آتسوکو هوشینو ؛
زن ژاپنی که سبک زندگی فاطمی را الگوی خود کرد
قبل از ازدواج با همسرم ماجرايي در مورد زندگي حضرت فاطمه (س) در اينترنت ديدم و خواندم خيلي برايم جالب بود و بهقدري تحت تاثیر آن داستان قرار گرفتم كه با خداي خودم عهد بستم زندگی آینده خودم را براساس دستورات حضرت فاطمه زهرا(س) شكل بدهم.
معصومه طاهری:«آتسوکو هوشینو» زن جوان ژاپنی است که به دلیل روحیه کنجکاو و پرسشگریاش پس از واقعه ۱۱ سپتامبر وقتی رسانههای مختلف نسبت به اسلام و مسلمانان میتاختند، مانند بسیاری حس کنجکاویش در مورد حقیقت اسلام برانگیخته شد و بعد ازتحقیق و مطالعات زیاد به دین اسلام گرایش پیدا کرد. او از طریق جستجو در اینترنت و سایتهای مختلف اسلامی قرآن را پیدا کرد؛ کتابی جامع و کامل که برایش جذابیت داشت برای همین ساعتها بهدور از نگاه دیگران پای اینترنت مینشست و مشغول خواندن قرآن میشد تا به مفاهیم آن بیشتر پی ببرد. آتسوکو خونگرم و مهربان است هرچند در حال یادگیری زبان فارسی است اما چنان با هیجان حرف میزند که گویی سالهاست شما را می شناسد؛
آابگوی آنها نبود؛ برای همین وقتی با قرآن که کتاب دینی مسلمانان است برای اولین بار آشنا شدم با کنجکاوی آن را میخواندم و حقیقتا قرآن را کتابی آسمانی دیدم که با کتابهای دینی دیگر خیلی فرق داشت متوجه شدم دین اسلام دینی خالص و الهی است خیلی از ابهاماتم با کمک آیات قرآن در آن زمان برایم برطرف میشد همین علاقهام را به اسلام بیشتر میکرد و تصمیم گرفتم آن را بپذیرم.
آتستسوکو از علاقهاش نسبت به دین اسلام میگوید: من در یک خانواده بودایی بزرگ شدم که خیلی نسبت به آن متعصب هستند یکی ازعموهایم نماینده بوداییها در مجلس ژاپن است برای همین من به دین بودایی آشنایی کامل داشتم یکی دیگر از عمویهایم هم کشیش است و انجیل مسیحیان را هم خوانده بودم به نوعی هر دو دین بودایی و مسیحیت را میشناختم و همیشه یکسری سوالات و ابهاماتی در ذهن داشتم که کسی جووکو وقتی با اسلام آشنا شد از همان ابتدا بدون اینکه کسی متوجه شود به تشیع مشرف شد و از آن به بعد بود که به گفته خودش، زندگیاش رنگ و بوی دیگری گرفت. با اینکه او دختر یک خانواده سرشناس و متمول ژاپنی بود و کسی انتظارش را نداشت تغییر دین بدهد، اما تحت تاثیر آیات قرآن سبک زندگیاش را عوض کرد این چیزی نبود که برای خانواده متعصب بودایی او قابل قبول باشد و بپذیرند.
آتسوکو از عکسالعمل خانوادهاش وقتی فهمیدند مسلمان شده است میگوید: هنگامی که به آنها گفتم من مسلمان شدهام اولش اصلا باور نمیکردند و آن را به شوخی گرفتند اما بعد از اینکه دیدند از خیلی کارها دوری میکنم و همه چیز بهخصوص گوشت نمیخورم مخالفت زیادی با من کردند برای همین آنها من را تحت فشار و اذیت قرار دادند تا خسته شوم و از اسلام دوری کنم. آن زمان تقریبا همه دوستان و اطرافیان با من قطع رابطه کردند و طرد شدم؛ خیلی احساس تنهایی و غربت میان خانواده و همشهریانم میکردم هیچ کسی را نداشتم فقط قرآن آن هم در اینترنت بود که به من احساس آرامش میداد و کمکم میکرد تا در آن شرایط سخت و فشارهای روانی ومالی بر اعتقادم ثابت قدم بمانم و ایمانم را محکمتر کنم برای همین وقتی هر روز فشارها و اذیتهای خانواده و اطرافیان برمن بیشتر و سختتر میشد، دلم آرام بود، تحمل میکردم و به خدا توکل داشتم، زیرا در قرآن خدا فرموده است برمن توکل کنید و امیدوار باشید. همین آیات به من آرامش خاطر میداد و پناهگاهم بود.
آتسوکو ازجایگاه قرآن در زندگیاش میگوید: من هرچه دارم از قرآن است با قرآن حقیقت دین را شناختم و مسلمان شدم، با قرآن آرامش گرفتم و دربرابر سختیها در آن شرایط صبوری کردم، با قرآن از کشورم مهاجرت کردم و به جایی آمدم که اصلا شناختی نسبت به آن و مردمش نداشتم و غریب بودم اما با وجود قرآن احساس غربت نمیکردم. همیشه قرآن برایم منبع نور و راه نجات بوده است و اجازه نداده بترسم یا احساس خلاء کنم؛ حقیقتا هر کس این کتاب آسمانی را بخواند و به دستوراتش عمل کند هدایت میشود من این را با تمام وجودم دریافتم. علاوه بر قرآن وقتی دعاهای مربوط به اهل بیت(ع) را در آن شرایط سخت و تنهایی میخواندم احساس میکردم خود پیامبر اسلام و اهل بیت گرامیشان به من درس خصوصی میدهند برای همین هرچه بیشتر دعاها و زیارات مربوط به اهل بیت را میخوانم بیشتر عاشق آنها و سیره زندگیشان میشوم و از طریق آنها بیشتر عاشق خدا میشوم.
آتسوکو بعد ازمسلمان شدن، علاقه زیادی به اهل بیت و بهخصوص حضرت فاطمه زهرا(س) پیدا کرد برای همین هم اسم فاطمه را برخود گذاشت و همواره با مطالعه سعی کرده تا در مورد سیره و بیانات حضرت زهرا(س) بیشتر بداند و بر مبنای سیره زندگی و منش ایشان عمل کند، او میگوید: قبل از ازدواج با همسرم ماجرایی در مورد زندگی حضرت فاطمه (س) در اینترنت دیدم و خواندم خیلی برایم جالب بود و بهقدری تحت تاثیر آن داستان قرار گرفتم که با خدای خودم عهد بستم زندگی آینده خودم را براساس دستورات حضرت فاطمه زهرا(س) شکل بدهم. وقتی داستان ازدواج حضرت را شنیدم که ایشان مهریه کمی از حضرت علی (ع) خواسته بودند که آن هم با فروش ابزار جنگ ایشان تهیه شده بود؛ مهریهای که در خوشبختی زندگی مشترک ایشان باامام علی (ع)تاثیری نداشته بود. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و از خدا خواستم چنین موقعیتی برای من پیش هم بیاید تا بتوانم مثل ایشان رفتار کنم، زیرا حضرت زهرا(س) تنها دختر پیامبر اسلام هستند که مستقیما با سرچشمه وحی ارتباط داشتهاند. ایشان همسر امام علی(ع) و مادر اهل بیت(ع) هستند و این نعمتی است که خدا به ما شیعیان هدیه کرده است و باید قدردان باشیم.
آتسوکو یا همان فاطمه رعایت حجاب و پوشش کامل اسلامی در ژاپن برایش سخت بود البته در آن فضا هم کسی قبول نمیکرد تا دختر جوانی با آن سابقه خانوادگیاش، خود را بپوشاند و محجبه شود برای همین همیشه از خدا میخواست فرصتی برایش فراهم کند تا بتواند آزادانه شعائر اسلامی و دینی را بدون هیچ محدودیتی انجام بدهد و دوست داشت با مردی ایرانی ازدواج کند تا به ایران سرزمین آمال و آرزوهای اسلامیاش بیاید، جاییکه او را به دلیل مسلمان شدن و یا رعایت حجاب اسلامی به سخره نمیگیرد و اذیت نمیشود؛ جاییکه به دلیل حجاب مانع تحصیل و استخدامش نمیشوند، تا اینکه از طریق یکی از سایتهای اسلامی با همسرش آشنا شد.
فاطمه از ماجرای جالب مهریهاش میگوید: وقتی که قرار شد تا با همسرم عقد کنم، سرسفره عقد به من گفتند میخواهی مهریهات چقدر باشد؟ من گفتم چیزی نمیخواهم هرچه اصرار میکردند من نمیپذیرفتم ولی عاقد گفت نمیشود حتی به مقدار کم هم که باشد باید چیزی برای مهریه بخواهی. من هم گفتم پس تنها یک سکه کافی است، که بعد از ازدواجمان همان سکه را فروختم تا برای خانه لوازمی که نیاز داشتیم بخریم حالا از کاری که کردم نه تنها پشیمان نیستم، بلکه لذت هم میبرم و خوشحالم از اینکه توانستم در ابتدای زندگی مشترکمان هرچند کم اما از حضرت فاطمه زهرا (س) درعمل الگو بگیرم. همان یک سکه که برای خیلیها کم و ناچیز است و قبول نمیکنند تا مهریهشان این اندازه باشد به زندگی ما برکت زیادی داده است و خدا را همیشه شاکرم که فاطمه زهرا (س) چنین هدیه با ارزشی به من دادهاند.
فاطمه هوشیمو حالا چندسالی است درایران زندگی میکند و سعی دارد تا شناختش را در مورد اسلام و اهل بیت(ع) بالا ببرد. او با اشتیاق درباره ایران و مردم صحبت میکند و اینکه خانواده همسرش جای خالی خانوادهاش را پر کردهاند و نگذاشتهاند تا غربت و دوری از خانواده و کشورش را احساس کند ازهمه مهمتر باهیجان تعریف میکند که در همسایگی حضرت آقا ساکن هستند و این را بزرگترین شانس زندگیخود میداند او چفیه اهدایی حضرت آقا را با اشتیاق نشان میدهد و میگوید این هدیه باارزش را خودم از دست مبارک حضرت آقا گرفتم و تا وقتی زندهام پیش خودم نگه میدارم. تنها گلایه این مسلمان ژاپنی این است که چرا زنان و دختران ایرانی قدر موقعیتی که در ایران دارند را نمیدانند؟ درحالیکه خیلی از دختران مسلمان و شیعه در سرتاسر دنیا حسرت موقعیت آنها را میخورند که نمیتوانند آزادانه در اماکن عمومی باحجاب باشند .