پیاده روی اربعین الگویی برای تحقق آرمانشهر توحیدی
براي مقابله با ناامني يک راه اين است که با زرهپوش و توپ و تانک به جنگ ناامني برويد. غربيها با همين روش به عراق و افغانستان آمدند و نتوانستند امنيتي ايجاد کنند. يک راه هم اين است که با ميليونها انسان همراه شويد که با دست خالي به مصاف خطر ميروند
«من که یک شب در مسافرخانهای در مرکز تهران به دلیل غریب بودن تا صبح خواب به چشمهایم ننشست، دیشب در مسیر نجف به کربلا در گوشه یک مغازه کفاشی و با وجود همهمه زائرانی که شب را برای حرکت انتخاب کرده بودند، آرامترین خواب زندگی خود را تجربه کردم.» این بخشی از نوشته دختر دانشجویی است که شب را با خانوادهی خود در مسیر پیادهروی مهمان کفاشی عراقی بودند.
پدیده پیادهروی اربعین الگویی عملی برای تحقق آرمانشهری توحیدی است. در این رویدادِ پویا و رو به رشد برای چند روز مرزهای جغرافیایی و نژادی کنار گذاشته میشوند و بزرگترین اجتماع تاریخ بشر زندگی در آرمانشهر توحیدی را به گونهای عملی تمرین میکنند. در پیادهروی اربعین انسان از اسارت ماشین رها میشود و آزادی را تمرین میکند. بزرگترین جمعیت تاریخ بشر که نمایندگانی از همه نژادها و کشورها و ادیان در بین آنها حضور دارند، برای چند روز در حرکتی بر محور انسان کامل نهایت محبت، ایثار، برادری و برابری را بر روی زمین تجربه میکنند.
این سفر فرصتی است برای مشاهده تمام خوبیها و زیباییها و آرزوهای گمشده بشر که در زیر گامهای جمعیتی میلیونی در زمین خسته و زخمدیده عراق جوانه میزنند.
برای مقابله با ناامنی یک راه این است که با زرهپوش و توپ و تانک به جنگ ناامنی بروید. غربیها با همین روش به عراق و افغانستان آمدند و نتوانستند امنیتی ایجاد کنند. یک راه هم این است که با میلیونها انسان همراه شوید که با دست خالی به مصاف خطر میروند و با هم قرار دارند که در این مسیر به همه همنوعان خود خدمت کنند و محبت.
جمعیت اربعین الگویی برای تأمین امنیت در دنیایی است که سایه سلاحهای کشتار جمعی صلح جهانی را تهدید میکند. این حرکت یعنی در برابر تهدید و قتل با پای پیاده و با دست خالی نیز میتوان پیروز شد. پیاده روی اربعین در سرزمینی که پر از ترور و وحشت است امنیتی بینظیر ایجاد میکند. پیام اربعین این است که از زرهپوشها بیرون بیایید و در آنچه روی زمین هست با مردم شریک شوید تا امنیت ایجاد شود.
در آرمانشهر توحیدی انسان کامل ظهور میکند و امت واحدهای تشکیل میشود تا همگان از امنیت و آرامش و عدالت فراگیر بهرهمند شوند. انسان از اسارت حرص و طمع و زیادهخواهی رها میشود و همگان به راحتی در خوراک و مسکن شریک میشوند و دیگران را بر خود مقدم میدانند. پیاده روی اربعین نمایشی از جامعه عصر ظهور است. الگویی برای آرمانشهری که در غرب چون به امام باور نداشتند، آن را ناممکن دانستند و از تحقق آن ناامید شدند و اکنون در شرق آنها که به امام باور دارند، در اربعین جلوهای از آن را بر روی زمین تحقق میبخشند.
اربعین در مسیر نجف تا کربلا سر سفره مردم مظلوم عراق باور میکنی که انسان با تمام بار گناهی که بر دوش دارد هنوز میتواند به مقامی برسد که در اوج سختیها، تمام هستی خود را بدون هیچ چشمداشتی برای همنوع خود هزینه کند و در اوج فقر میتوان سخاوتمند بود.[۱] با این حرکت آسمان بار دیگر انسان را باور میکند.
انسان خسته از فردیت و مصرفگرایی مدرن، بار دیگر به امکان اصلاح خود و همنوعان خود امید پیدا میکند. در این مسیر دلها یونسوار از اقیانوس غم و نهنگ تنهایی و تاریکیهای خودخواهی خلاص میشوند. گویی به یکباره در زمین ماتمزده عراق قیامتی بر پا میشود و همه دلهای مرده زنده میشوند. در این مسیر با هر گامی که در جادههای خاکی بر میداری زیاد میبینی دانههای باران عشق را که از روی پلکِ ترِ شوق بر روی گونهها میغلطد و جوانه فروزان الهام را آبیاری میکند.
فقط در مسیر نجف تا کربلا میتوان انسانهایی را دید که نه با زبان که در عمل به هر غریبهای میگویند: «شست و شوی پاهای آبلهگون شما را آبِ عطرآلود فراهم کردهایم. ای مردان خسته به خانههای ما فرود آیید.» حیف است انسان سالها روی زمین زندگی کند و برای یک بار تجربه نکند این حجم از خوبی و زیبایی را که فقط در پیادهروی اربعین جلوه میکند.
«گوش کن، جاده صدا میزند از دور قدمهای تو را.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلکها را بتکان، کفش به پاکن و بیا.»
«و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد.
…
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:
بهترین چیز، رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.»
برای چند هفته این سرزمین پر از بلا و رنج مملو از جمعیتی میشود که جدای از شهر و شهرت و لباس و ملیت، آرام همچو رودی سرودخوان به دریای کربلا میروند. الگوی حرکت این جمعیت کاروانی است سرشار از سیارگانِ سماوات سلوک که سر سویِ کهکشان راهِ شیدایی داشتند. در این مسیر همه اسیر عشق قافلهسالاری هستند که حتی عشق نیز اسیر او بود.
در این جادههای پر از خطر همه روانها آرام و روان در پیِ قافلهای گام بر میدارند که قرار بود در تاریخ نامی از آنها نباشد. آنها که عصر عاشورا سرمست از پیروزی، آن تنهای بیسر را در بیابان رها کردند، به پشت سر که نگاه میکردند پیش خود چنین اندیشیدند که تا چند روز دیگر اثری از این خونها بر روی زمین نمیماند. آنها غافل بودند که از زیر هر سنگی خون میجوشد و اکنون نیستند تا ببینند پرچم کشورهای جهان را که در پیادهروی اربعین به اهتزاز در آمده است و بزرگترین اجتماع تاریخ بشر را رقم زده است.
حالا سالهاست اربعین که میشود در جادههای خاکی و پر از مصیبت عراق در هر کنار و گوشه این شورهزار یأس، ناگهان هزارها نهال شاداب میروید. غبار حرکت زوار که به آسمان بلند میشود، این سرزمین پر از خشونت و خون ناگهان مهربان میشود و سخاوتمند. در اربعین باید پیاده بود و در بین گرد و غبار حرکت میلیونها زائر شیفته گام برداشت و رد آن قافله را تا خود خورشید دنبال کرد. در این مسیر دلها گرم میشود و پر از یقین. چه اهمیت دارد اگر «زانوی عروج خاکی شود.»
هر زائری در پیادهروی اربعین لحظهای دارد با چشمی بارانی و دلی طوفانی. مانند ندارد لذتی که در نگاه کردن به چشمهای خسته آن پیرمردی است که خاک جلوی خیمه را با آبی آمیخته به اشک چشمانش مینشاند و زائران را غرق در ابهام بوی خاک کربلا میکند. با هیچ یک از لذتهای دنیا قابل مقایسه نیست وقتی او تو را با اشک گوشه چشم التماس میکند تا مهمان سفره او باشی و بیاموزی که اهل زمین هر چقدر هم با تو بد کردند، هنوز میتوانی بیمحابا مهربان باشی. فقط او میتواند به تو یاد دهد که در زمینی که گرفتار تب و هذیان است، سخاوت هنوز آسان است و به تمام چیزها از سنگ تا انسان میتوان مهر ورزید.
«در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا میخواند.»
«باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست،
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا میخواند.»
پی نوشت
[۱] و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه
انتهای پیام/