مرا بکشید ولی چادرم را بر ندارید
مرا بکشید ولی چادرم را بر ندارید.
صاحب خانه اش گفته بود: ” طیبه که به خانه ما آمد، ما سرمان برهنه بود، بی حجاب بودیم. این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا گفت که ما دیگر یک تار مویمان را نگذاشتیم پیدا شود.”
به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دست هایش، گفته بود:
” مرا بکشید ولی چادرم را بر ندارید”
شهیده طیبه واعظی دهنوی
دیدگاهتان را بنویسید