آیا ماه صفر نحس است؟!
عبادت، اخلاق، کرم و صلح؛ مهمترین موضوعات زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام
آن حضرت اخلاق را در جلوت و خلوت لازم می شمرد و می فرمود: عادتها مقهور كننده اند. پس، هر كس در نهان و خلوتهاى خود به چيزى عادت كند، آن چيز او را در آشكار و ميان جمع رسوا سازد.
برابر فارسی صَفَر در زبان فارسی پوچ، تهی، خالی و هیچ است. مثلا می گویند رجل صفر الیدین؛ یعنی مرد بی چیز. هیچ نداشتن. خالی شدن، تهی شدن. یا می گویند: صُفُورَهً الإناءُ؛ یعنی ظرف خالى شد. یا صَفَّرَ البیت؛ یعنی خانه را خالی کرد. به تناسب به معنی گرسنگی، تشنگی نیز می آید لذا عرب جاهلی صفر را ناجِر می نامید؛ یعنی فصل گرما که شتر در آن تشنه می شود.
و به معنای زردی نیز می آید؛ صَفَّرَ الشیءَ؛ یعنی آن را زرد کرد. در وجه تسمیه این ماه به صفر مؤلف غیاث اللغات گفته: این نام مأخوذ است از صِفر بمعنی خالی چرا که چون این ماه صفر بعد از محرم واقع است قبل از ظهور پیغمبر ما قتال در ماه محرم حرام بود. از این سبب در ماه صفر مردم عرب برای قتال می رفتند و خانه ها را خالی می گذاشتند.
و شاید امروز بتوانیم بگویم این ماه صفر است چون روز هفتم صفر شهادت حسن بن علی علیه السلام است و روز ولادت موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم شیعیان است. و بیستم آن اربعین است یعنی چهلم شهادت حسین علیه السلام و روز بیست و هشتم آن رحلت رسول اکرم صل الله علیه و آله است و بنا بر قول شیخ طبرسی و ابن اثیر آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری روز شهادت حضرت رضا علیه السلام می باشد. یعنی در این ماه دنیا از خوبان و سروران خود خالی شده.
از آیه الله بهجت ره استفتا شد آیا ماه صفر نحس است؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «چگونه ماه صفر نحس نباشد و حال اینکه پیامبر خدا در ماه صفر از دنیا رفت». البته پر واضح است که این نحسی فی نفسه نیست و روزهای خدا به خودی خود نحوست و میمنت ندارند اما بواسطه اتفاقات میمون یا نامبارکی که در یک ماه یا یک روز واقع می شود آن روزها یا ماه ها سعد یا نحس نامیده می شوند.
در قرآن نیز نحوست یا میمنت در ۲ آیه به ایام نسبت داده شده مثلا در آیه ۱۹ قمر می خوانیم: إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ؛ ما بر آنان (قوم عاد) در روز شوم، دنبالهدار تند بادى سخت و سرد فرستادیم. و نیز در ۱۶ فصلت می خوانیم: فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیَّامٍ نَحِسَاتٍ… و در مورد میمنت ایام: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ
و باید نحوست (روزهای کم انرژی و بی برکت) را با صدقه، استغفار، دعا و توسل، و بر پایی مجالس یادبود آن سروران و افزودن بر ایمان تغییر داد؛ چه اینکه بنا بر آیات و روایات موانع نزول بلا چند چیز است:
۱٫ حضور و وجود پیامبر گرامی اسلام میان مردم: وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ. ۲٫ استغفار مردم: وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ۳٫ وجود مؤمنین میان مردم: از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده است: لا یصیب قریه عذاب و فیها سبعه من المؤمنین. ۴٫ دعا: از امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ روایت شده است: الدعاءیَدفَعُ البلاءَ النازلِ وَ مالَم یُنزَل؛ دعا بلاهای نازل شده و نازل نشده را دفع میکند. (اصول کافی، ج ۲، ص ۴۶۹)
امام حسن علیه السلام یکی از ۴ رکن رسول اکرم صل الله علیه و آله
امام علی به جاثلیق فرمود: خداوند عرش را از چهار نور آفرید نور سرخی که هر سرخی از آن نشأت گرفت و نور سبزی که هر سبزی از آن سبز شد، و نور زردی که هر زردی از آن رنگ گرفت و نور سفیدی که هر سفیدی از آن سفید شد. (توحید صدوق).
إِنَّ الْعَرْشَ خَلَقَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مِنْ أَنْوَارٍ أَرْبَعَهٍ نُورٍ أَحْمَرَ احْمَرَّتْ مِنْهُ الْحُمْرَهُ وَ نُورٍ أَخْضَرَ اخْضَرَّتْ مِنْهُ الْخُضْرَهُ وَ نُورٍ أَصْفَرَ اصْفَرَّتْ مِنْهُ الصُّفْرَهُ وَ نُورٍ أَبْیَضَ ابْیَضَّ مِنْهُ الْبَیَاض وَ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِی حَمَّلَهُ اللَّهُ الْحَمَلَهَ، وَ ذَلِکَ نُورٌ مِنْ عَظَمَتِهِ، فَبِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ ابْیَضَّتْ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ، وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُون
تحلیل روایت:
اولا بنا بر روایات منظور از عرش خدا، سلطنت و علم و قدرت خداست. از امام رضا علیه السلام روایت شده که عرش خدا اسم علم و قدرت است.
ثانیا عرش را ۸ نفر حمل می کنند. در کریمه ۱۶ سوره حاقه می خوانیم: وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَهٌ(حاقه/۱۶). قال رسول الله صل الله علیه و آله: إِنَّهُمُ الْیَوْمَ أَرْبَعَهٌ فَإِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ أَیَّدَهُمْ بِأَرْبَعَه آخَرِیْنَ، فَیَکُوُنوَن ثَمانِیَهً: «آنها امروز چهار نفرند، و روز قیامت آنها را با چهار نفر دیگر تقویت می کند، و هشت نفر می شوند. و در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده فرمودند: عرش عبارت از علم است، چهار نفر از ما، و چهار نفر از سایر مردم، آن هایى که خداوند می خواهد، حاملین عرشند.
ثالثا با توجه به رنگهای چهارگانه عرش به نظر می رسد این ۴ نفر حضرت امیر، امام حسن، امام حسین و امام زمان علیهم السلام باشند.
لذا شاید بتوان گفت در باطن، عرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله است که دارای چهار رکن غیبی و عالی بوده که هر کدام حامل و حکایتگر یکی از چهار گوشه وجود مبارک آن حضرتند و وجود ایشان را تفصیل داده اند.
اما رکن اول که نور زرد باشد، حضرت علی علیه السلام است چنانکه در ظاهر نیز حضرت علی علیه السلام در هنگام شهادت صورتشان به زرد متغیر شد تا حدی که عمامه زردی که بر سر داشتند قابل تفکیک با رخساره مبارکش نبود چنانکه اصبغ بن نباته می گوید فَدَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَإِذَا هُوَ مُسْتَنِدٌ، مَعْصُوبُ الرَّأْسِ بِعِمَامَهٍ صَفْرَاءَ، قَدْ نَزَفَ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ، مَا أَدْرِی وَجْهُهُ أَصْفَرُ أَمِ الْعِمَامَهُ، فَأَکْبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَبَّلْتُهُ وَ بَکَیْت.
و سرّ ظهور رنگ ها در حین شهادت ارکان مذکور این است که چون هنگام رجوع آن نور به مبدأ خود می شود، رنگ باطنی آن نور ظاهر می گردد. اما رکن دوم که نور سبز باشد، امام حسن علیه السلام است چنانکه در ظاهر نیز هنگام شهادت چهره مبارکش به سبز متغیر شد رکن سوم که نور قرمز باشد، امام حسین علیه السلام است که حین شهادت چهره ایشان به خون مبارکش آغشته و سرخ شد.
همچنین در روایت معروفی که امام حسن و امام حسین علیهما السلام رنگ لباس عیدشان را انتخاب می کنند، امام حسن علیه السلام رنگ سبز و امام حسین علیه السلام رنگ سرخ را انتخاب می کنند. و همینطور روایت شده که قصر امام حسن علیه السلام در بهشت از زمرد سبز است و قصر امام حسین علیه السلام از یاقوت سرخ می باشد.
و رکن چهارم که نور سفید باشد، امام زمان علیه السلام است که در ظاهر نیز امیرالمؤمنین علیه السلام پیرامون ایشان فرموده است که یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَبْیَضُ اللَّوْن الی آخر… . و آن بزرگوار نور ابیضی است که پس از سیاهی ظلمت کفر در عالم ظاهر میشود و عالم را منور به نور خود میکند و قلوب مومنین را روشن کرده و موت ایام جاهلیت را به آب سفید زنده می کند. لازم به ذکر است که حضرت فاطمه سلام الله علیها مقام کرسی هستند که تفصیل عرش در ایشان بوده و ظهور این دوازده صورت فلکی بر آن مخدره است.
و همچنین سایر ائمه علیهم السلام هم در رتبه بعد از این چهار امام علیهم السلام بوده و این چهار امام به ترتیب اشرف ائمه دوازده گانه علیهم السلام می باشند که خداوند پیرامون ایشان می فرماید: إِنَّ عِدَّهَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّٰهِ اِثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ یَوْمَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ مِنْهٰا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ فَلاٰ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ و مراد از اربعه حرم این است که چهار نفر از این ائمه دوازده گانه حرمتشان بیش از بقیه است و نشانه اش هم همان است که سه ماه از ماه های حرام ظاهری، که ذی قعده، ذی حجه و محرم است پشت سر هم بوده و رجب که چهارمی ماه های حرام است جدا افتاده چنانکه امام زمان علیه السلام هم در پی سه امام دیگر نیست و در ماه سوم که محرم باشد نیز اسرار آشکاری است.
و در ادامه آیه نیز می فرماید که مبادا درباره این ماهها ظلم به نفس خود کنید، چرا که ظلم به این ائمه علیهم السلام ظلم به نفس است و به وجود ایشان عیب و نقصی وارد نخواهد شد. و اما برای آن عرش که گفتیم وجود حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده و صاحب آن انوارند، ارکان اسفلی نیز هست که عبارت اند از چهار پیامبر اولی العظم اعنی حضرت نوح ، حضرت ابراهیم ، حضرت موسی و حضرت عیسی علیهم السلام.
و پیرامون این چهار و چهار رکن اعلی که عرض کردم خداوند می فرماید: وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمٰانِیَه. بنابراین ۴ امام که به ترتیب مظهر علم و صلح و شهادت و عدل هستند پایه های عرش و حکمت و عظمت رسول الله اند.
مهمترین موضوعات زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام
چهار چیز در مورد امام حسن مهم است: عبادت، اخلاق ، کرم و صلح
عبادت امام حسن علیه السلام
امام زین العابدین علیه السلام: حسن بن على بن ابى طالب علیهما السلام عابدترین و زاهدترین و با فضیلت ترین مردم روزگار خود بود . هرگاه حج مى رفت پیاده و گاه با پاى برهنه مى رفت ؛ هرگاه سخن از مرگ به میان مى آمد مى گریست؛ هرگاه سخن از قبر به میان مى آمد مى گریست؛ هرگاه سخن از قیامت و رستاخیز به میان مى آمد مى گریست ؛ هرگاه از گذشتن بر صراط یاد مى شد مى گریست؛
هرگاه از حاضر شدن در دادگاه عدل الهى سخن به میان مى آمد، چنان صیحه اى مى زد که بر اثر آن از هوش مى رفت؛ هرگاه به نماز مى ایستاد بدنش در پیشگاه پروردگارش عزّ و جلّ مى لرزید؛ هرگاه از بهشت و دوزخ سخن به میان مى آمد، مانند مار گزیده به خود مى پیچید و بهشت را از خداوند مسئلت مى کرد و از آتش دوزخ به او پناه مى برد.
امام حسن علیه السلام هرگاه وضویش را تمام مى کرد، رنگش مى پرید. علّت را جویا شدند، فرمود : کسى که مى خواهد به حضور خداوندگار صاحب عرش برسد، باید رنگش را ببازد و بند بند بدنش به لرزه افتد.
حضرت نشانه غفلت را بی توجه ای به مسجد می دانست و می فرمود: غفلت آن است که مسجد [رفتن براى نماز] را ترک کنى و از تبهکار فرمان برى.
حضرت می فرمود: هر که جویاى عبادت است، خود را براى آن پاک گرداند”. یعنی شرط عبادت طهارت است. و به قول امام راحل ره: “هر کس خود را تطهیر نکند وارد ماه ضیافت الهی نشده”
امام حسن تفکر را برترین عبادت می دانست و اندیشیدن را مایه زندگى دل شخص با بصیرت می دانست. می فرمود: شما را به تقواى الهى و اندیشیدنِ همیشگى سفارش مى کنم؛ زیرا که اندیشیدن پدر و مادر همه خوبی هاست.
و نیز می فرمود: دانش خود را به دیگران بیاموزان و دانش دیگران را بیاموز؛ زیرا با این کار هم دانش خودت را محکم و استوار کرده اى و هم آنچه را نمى دانسته اى آموخته اى.
و می فرمود: در شگفتم از کسى که درباره خوراک جسم خود مى اندیشد چگونه درباره خوراک فکر خود نمى اندیشد؟ شکمش را از آنچه زیانبار است پرهیز مى دهد، اما در سینه خود چیزهایى مى سپارد که مایه نابودیش مى شود.
امام بین اندیشه و اخلاق ارتباطی وثیق و عمیق قائل بود و می فرمود: اندیشه، جز به هنگام خشم شناخته نشود. (یعنی نشانه اندیشمند بودن اخلاق است. اندیشه ای که خروجی آن اخلاق نباشد اندیشه نیست)
حتی در آخرین لحظات عمر شریفش فرزندان و برادر زادگان خود را احضار کرد و فرمود: شما خردسالانِ قومى (نسلى) هستید که به زودى بزرگان قوم (نسلى) دیگر مى شوید. پس دانش بیاموزید و هر یک از شما که نمى تواند علم را در حافظه اش نگه دارد، آن را بنویسد و در خانه اش نگهدارى کند.( اکرم اسم تفصیل کریم است و خدا در قران، اکرم بودن خود را در تعلیم به قلم معرفی کرده:
اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم و جالب است که کریم اهل بیت هنگام شهادتش نوجوانان فامیل را فرا می خواند و انها را به نوشتن معلومات توصیه می کند؛ یعنی امام حسن بالاترین کرم و بزرگواری و ارزشمندی را نه در بخشش مال که به توصیه در به بند کشیدن علم که مقدمه ایجاد و رشد تمدن بشری است باید جستجو کرد. که زبان و قلم دو پایه مهم تمدن و رشد بشر است و الا بشر همیشه در جا می زد.)
آن حضرت قرآن کریم را بهترین موضوع برای اندیشیدن و مایه حیات دل می دانست و می فرمود: براستى که در این قرآن، چراغهاى روشنایى [بخش] و شفاى سینه ها [از بیماریهاى دلها] است. پس، جلا دهنده، باید که به نور آن [دیده دل خویش را] جلا دهد و اوصاف قرآن را [به دل خویش ]پیوند زند؛ زیرا که اندیشیدن [در قرآن] مایه حیات دل شخص با بصیرت است، همچنان که آدمى در تاریکیها، با کمک نور راه خود را مى پیماید.
اخلاق امام حسن مجتبی علیه السلام
امام حسن بر اخلاق نیکو تاکید داشت و خوشرفتارى با مردم را رأس خرد می دانست و می فرمود: با مردم آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو رفتار کنند.
آن حضرت اخلاق را در جلوت و خلوت لازم می شمرد و می فرمود: عادتها مقهور کننده اند. پس، هر کس در نهان و خلوتهاى خود به چیزى عادت کند، آن چیز او را در آشکار و میان جمع رسوا سازد.
از فرومایگی در اخلاق مردم را پرهیز می داد و می فرمود: کم بخشیدن و بد و بیراه گفتن از فرومایگی است. و نیز می فرمود: فرومایه کسی است که جان خویش را حفظ کند و همسرش را تسلیم[متجاوز ] کند.
امام از تکلّف پرهیز می داد و می فرمود: تکلف، سخن گفتنت درباره چیزهاى بیهوده است.
حضرت بر اخلاص تاکید داشتند و می فرمود: اى مردم! هر که براى خدا خالص شود و گفتار او را راهنماى خود گیرد، به راهى (آیینى) که استوارتر است رهنمون گردد و خداوند به هدایت و رستگارى توفیقش دهد و در کار نیک کمکش رساند؛ زیرا که همسایه (پناهنده) خدا در امان و محفوظ است.
حضرت بر حسن ظن به خدا تاکید می کرد و می فرمود: بدانید که خداوند شما را بیهوده نیافریده و به خود رهایتان نکرده است.
و همینطور بر ادب تاکید داشت؛ در کتاب مناقب آمده که کنیزى از کنیزان امام حسن دستهاى ریحان براى آن جناب آورد، حضرت در عوض به وى فرمود: تو در راه خدا آزادى، شخصى پرسید: آیا براى یک طاقه ریحان کنیزى را آزاد مىکنى؟ فرمود: خداى تعالى ما را ادب آموخته و فرموده:” إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها …”. و تحیت بهتر از یک طاقه ریحان براى او، همین آزاد کردنش بود.
صلح امام حسن مجتبی علیه السلام
امیر مومنان هنگام ضربت خوردن، در سفارش به فرزند بزرگوار خود حسن فرمود: بدان که معاویه همچنان که با من مخالفت کرد با تو نیز مخالفت خواهد کرد. پس اگر با او از در صلح و آشتى درآیى به جدّت تأسّى جسته اى که با بنى ضمره و بنى اشجع… صلح کرد و اگر بخواهى با دشمنت بجنگى [بدان که] هرگز آن صلاحیت و وفادارى که پیروان پدرت داشتند پیروان تو نخواهند داشت. (از این روایت معلوم می شود که از جمله ریشه های مهم صلح امام حسن علیه السلام بی وفایی مردم بوده است. گرچه جا دارد به حضرت امیر عرض کنیم آقاجان! کدام وفاداری پیروانت یا علی؟!)
کوتاه آمدن در برابر استکبار برای زندگی کردن، خیانت امت نبی به امام حسن بود. علت این خیانت: کینه، دنیا طلبی، تفرقه و پشت کردن به ارزشها و دست کشیدن از ارزشها و حاکمیت ضد ارزش هایی چون ملی گرایی و نژاد پرستی و… بود. و این نشان می دهد که برای سقوط یک امت حتی یک صفت زشت کفایت می کند.
و باید از از این قصه تلخ بیاموزیم هرگاه مردم با وجود ظلم ظالمان حرف از زندگی بزنند باید بوی خیانت به امام حسن را استشمام کرد.
باید بیاموزیم که ساختن دنیا و زندگی دنیوی قابل قبول است اما نه به قیمت بی تفاوتی نسبت به ظلم و ستم.
باید بیاموزیم خیانت به حسنها به قتلگاه رفتن حسینها و بر سر کار آمدن یزیدها را به دنبال دارد.
باید بیاموزیم که معاویه ها خطرناک هستند؛ چون اگر این منافقین سرجایشان نشانده نشوند یزیدهای کافر ظهور خواهند کرد
درد اینجاست که مردم بین کریم آل طه و سگ عوعو کننده بنی امیه(معاویه) فرق نمی گذاشتند! در حالی که فرق حسن ها با معاویه ها در این است که بعد از حسن ها، حسینها برسر کار می آیند اما بعد از معاویه ها یزیدها و حاکمیت یزیدها یعنی بر باد رفتن آدمیت.
کرم امام حسن مجتبی علیه السلام
یکی از امتیازات امام حسن علیه السلام مسئله ی کرم آن حضرت، که در این باب بسیار مطالب عجیبی از خود نشان دادند.
از عارفی پرسیدند فرق متقی و جوانمرد چیست؟ گفت متقی کسی است که در قیامت هیچکس نتواند گریبان او را بگیرد(یعنی به کسی بدی نکرده) اما جوانمرد کسی است که در قیامت گریبان هیچکس را نمی گیرد(یعنی از حق خود گذشت می کند و از بدی دیگران چشم پوشی می کند).
اما کریم کسی است که نه تنها از بدی چشم پوشی می کند که بدی را نیز با خوبی جواب می دهد. لذا علی علیه السلام فرمود: مَن لم یُجازِ الإساءَهَ بالإحسانِ فلیسَ مِن الکِرامِ : کسى که بدى را به نیکى پاسخ ندهد از کریمان نیست.
کرم به این معنی نمونه های زیادی در زندگی حضرت دارد از جمله: روزى مردی شامی به حضرت رسید، و به ایشان دشنام داد، حضرت سکوت کرد سپس فرمود: «تو در این شهر غریب هستی، اگر منزل ندارى، منزل ما متعلق به تو است، اگر بدهکارى من بدهى تو را قبول می کنم، اگر گرسنه اى تو را سیر مى کنم …». در آخر او چنان شیفته اخلاق آن حضرت شد که ایشان را محبوب ترین افراد نزد خود معرفی کرد.
امام حسن نماینده لطف الهی
از دیگر معانی کرم آن جناب دَهش قبل از خواهش بود. از جمله نقل است که:”جاءَ بَعضُ الأعراب”؛ یک کسی از اعراب و بیابانی ها وارد شد و از ایشان هنوز چیزی نخواسته بود، حضرت دستور داد که ۲۰ هزار درهم به او بدهند!. اعرابی گفت: آقا خب فرصت میدادی من عرض حاجتم را بکنم و شما را یک مقداری مدح و ثنا بکنم و ادب را رعایت کنم!. هنوز فرصت ندادی تا رسیدم به خدمتتان، دستور پرداخت صادر کردید!.حضرت جواب این مرد را با ۳ بیت شعر عربی داد:
“نَحنُ اُناسٌ نَوالُنا خَضِلُ”؛ بخشش ما یک بخششی است که به طرف بچسبد .
“یَرتَعُ فیهِ الرَّجاءَ و الأملُ” ؛ جوری ما بخشش میکنیم که امید مردمان مستضعف جلب بشود به بخششهای ما(باصطلاح پر و پیمون است)
“تجودُ قَبلَ السّؤال أنفُسُنا” ؛ قبل از این که چیزی از ما بخواهند، ما جود باید بکنیم!
“خَوفاً علی ماءِ وجهِ مَن یَسلُ” ؛ از ترس اینکه شخص آبرویش در حضور ما از دست برود. همین که بگذاریم حاجت بخواهد، این خودش یک تحقیری از اوست!.
“لو علم البحر فضل نائلنا / لغاض من بعد فیضه خجل”؛ ما یک کاری میکنیم در بیان نشان دادن لطف الهی -که ما نماینده اش هستیم- که اگر دریا بفهمد، از آن کار ماخجالت بکشد!. چرا؟ برای آنکه ما نماینده اخلاق خدای جهان میخواهیم باشیم.
این که میگویند: امام حسن کریم اهل بیت، مال این جور چیزهاست!
کرم، خمیره و ماهیت امامت است
بازهم اجازه بدهید یک مقداری فتیله را بالاتر بکشیم و در مورد کرم حرفهای بلندتری بزنیم. اساسا خمیره و ماهیت امامت کرم است؛ امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره سجیه و طبیعت امام را کرم معرفی می کند(سجیتکم الکرم).
در فهم معنای کرم باید بدانیم آنچه از روایات بر می آید این است که کرم امری تشکیکی و ذو مراتب است که اطاعت و احسان و ایثار مراتبی از آن هستند.
اطاعت یعنی این که از تو بخواهند و تو هم انجام بدهی.
احسان یعنی قبل از اینکه چیزی از تو بخواهند تو آن را ادا کنی(و بالوالدین احسانا یعنی همین).
بالاتر از احسان ایثار است. ایثار یعنی باصطلاح از دهان خود زدن و به دیگری دادن(یُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛
اما کرم یعنی احسان و ایثار به دیگری که تأخیرى در پیش و منّتى در پس نداشته باشد و با میل و رغبت همراه است نه اکراه(آن هم دیگری که ای چه بسا انتظار هم نداشت که شما در حقش خوبی کنید).
چنین ایثار و محبت خالصی را فقط از والدین نسبت به فرزندانشان می توان سراغ گرفت و نه حتی از محبت فرزندان نسبت به والدین(محبت فرزند نسبت به والدین نهایتا احسان است). بنابراین نگاه امام به تمام مردم نگاه یک پدر و مادر دلسوز است به فرزندانش. یک محبت غیر قابل وصف و بسیار خالصانه. با این تفاوت که دایره رحمت والدین زمینی محصور به فرزندان خودشان است اما دایره رحمت والدین آسمانی حصری ندارد. لذا رسولخدا صل الله علیه و آله فرمود: انا و علی ابوا هذه الامّه.
ماهیت و خمیر مایه امامت، کرم یعنی رحمه للعالمین است. امام کریم است یعنی رحمه واسعه است(السلام علیک ایّها العلم المنصوب… و الرحمه الواسعه). این و بلکه بیش از این دریچه و زاویه نگاه امام به من و توست. مردی که خداوند در ظهورش تعجیل بفرماید به مردم چنین نگاهی دارد .
امام حسن کریم بود، رحمه واسعه بود اما مردم قدر آن حضرت را ندانستند و از این دریای رحمت فقط باندازه ظروف کوچک خود بهره می گرفتند.اگر آنها حضرت را تنها نمی گذاشتند ظرفیت کرم او آن قدر بود که همه مردم دنیا را زیر پرچم دین جمع کند و برای همگان خوشبختی و سعادت به ارمغان آورد(کاری که به دست امام زمان عج انجام خواهد شد).اما افسوس که با اطاعت نکردن از ولایت از دریای کرم آن سبط نبی فقط باندازه انبانی برداشت کردند و نه بیشتر.
چند روایت بسیار زیبا از امام حسن مجتبی علیه السلام
الف. هرکه به حُسن انتخاب خداوند تکیه کند، جز آن وضعى را که خدا برایش برگزیده است، آرزوى داشتن وضعى دیگر نکند.(تصدیق می فرمائید که این روایت چقدر آرامش بخش است.البته منظور وضعی است که ما در آن دخالت چندانی نداشته ایم؛ نه این که دست گل به آب بدهیم و از خدا بدانیم).
ب. در پاسخ به پرسش پدرش از او درباره تنگ چشمى ـ فرمود : تنگ چشمى آن است که آنچه را دارى مایه شرافت پندارى و آنچه را انفاق کنى، تلف شده و بر باد رفته انگارى.(با این روایت معلوم می شود چقدر نگاه های امثال نویسنده بسته است. باید چشمها را شست و جور دیگر نگاه کرد).
ج. در طلب روزى، همانند کسى که براى چیره شدن[بر حریف ] تقلاّ مى کند، تقلاّ مکن، و به تقدیر نیز چندان تکیه مکن که از کار و کوشش دست کشى؛ زیرا در جستجوى فضل [و روزى] خدا رفتن از سنّت است و آرام بودن در طلب روزى از خویشتندارى و مناعت طبع. نه خویشتندارى و مناعت طبع، روزى را از انسان دور مى کند و نه حرص ، روزى را زیاد مى کند؛ چه، روزى قسمت شده است و حرص زدن، موجب افتادن در ورطه گناهان است.
و. مصیبتها ، کلیدهاى اجرند .توضیح این روایت با روایتی از امام باقر علیه السلام است که به مردى که نزد ایشان از داغِ فرزندش شکایت کرد فرمود: مگر نمى دانى که خداوند از مال مؤمن و از فرزندان او بهترینش را بر مى گزیند تا بدین وسیله به وى اجر دهد؟!
ذکر مصیبت
در تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد/ و آن طشت را زخون جگر باغ لاله کرد/ خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت/ خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد.
وقتی امام حسین خونابه ها را در تشت دید گریه کرد. امام حسن خطاب به اباعبدالله فرمود: مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ (گریه نکن این چیزی نیست سمی است که به آن کشته می شوم).اما لایوم کیومک یا اباعبدالله.یزدلف علیک ثلاثون الف کل یتقرب الی الله بدمک…
بعد فرمود یا اباعبدالله! موقع تشییع جنازه تابوت من رو برگردون سمت قبر مادرم. و اگر شد من رو کنار قبر رسول الله دفن کن. اما اگر نگذاشتن راضی نیستم خونی ریخته شود.
بدن را آوردند کنار قبر پیامبر. سربسته بگم. پی کردن شتر تلافی هم داره؛ و شهید فوق الجنازه قد شُکَّت بالسهام اکفانَه؛ ۷۰ تیر ،کفن را مشبک و بدن را به تابوت دوختند.
همین که بدن را دفن کرد هاج به الحزن؛ حزن به آقا هجمه کرد و خطاب به بدن امام حسن فرمود: مردم به کسی که مالش غارت شده غارت زده میگن ولی من می گم غارت زده منم که تو را از من گرفته اند (نشد ان غارت که بردن مال او/ من شدم غارت که بردند جان او)
اما همانطور که امام حسن فرمود: لا یوم کیومک یا اباعبدالله؛ عاشورا طوری به امام حسین حمله می کردند انگار ثوابی ازشون فوت شده بود؛ توانا و ناتوان می زدند؛ بالسیف، بالرماء، بالخشب و حتی بالعصا.
لذا وضع بدن طوری بود که فرمود بنی اسد ی بوریا بیاورید…
پس خم شد و لبها را روی رگهای بریده گذاشت و فرمود: فَاِنَّ الدُّنْیا بَعْدَکَ مُظْلَمَهٌ وَ الْآخِرَهَ بِنُورِکَ مُشْرِقَهٌ، اَمَّا اللَّیْلُ فَمُسَهَّدٌ وَ الْحُزْنُ سَرْمَدٌ…
پس بیرون آمد و بر مزار سیدالشهدا با انگشت سبابه اش نوشت: هذا قبر حسین الذی قتلوه عطشانا
انتهای پیام/