به درختی تناور با ریشههای مستحکم تبدیل شده است. تحرکات خصمانه بدخواهانش که در رأسشان آمریکا است و با آشوب اشرار دندان طمع بیشتر تیز میکند، ناشی از وحشتشان نسبت به پیروزیهای پی در پی جبهه مقاومت است که خواب مستکبران و صهیونیستها را آشفته کرده است. اینجا اما همانند پهنه مقاومت در منطقه و جهان، جوانانی در میداناند که تا آخرین قطره خون بر سر عهد خود با قافلهسالار انقلاب اسلامی در عصر حاضر حضرت امام خامنهای ایستادهاند و با احدی معامله نمیکنند. بسیجیانی که خون پاک شهدا در رگهایشان جریان دارد و با وجود انتقادها به نحوه اجرای طرح سهمیهبندی بنزین، آنجا که این موضوع دستمایه اغتشاش اشرار میشود، حاضرند فدای نظام و امنیت مردم و کشورشان شوند و دریچههای تازهای برای ارتقای بصیرت و بینش جامعه باشند.