گفتگو با عفت مومنیان بانوی انقلابی شرق اصفهان؛
همپای مردان هرندی برای پایین کشیدن نماد شاه حرکت کردم/ لبیک گوی فرمان امام خامنه ای خواهم بود
مومنیان بانوی فعال و انقلابی شهر هرند گفت: برای انقلاب و پاسخ به فرمان رهبری، همه زندگی ام را وقف اسلام کرده بودم و امروز نیز خواهم گفت که سرباز امام خامنه ای خواهم بود.
به گزارش اصفهان شرق، سی و نهمین سال از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شد و بار دیگر در آستانه 22 بهمن، درخت تنومند انقلاب اسلامی ایران به وضوح خودنمایی می کند تا بگوید در سایه امنیت برآمده از رشادت مردان و زنان مومن و با بصیرت، ملت بزرگ ایران توانسته در عرصه های گوناگون به موفقیت دست یابد و آنرا به منزله دستاوردی بی نظیر به معرض دید بگذارد.
باید چشم سر را با چشم دل همراه سازی تا پیشرفت های عظیم جامعه که حاصل تلاش مردان و زنانی بردبار و با صلابت بود را مشاهده کنی و آن زمان بر بلندای ایران زمین با صدای حاصل از وحدت این جمله را زمزمه کنی که « چهل سال تحریم و دروغ سازی بیگانگان علیه ایران، نتوانست نتیجه دهد و نهال بهمن 57 امروز تنومند و قدرتمند بر بلندای جهان فریاد ما می توانیم سر می دهد.»
نقش زنان در پيروزي انقلاب اسلامی
در این میان زنان، این عناصر فضیلت و ارزش های الهی دارای بركات زیادی هستند و به عنوان نیمی از جامعه بشریت، همواره بیشترین بار مشكلات را بر دوش می كشند ولی این امر باعث نشد که از حضور در راهپیمایی های پیاپی برای دستیابی به اهداف انقلاب دست بکشند.
زنان، این عناصر عفاف و نجابت، نه تنها در پیروزی انقلاب اسلامی سهم بزرگی ایفا كردند، بلكه در تثبیت نظام جمهوری اسلامی و تداوم انقلاب اسلامی حرف نخست را زدند و با حضور در صحنه انقلاب اسلامی، توطئه های دشمنان را در عرصه های گوناگون فرهنگی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نقش بر آب ساختند و این گونه بود که رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره) فرمودند: «اینجانب به زنان پرافتخار ایران، مباهات می كنم كه تحولی ان چنان در انان پیدا شد كه نقش شیطانی بیش از 50 سال كوشش نقاشان خارجی و وابستگان بی شرافت انان، از شعرای هرزه گرفته تا نویسندگان و دستگاههای تبلیغاتی مزدور را نقش بر اب نمودند و اثبات كردند كه زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهی نشده و با این توطئه های شوم غرب و غرب زدگان اسیب نخواهد پذیرفت.»
در این رابطه فرصت را غنیمت شمرده و به سراغ زنی از دیار ایثارگر و ولایتمدار شرق اصفهان رفتیم تا توشه ای از حیا، بصیرت، تقوا و ولایتمداری این بانوی 61 ساله هرندی را منتشر و از سینه سرشار از خاطرات نهفته اش، برگی برچینیم.
چندمین بهار زندگیان در بهار 57 سپری شده بود؟
عفت مومنییان و اصالتا هرندی هستم. در سال 1335 به دنیا آمدم و بر حسب مشخصات شناسنامه ای، در سال 57 جوانی 20 ساله قلمداد می شدم که قلب و تمام وجودش برای سربلندی نظام اسلامی به حرکت درآمده بود.
فعالیت های انقلابی خودتان را از کجا شروع کردید؟
سن کمی داشتم که به عقد پسری از خانواده متعهد و دیندار از شهر هرند درآمدم و به دلیل شغل همسرم از هرند به اصفهان مهاجرت کردیم. وجودم در خانواده ای ولایتمدار ریشه کرده بود و بر این اساس از همان دوران نوجوانی همپای همسرم حرکتی در راستای حرکت قطار انقلاب داشتیم و همین امر باعث شده بود که برخی در محله با نگاهی دیگر به من و همسرم نگاه کنند زیرا آن زمان بازگو کردن صریح انقلابی بودن، در ملا عام جرات می خواست و ما آن جرات را علی رغم سن و سال کم، داشتیم.
در طول این مسیر پرتلاطم، همسرتان حامی کاملی برای شما به شمار می آمد؟
قطعا اگر حمایت های همسرم نبود، نمی توانستم با اقتدار و بدون اندکی ترس، مسیر رسیدن به انقلاب اسلامی سال 57 را بگذرانم و یقینا حضور زن در عرصه های اجتماعی از جمله در تحولات و انقلاب ها همیشه در طول تاریخ بطور مستقیم یا غیر مستقیم جایگاه خاص خودش را داشته و خواهد داشت. بازگو کردن این نکته خالی از لطف نیست که همسرم با ایمان قلبی مشوق من در صحنه های انقلابی بود و علی رغم داشتن یک فرزند کوچک در آن سال ها، هیچ واهمه ای از حضور در راهپیمایی ها و حتی کشته شدن نداشتیم زیرا می دانستیم برای پیروزی انقلاب باید از زندگی و همه وجودت بگذری.
اولین شرکت فعال شما در راهپیمایی ها به چه صورت بود؟
در حاشیه شهر اصفهان، محله هایی بود که برخی عناصر ضد انقلاب به فعالیت می پرداختند، هرشب که مردها برای راهپیمایی به آنجا می رفتند با سر و روی خونی برمی گشتند ولی کتک خوردن ها اندکی از فعالیت آنها کم نکرد تا اینکه تصمیمی بزرگ ضامن موفقیتشان شد. یک شب طبق نقشه از پیش کشیده شده، همه جوانان از مساجد خیابان پروین اصفهان، جی و امامزاده اسحاق(ع) به همراه تنی چند از بانوان به سمت نقاط حاشیه شهر حرکت کردیم تا راهپیمایی بزرگی را سبب سازیم، در خاطرم هست که به زن ها چوبی دادند و زیر چادرمان مخفی کردیم که اگر اتفاقی رخ داد بتوانیم از خودمان دفاع کنیم. آن شب به مدد کمک خداوند و وحدتی که در بین جوانان مسجدی و انقلابی به وجود آمد، توانستیم ضربه خوبی به پیگره ضد انقلاب در آن محل وارد کنیم و این جزئی از حرکت و فعالیت من در راهپیمایی ها و فعالیت های داوطلبانه انقلابی بود.
وضعیت شهرهای کوچک مثل هرند در آن زمان چگونه بود؟
اگرچه شهرهای کوچک به دلیل بومی بودن و دور بودن از فضای شهری کم تر در تنش ضد انقلاب بودند ولی نمادهای شاهنشاهی در برخی اماکن نظامی رژیم شاهنشاهی خودنمایی می کرد. البته من و همسرم برای عزاداری های ماه محرم به هرند می رفتیم زیرا در شهر اصفهان به سبب کنترل اوضاع توسط سربازان رژیم شاه، حق عزاداری از مردم گرفته می شد ولی عزاداری های شهرهای کوچک نظیر شهر هرند در ماه محرم و صفر ادامه داشت.
از خاطرات آن روزها بگویید؟
زمانی که برای مراسم عاشورا سال 57 به هرند رفته بودیم، مردان تصمیم گرفتند برای پایین کشیدن نماد شاه به طرف پاسگاه کوهپایه حرکت کنند، من به سرعت چادر به سرکردم تا با همسرم به شهر کوهپایه برویم ولی این رفتار من برای همه مایه تعجب شد لیکن من که چند سال در اصفهان بودم به خوبی حس می کردم که زن ها باید در کنار مردان در فعالیت های انقلابی حرکت کرده تا زودتر نتیجه فعالیت های خود برعلیه رژیم شاه را مشاهده کنند و به این واسطه زنان هرندی دیگری را ترغیب کردم تا به شهر کوهپایه برویم. آن زمان علی رغم کنترل های زیاد، مردها نماد شاه را از بالای پاسگاه پایین کشیدند تا حرکت انقلابی خود را در کتاب سترگ تاریخ به ثبت برسانند.
گفتید در آن دوره یک فرزند داشتید، با وجود پسرتان چگونه فعالیت پرثمر انقلابی را ادامه می دادید؟
باور کنید برای انقلاب و پاسخ به فرمان رهبری، همه زندگی ام را وقف اسلام کرده بودم و حتی زمانی که برای راهپیمایی حضور می یافتیم، فرزندم در منزل تنها بود و صد البته اعتقاد داشتیم که اگر کاری برای رضای خدا باشد، خداوند نیز حافظ اهل خانواده خواهد بود و این چنین بود که در حرکت های انقلابی و راهپیمایی ها، فرزندم را به خدا می سپردم و با همسرم به جمع مردم ملحق می شدیم.
بعد از انقلاب چه کردید؟
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در جنگ نیز در تمامی فعالیت ها و برنامه هایی که در اصفهان بود، شرکت می کردم و کار شب و روز ما بانوان پختن نان، درست کردن مربا، تهیه لباس برای رزمندگان در جبهه ها شده بود. حتی بعد از انقلاب در جهاد دانشگاهی خدمت می کردم و لباس می دوختم و امروز نیز اقرار می کنم که لحظه ای آرام نخواهم نشست و دنباله روی شهدا و ولایت فقیه خواهم بود.
در بخشی از مصاحبه به این نکته اشاره کردید که برخی از افراد محله به خانواده شما نگاه های کینه توزانه ای داشتند، در این خصوص توضیح بفرمایید؟
اهل محل می دانستند که من و همسرم انقلابی هستیم و بعد از انقلاب وقتی برخی عناصر ضد انقلاب دستگیر می شدند، همه به خانواده ما بدبینانه نگاه می کردند و دقیقا خاطرم است که برخی از عناصر ضد انقلابی را دستگیر کردن و تنی چند از دوستانشان قصد ضربه زدن به من را داشتند زیرا این فکر در سرشان بود که من جاسوسی رفقای آنان را کرده بودم و می خواستند تلافی کنند ولی خداوند نگذاشت تا نقشه شوم آنها محقق شود. دقیقا خاطرم است که بعد از این حادثه، یک ماه از منزل خارج نشدم.
به نظر شما چگونه می توان انقلابی بود و انقلابی ماند؟
همه باید لبیک گوی فرمان امام و رهبری باشند و در این مسیر از هیچ کوششی فروگذاری نکنند. در این رابطه باید به خوبی خاطرات مردان و زنان جهادگر و انقلابی بیان شود تا غبار فراموشی بر این خاطرات گهربار و عبرت امیز ننشیند. رسانه ها نیز باید حق مطلب را ادا کرده و نگاه خود را به سمت انعکاس خاطرات و روایتگری های حاضران در انقلاب بچرخانند زیرا امنیت امروز را از خون پاک شهدا داریم.
سخنی با جوانان:
دختران مومن و انقلابی، حجاب خود را از سر جدا نکنند زیرا دشمن با وورد به عرصه های فرهنگی قصد ضربه زدن به کیان خانواده ها را دارد و زنان بابصیرت جامعه باید با حفظ حجابشان تو دهنی محکمی به دشمنان بزنند. هیچ گاه چادر از سر جدا نکردم و در صحنه های تظاهرات سال 57 نیز با حفظ کامل پوشش به میدان می آمدم.
انتهای پیام/ زهرا شجاعی