هشت سال احمدی نژاد!
اما میان احمدین ژادی که «رفت» و احمدی نژادی که هشت سال پیش در چنین ایامی «آمد»، فاصله بسیار است، و ما بر آنیم که تا حد امکان نگاهی واقع بینانه به تمامیت این فاصله داشته باشم.
خاصیت دنیا همین است که هر «آغاز»ش را «فرجام»ی در پی است، و هر «آمدن»ش را «رفتن»ی، و آنچه هم که غالباً از نفس این آغاز و انجام و آمدن و رفتن اساسی تر است، نحوهی این آغاز و آمدن و فرجام و رفتن است؛ و گرچه ممکن است ارادهی آدمی در شرایطی چندان مدخلیتی در «چگونه» آمدن خویش نداشته باشد، لیکن به حکم اختیار و به سبب بهرهمندی از توانمندیهایی خاص واجد این پتانسیل هست که «چگونه» رفتنش را خود رقم بزند، که آنهم بسته به «چگونه» طی کردن راه پر فراز و نشیبی است که در میانهی این «آمدن» و «رفتن» گسترده است. و موضوعی نیز که این روزها اصلی ترین سوژهی گفتگوهای محافل رسمی و غیر رسمی و حتی جمع های خانوادگی شده است موضوعی است معطوف به یک آغاز و انجام بزرگ. مهم، از آنرو که گسترهای وسیع را در بر میگیرد و ساحتهای بسیاری را شامل میشود. در این نوشتار فعلاً قصد پرداختن به «آنکه» خواهد آمد را نداریم، که مجالی فراخ برای آن پیش رویمان خواهد بود، مقصود حاضر ما نگاه به گذشتهای نه چندان دور است که نه تنها همه ما، که به گونهای همهی جهان را از وجود خویش متأثر ساخت: محمود احمدینژاد!
اما میان احمدی نژادی که «رفت» و احمدی نژادی که هشت سال پیش در چنین ایامی «آمد»، فاصله بسیار است، و ما بر آنیم که تا حد امکان نگاهی واقع بینانه به تمامیت این فاصله داشته باشم.
مسلّم است که تغییر نیاز ذاتی انسان است و اگر آدمی به یکجا ماندن و درجا زدن خو کند نبایستی به دیدهی تحسین و احترام در او نگریست، لیکن آنچه که اهمیت دارد چگونگی و چند و چون این تغییر است و سمت و سویی که بدان نشانه میرود، که اگر در راستای حق و کمال باشد ستودنی، و اگر خلاف آن باشد تأسف برانگیز است؛ و متأسفانه بسیاری از آنچه احمدی نژاد ۸۴ را به احمدی نژاد ۹۲ بدل کرد قابل تمجید و ستایش نیست. و همین، دلیل رویگردانی عقبهی عظیم مردمی ای بود که احمدی نژاد به پشتوانهی ایشان توانست دو دوره متوالی ردای ریاست جمهوری به تن کند.
اساساً این اقتضای اصولگرایی است که چتر حمایت بیشائبه خود را تا مادامی بر سر افراد میگسترد که در التزام خویش به اصول و مبانی اصولگرایی ثابت قدم و استوار باشند، و کمترین انحرافی از این آرمانهای مقدس کافی است تا جریان اصیل اصولگرایی از چنان افرادی فاصله بگیرد، و هر اندازه که زاویهی آنها از این آرمانها بیشتر شود، فاصلهی اصولگرایی با ایشان هم بیشتر و جایگاه ایشان در این مکتب متزلزلتر و از دست رفتهتر خواهد گردید. درواقع از بایستههای این تفکر آن است که دائماً و نو به نو به رصد تعهد مدعیان اصولگرایی بپردازد و به تناسب «میزان حال فعلی افراد» به داوری آنان بنشیند، نه اینکه یکبار و برای همیشه افراد را به بارگاه خویش مجال حضور دهد و به سبب این تأیید، در هر شرایطی و با هر موضعی و هر عملکردی خود را ملزم به حمایت و همراهی با ایشان بداند؛ و همانگونه که اشاره شد در قاموس این اندیشه اعتبار و احترام افراد بسته به میزان تعهد ایشان به آرمانهایی است که مابه الاشتراک همه طیفهای متکثری به حساب میآید که خود را اصولگرا نامیدهاند، یعنی: التزام حقیقی به مبانی مقدس اسلام، آرمانهای متعالی انقلاب، اندیشههای نورانی بنیانگذار انقلاب و منویات حکیمانه رهبری معظم انقلاب. از همین روست که از منظر کسانی که خود را اصولگرا خواندهاند اصلاً تعجبی ندارد اگر جریان اصولگرایی امروز از کسی با تمام توان حمایت کند، و فردایی او را با همان شدت از خود طرد نماید، چه اینکه حمایت امروز مستند به پایبندی او به این اصول بوده، و طرد او نیز با عنایت به زاویهای است که نسبت به این اصول ایجاد شده است، و در همین میانه نیز باز رأی به تمامه صادر نمیکند و تفکیک قائل است میان آن عملکردهایی که هنوز هم با رعایت این اصول انجام میگیرد و آنچه که خلاف آن است. و داستان احمدی نژاد از این گونه است! عجیب، مغالطه ی بزرگی است که در این فضا شکل گرفته، و جماعتی که ایشان را هیچ سنخیت و همراهی با آرمانهای اصولگرایی نیست، و دقیقاً بدینسبب از همان ابتدا با شمشیرهای از رو بسته در برابر احمدی نژاد- و در اصل در مقابل اصولگرایی- صف آراستند اینک به زعم خود زبان به شماتت گشوده اند که: «ما که از همان اول میگفتیم!»، «مگر ما نگفتیم!»، «حالا به حرف ما رسیدید!» و… . غافل از آنکه «مخالفت» امروز ما با احمدی نژاد و «مخالفت» آن روز آقایان، در خوشبینانهترین حالت شاید تنها اندکی بیشتر از یک «اشتراک لفظی» باشد! و آنچه که مقابلهی ایشان را از ابتدا با احمدی نژاد رقم زد، اتفاقاً هنوز هم با قوت تمام مورد حمایت ماست. (که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.)
اما آنچه که سبب ایجاد شکاف و به مرور تعمیق آن میان اصولگرایان و احمدی نژاد گردید، نخست و مهمتر از همه زاویه ای بود که او نسبت به «صراط مستقیم ولایت» پیدا کرد، و در عوض آن سرسپردگی تام به جریانی که نه تنها هیچ ریشه و عقبهای در مبانی پذیرفته شدهی اعتقادی ما نداشت، که اتفاقاً شدیداً در مظانّ بدعت و بدتر از آن همداستانی با فرقه ها و نحله های انحرافی و نفاق داخلی و خارجی بود. چنین تعهد عمیقی متأسفانه به جدایی احمدی نژاد از صف رهپویان اصیل انقلاب و ولایت انجامید، و او را تا بدان مرتبه سقوط داد که سبب شد نصایح مکرر دلسوزان و خیرخواهان را به پای منویات این جریان انحرافی ذبح نموده و در عملکردهای خویش منشی خودمختارانه در پیش گیرد. این رویه در عرصه مدیریتی و اجرایی به بی اعتنایی او به مقررات و قوانین رسمی کشور منجر شد و قانون گریزی و نصیحت ناپذیری را به شیوهای معمول نزد وی بدل کرد، تا آنجا که تذکرات و اعتراضات بسیاری را حتی در میان هواداران و موافقان خویش برانگیخت، چه رسد به مخالفان که زبانشان حتی در برابر نقاط قوت او نیز تنها به سرزنش و تخریب گشوده میشد!
دیگر نکتهای که سببساز این فاصله گردید برخی بداخلاقیها و رفتارهای نادرستی بود که به هیچ وجه زیبندهی هیچ انسانی نیست، چه رسد به عالیترین مقام اجرایی نظام مقدس جمهوری اسلامی. رفتارهایی که در مقاطعی تنشها و التهاباتی را نیز در فضای جامعه رقم زد و در نهایت حتی واکنش عتاب آلود رهبری معظم انقلاب را نیز در پی داشت.
اعتراضها همچنین معطوف به شیوهی اتخاذ تصمیمات کلان بود که بعضاً بی توجه به خرد جمعی و نظر خبرگان فن، یا لااقل بیاعتنا به دیدگاههای متکثر و صرفاً التزام به یک نگاه واحد صورت میپذیرفت، و تصمیمها و وعده های خلق الساعه و فی المجلس نیز بر نادرستی آن میافزود، ادعاهایی که طبیعتاً به سبب عدم برخورداری از پشتوانهای حساب شده، فاقد ضمانت اجرای کافی بود و بسیاری در همان حد سخن باقی میماند.
دیگر انتقادی که متوجه احمدی نژاد بود بیشتر ناظر به عملکرد ماههای پایانی مسئولیت وی و به ویژه ایام منتهی به انتخابات میباشد، که آن هم ریشه در سرسپردگی او به جریان انحرافی و رهبر آن دارد؛ این عامل سبب آن شد که وی اکثر فعالیتها و تصمیمهای خویش را در ربط و نسبت با استراتژی به قدرت رساندن رهبر جریان انحرافی سامان بخشد، تا آنجا که اغلب اقدامات او طی این مدت رنگ و بویی کاملاً تبلیغاتی به خود گرفت. افراط احمدی نژاد در بهره گیری ناصحیح از موقعیت و امکانات ریاست جمهوری در راستای این هدف تا بدان درجه بود که متأسفانه گاه شأن والا و حیاتی ریاست جمهوری را تا حد یک تبلیغات چی معمولی تنزّل داد و با این کار جفای بزرگی هم به ملت و هم به مسئولیت و مقام ریاست جمهوری روا داشت. حضور کمرنگ مردم در استقبال از سفرهای استانی این ایام-که در مقایسه با نخستین دور سفرهای استانی حتی به حساب هم نمیآمد- گویای نارضایتی آنها از این نحوه عمکلرد وی بود. علاوه بر آن حضور عامدانه و معنادار احمدینژاد در وزارت کشور و همراهی با کاندیدای مورد نظرش در زمان ثبتنام موجب برانگیخته شدن اعتراضات به حقی شد که این شیوه را بدعتی ناصواب از جانب رئیس جمهور دانسته و آن را در تضاد آشکار با تعهدات و الزامات این جایگاه عنوان کردند، که متأسفانه وی به دلیلی نامعلوم سعی در نادیده گرفتن همهی این اعتراضات منطقی داشت و به نحوی غیر معقول به توجیه و دفاع از عملکرد خویش روی آورد.
اینها مهمترین عواملی بود که سبب گسست احمدی نژاد از جریان اصیل اصولگرایی گردید و حتی آنان را در جبهه هایی رویاروی هم قرار داد. اما عدالت و انصاف حکم میکند که به قاعدهی «عیبش گفتی، هنرش نیز بگو» نقاط مثبت عملکرد وی را نیز بازشماریم تا در تحلیل خود به بیراههی یکجانبه نگری نرفته باشیم و توانسته باشیم چهرهای حتیالامکان نزدیک به واقع از این مقطع از مدیریت کشور و مدیران آن ترسیم نموده باشیم.
اساسیترین ویژگی مثبت احمدی نژاد، که البته اصلیترین دلیل اقبال گستردهی مردمی در دو دورهی پیاپی به وی بود، احیاء مجدد گفتمان انقلاب اسلامی و آرمانهای مقدسی بود که این ملت سرافراز قیام و نهضت انقلابی خویش را با الهام از آنها و نیز با آرزوی تحقق آنها رقم زد؛ آرمانهایی آنچنان متعالی و والا که در مسیر نیل به آن حتی از بذل جان و مال و عزیزان خویش دریغ که نکرد هیچ، به آن مباهات نیز نمود. احمدی نژاد در شرایطی فریادگر این آرمانها شد که در هیاهوی اشراف سالارانه ی تکنوکراتها و اباحیگری سکولارها میرفت تا این ارزشها نیز به موزه هایی شبیه موزه های دفاع مقدس سپرده شود! و مگر نمیخواستند امام (ره) را به موزه بسپارند، و مگر آرزویشان این نبود که منشور حقوق بشر سازمان ملل بشود قانون اساسی شان! در چنان روزگاری که جایزه ی صلح نوبل خانم عبادی منتهای آمال روشنفکران و برخی مسئولان نظام بود، و مهمترین دل مشغولی برخی آقایان تکرار و تبیین نظریات تاریخ مصرف گذشته ی غربی بود که بسی بیگانه با فرهنگ و هویت این مردم می نمود، طرح دوباره اساسی ترین شعارهای انقلاب کم از جهادی سترگ برای تحقق آنها نبود و جسارتی میطلبید که احمدی نژاد اهلیت خود را برای آن ثابت کرد، و این به مثابه خدمتی شایسته از او در تاریخ پرافتخار این مرز و بوم به یادگار خواهد ماند.
نکته درخشان دیگر در کارنامه هشت ساله ی احمدی نژاد استکبارستیزی مثال زدنی او بود که نتایج شگرف آن هم فضای داخلی را متأثر ساخت و هم موج مبارکی از استقامت و ایستادگی را در سراسر عالم به راه انداخت و با ایجاد همگرایی میان جنبش های مقاومتی، جبههای عظیم از ملتها و برخی دولتهای به پاخاسته را سامان داد که در برابر نظام سلطه و استکبار جهانی قد علم کرده و آن را با چالشی اساسی مواجه ساخت. استکبار ستیزی البته از آرمانها و شعارهای اساسی انقلاب بود، لیکن در همان برههای که تلاش برخی افراد و جریانها به استحالهی این ارزشها و آرمانها معطوف گردید، از سوی برخی عناصر مرعوب که متأسفانه بعضاً مسئولیتهای مهمی هم در نظام داشتند، مورد تردید واقع شد، و با کمال تأسف ادبیاتی آلوده به تملق و چاپلوسی نسبت به غرب و استکبار جایگزین آن گردید که ثمرهای جز عقبنشینی مقطعی از برخی حقوق مسلّم ملت و مشوّه شدن عزت نفس ملی و غرور ملی در بر نداشت. در زمانی که یکی از مهمترین دغدغههای مسئولان وقت یافتن راههایی برای برقراری ارتباط با شیطان بزرگ بود، و حتی صراحتاً از جایگاهی چون هیأت رئیسه مجلس این سخن عنوان میشد که: «من میروم با آمریکائیها دست میدهم و برای این کار از هیچ کس اجازه نمیگیرم»! و… احمدینژاد استکبارستیزی را وجهه همت خویش ساخت و دیدیم که گرچه این رویکرد به کام اربابان نظام سلطه خوش نیامد- که انتظاری هم جز این نمیرفت- لیکن به نحوی حیرت انگیز در میان خیل عظیم ملتها با پذیرش مواجه شد و پاسخی کاملاً شایسته یافت، تا آنجا که او را در میان ملتها به مثابه سمبول تمام عیار استکبارستیزی عنوان کرد، و علاوه بر آن در عرصه داخلی ضمن فتح سنگرهای به عقب رفته و استیفای کامل حقوق مسلّم ملت، بیتوجه به رضایت یا کراهت کدخدایان خود خوانده ی دهکده ی جهانی، در راستای تحقق هر چه بیشتر حقوق ملت و آرمانهای انقلاب به پیش رفت و سبب اعادهی مجدد عزت نفس و غرور ملی ایرانیان گردید. که همین امر به خودی خود موجب دمیده شدن روح خودباوری در ملت و پیشرفتهای چشمگیر و روزافزون در همه عرصه های علمی و فناوری شد.
موضوع دیگری که از نقاط مثبت و قابل توجه عملکرد احمدی نژاد و همکاران او به حساب میآید تلاش خستگی ناپذیر و جهادگونه آنها در عرصه عمران و آبادانی کشور و توزیع عادلانه امکانات و منابع البته با اولویت مناطق محروم و کمتر توسعه یافته بود؛ به گونهای که حجم کار انجام شده طی این هشت سال انصافاً قابل مقایسه با هیچ یک از دوره های پیش از این نمی باشد، و حتی در برخی حوزهها از مجموع چندین دوره نیز فزونی دارد. البته به یقین این حجم از عملیات عمرانی با کاستی هایی نیز همراه است، که همه هم مربوط به دولت و تصمیمات دولت نمیشود و عناصر دیگری هم در آن مدخلیت دارد، لیکن آنچه که اهمیت دارد التزام مجموعهی دولت است به خدمات رسانی و برآوردن نیازهای ضروری، به ویژه در مناطقی که حتی طی سالیان پس از انقلاب هم کمتر دیده شده بودند، و این خود محرومیتی مضاعف را به این مناطق تحمیل میکرد. اگرچه به واسطه ی جو مسمومی که از ابتدای روی کار آمدن احمدی نژاد از سوی برخی مخالفان و معاندان به منظور تخریب وی شکل گرفت نه تنها تلاش گستردهای در راستای ناکارآمد نشان دادن دولت صورت پذیرفت، که به نحوی مغرضانه و غیرمنصفانه سعی شد تا با سیاه نمایی وضع حاضر و بزرگنمایی کاستیهای موجود، حتی خدمات بیشمار و دستاوردهای عظیم دولت نیز تخطئه شود و مورد تردید قرار گیرد، لیکن از آنجایی که این دستاوردها به نحو عینی و ملموس در برابر دیدگان مردم قرار دارد، در آیندهای نه چندان دور قضاوت عادلانه تری را به همراه خواهد داشت، ضمن آنکه فاصله گرفتن از این دوران و نگاهی کلی در پرتو مقایسه با سایر عملکردها نیز به طور طبیعی سبب درک واقعیتری نسبت به فعالیتهای گذشته خواهد شد. مضافاً بر آن پرکاری احمدی نژاد و دولت او به نحو معناداری انتظارات مردم را از مسئولین آینده بالا برده است، به طوری که در آینده هم یقیناً به چیزی کمتر از این رضایت نخواهند داد، و همین، سبب آن شد که کسانی که با سیاه نمایی افراطی وضع موجود و ترسیم آیندهای آرمانی و عاری از این کاستیها به روی کار آمدند، پس از مواجه هی ملموس تر با واقعیت ها اینک به صرافت این افتاده اند که مردم انتظار حل یک شبه مشکلات پیش رو را نداشته باشند؛ در منطقی و معقول بودن این درخواست حرفی نیست، مردم نیز یقیناً چنین توقعی ندارند، با اینحال این اعتراف زودهنگام در پس خود نکات نهفته ی بسیاری دارد!
ویژگی برجستهی دیگری که میتوان از آن به عنوان یکی دیگر از نقاط مثبت کارنامه احمدی نژاد یاد کرد، شکستن سنت دیرینهی مدیریت کشور و تهران پنداری همهی ایران بود؛ احمدی نژاد بر خلاف شیوههای مرسوم از درون ساختمان های مجلل تهران و نیز مجموعه ی سعدآباد به مدیریت این کشور پهناور نپرداخت و با ایدهی خلاقانه ی «سفرهای استانی» ضمن عملی کردن یکی از اصلیترین شعارهای انتخاباتی خویش، در پی آن برآمد که با حضور در اقصی نقاط کشور و ارزیابی واقع بینانه تری از قابلیتها و استعدادها و نیازها و ضرورتهای بخشهای مختلف، تصمیمات سازنده تری اتخاذ نماید، و علاوه بر آن با حضور مستقیم در میان مردم، به کم کردن فاصله حاکمیت با ملت اهتمام ورزد. چه اینکه طی این سالها بسیاری از نقاط کشور حتی رنگ یک مسئول درجه چندم را نیز به خود ندیده بود و میان مردم و برخی مدیران همواره شکاف خاصی در میان بود که اقتضائات و الزامات خاصی را نیز میطلبید، اما به برکت این طرح با حضور شخص رئیس جمهور و وزرا در دورافتادهترین و محروم ترین نقاطی که بعضاً حتی نامی از آن نیز نشنیده بودیم، این دیوار عظیم تکلّف فرو ریخت و مردم بی هیچ آدابی و ترتیبی در فضایی صمیمانه با عالیترین مقامات خود به گفتگو نشستند و نیازها و مشکلات خویش را به نحوی بیواسطه با آنان در میان گذاشتند. گرچه این ایده به لحاظ بکر بودن و عدم سابقه حین اجرا با نواقصی همراه بود و میشد پربارتر از این به سرانجام برسد- مثلاً مناسب بود از وقت مبسوطی که به سخنرانی های عمومی، که بخش زیادی از آن هم تکراری و مشابه بود، اختصاص یافت کاسته شود و در عوض بر جلسات کارشناسی و مشورت با نخبگان افزوده گردد- لیکن اجرای آن به همین شکل تحقق یافته نیز خیر و برکت بسیاری در موارد مختلف به همراه داشت که قابل قیاس با شیوههای قبلی نمیباشد. و با این حساب به یقین از رئیس جمهور آینده پذیرفته نخواهد بود که در ادارهی کشور به سنتهای پیشین بازگردد و با استقرار دائم در تهران برای همه ی کشور تصمیم بگیرد و تنها گاهگاهی سفری تشریفاتی و تفریحی آن هم به یکی از مناطق برخوردار و دیدنی و خوش آب و هوا داشته باشد! به همین جهت است که معتقدیم ایده ی «سفرهای استانی» نیز به سان بسیاری از موارد به مثابه سنت حسنهای از احمدی نژاد به یادگار خواهد ماند.
شکستن حلقهی بسته و سنتی مسئولان کشور و معرفی نسلی از مدیران جوان و گمنام، از دیگر اقدامات تحسین برانگیز احمدی نژاد بود. طی سالهای پس از انقلاب همواره پستها و مناصب حاکمیتی در بین جماعتی معدود و مشخص دست به دست میشد و کمتر پیش میآمد که فردی خارج از این جمع به دایرهی مدیریتی کشور راه یابد، و گویی توافق نانوشته ای در میان بود که مسئولیتها به نحوی موروثی و ادواری میان عدهای خاص ردّ و بدل شود، اما احمدینژاد بازهم با اقدامی جسورانه و قابل تحسین این شیوهی نامبارک را برانداخت و همکاران خود را از میان افراد کمتر شناخته شدهای برگزید که بهرغم آنکه سابقه ی چندانی در مدیریت های کلان نداشتند، انصافاً در اغلب موارد کارنامه قابل دفاع و موفقی هم از خود به جا گذاشتند. ضمن آنکه راه را برای ورود افراد شایسته ولی غیر وابسته به گروهها و جریانها به سطوح عالی مدیریت کشور باز نمود.
نکته دیگر قابل دفاع در عملکرد احمدی نژاد اتخاذ تصمیمات جسورانه و اقدامات انقلابی ای بود که کمتر مسئولی در گذشته جسارت آن را پیدا کرده بود. در مدیریت کلان یک کشور همواره حوزه ها و مسائل مهمی وجود دارند که ورود به آن عرصه از آنجا که مشمول تبعات و هزینه های خاص میگردد، ملاحظات و حسابگریهای خاصی را نیز ایجاب میکند، و اغلب دولتها و مجموعه های تصمیمگیر برای اعراض از این هزینهها و پیامدها ترجیح میدهند اساساً به چنین حوزههایی وارد نشوند تا تبعات آن دامنگیر ایشان نشود که بعد مجبور باشند در رفع و رجوع آن بکوشند. کشور ما هم از این قاعده مستثنی نمیباشد و موضوعات بسیاری وجود دارد که گرچه تحقق آن آرزوی همهی مجموعه ها و مسئولان در دوره های گذشته بوده است، لیکن به همان دلیل ذکر شده، اغلب از آن پرهیز داشته اند و کمتر جرأت ورود به آن عرصه در میان بوده و به نوعی برای همه ی دولتها محدوده هایی خطیر به حساب آمده است. در این مورد نیز احمدی نژاد با اقدامی شجاعانه و انقلابی به حوزه هایی وارد شد که علیرغم وجود اتفاقنظر بر ضرورت تحقق آن، طی این سالها بکر و دستنخورده باقی مانده بود؛ مواردی نظیر اجرای طرح هدفمندی یارانهها، سهمیهبندی بنزین، اجرای سیاستهای اصل ۴۴، و… از بارزترین نمونههای این موضوعات است. اگرچه دفاع از این رویکرد انقلابی احمدی نژاد به معنای تأیید صددرصد عملکرد او نمی باشد، لیکن نفس این امر یعنی وجود عزمی جدی برای وارد شدن به چنین محدودههایی با علم به هزینه ها و تبعات آن و نیز آمادگی برای پذیرش آنهاست که ستودنی و تحسین برانگیز است، وگرنه هیچکس منکر آسیبها و اشکالات پیش آمده ضمن اجرای این طرحها نمی باشد. ضمن آنکه نبایستی سوء مدیریت ها را در این مورد نادیده گرفت، نبایستی با بی انصافی همه مشکلات را نیز به نحوهی اجرا نسبت داد و بر کارشکنی ها و نیز تغییر معادلات در عرصه ی جهانی نیز چشم پوشید. چه اینکه تنها دیکته نا نوشته است که غلط ندارد و این قانون خلقت است که «نخستین»ها همواره بر سر راه تحقق با موانع به مراتب بزرگتر و دشوارتری نسبت به پس از خود مواجه بودهاند و از این روست که همیشه اجر «والسابقون» نیز دوچندان خواهد بود.
در بزرگی و ارزش اقدامات دولتهای احمدی نژاد همین بس که حتی رقیبان و حریفان را نیز به شدت از خود متأثر ساخت و آنها را در موارد بسیاری مجبور به بازی کردن در زمین خود نمود؛ طی این سالها حتی آنانی که دلبستگی چندانی به آرمانهای انقلاب ندارند و بسا سودایی کاملاً مخالف در سر دارند، دریافتند که برای حفظ وجهه و ادامه حیات سیاسی خویش هم که شده، ولو به ظاهر ناگزیر از حرکت در این فضای گفتمانیاند، در عرصه اجرایی و عمرانی نیز تقریباً چارهای جز این نیافتند، شاهد آن هم انتخابات اخیر بود که کسانی دم از آرمانهای انقلاب زدند که عملکرد پیشینشان کمترین نشانی از تعهد ایشان به آن ارزشها نداشت، و حتی در دورهای پایبندی به آنها را به سخره گرفته و تخطئه کرده بودند. نیز طرحها و ایدههای نامزدهای ریاست جمهوری حداکثر معطوف به تغییر در شیوهی اجرای اقدامات احمدی نژاد بود وگرنه از مجموعه همهی شعارهای بیان شده تقریباً هیچ ایدهای بر ایدههای او برتری خلاقانهای نداشت و به نوعی همه مقهور و محدود در دامنهی همانها بود. (که به سبب طولانی شدن بحث حاضر از پرداختن دقیق و مصداقی به آن معذوریم.)
موارد فوق که ذیل عنوان نقاط قوت و مثبت عملکرد احمدی نژاد بیان شد، اکثراً مواردی بود که طی این هشت سال کراراً از جانب رهبری معظم انقلاب مورد تأیید و حمایت واقع شدند و در دیدار اخیر هیأت دولت با ایشان نیز مورد تأکید مجدد قرار گرفتند.
در این نوشتار سعی ما بر این بود که حتیالامکان نگاه منصفانه و واقعبینانهای به عملکرد احمدی نژاد و دولتهای او داشته باشیم و بر مبنای چنین تحلیلی نسبت مان را با او تعیین نمائیم. موضع مخالفان جریان اصولگرایی موضوع بحث ما نیست، که سخن در بیان کارشکنیها و سنگاندازیهای بسیاری از ایشان بسیار است و این مقال مجال آن نیست. لیکن در درون دایرهی مدعیان اصولگرایی نیز بودهاند افراد و جریاناتی که برای آنکه به حمایت از احمدی نژاد متهم نشوند چونان در نقد و تخریب وی به پیش رفتند که تصویری از او ارائه دادند که گویی در تمام عالم بدتر از احمدی نژاد کسی وجود ندارد، تا آنجا که او را بدل به شیطانی مجسم کرده و همهی سنگهای خود را به او نشانه رفتند و رمی جمرات به راه انداختند، بی آنکه کوچکترین سخنی در مذمت دشمنیها و کارشکنیها علیه او بر زبان برانند، و بعضاً در این مسیر حتی تا مرتبهی تطهیر و تأیید فتنهگران نیز سقوط کردند و به دام ایشان گرفتار آمدند. برخی دیگر نیز با نگاهی منطقی و به دور از تعصب هم ضعفها و کاستیها و خطاهای احمدی نژاد را در نظر داشتند، و هم امتیازات و نقاط قوت و فعالیتهای قابل دفاع وی را، و بر مبنای چنین ارزیابی جامعی موضع خود را نسبت به احمدی نژاد رقم زدند. همّ بنده هم این است که در میان این جمع اخیر جایی داشته باشم، و البته به هیچوجه هم مدعی احصاء همه نقاط قوت و ضعف احمدی نژاد در این جستار نمیباشم.
در پایان آرزو میکنم خداوند متعال احمدی نژاد را به پاس خدمات بیشمار و مجاهدتهای انقلابی و همچنین ارادت بیشائبه به امام عصر (ارواحنا فداه) از شرّ جریانهای انحرافی و نفاق محفوظ بدارد و با بازگرداندن او به دامان پر مهر ولایت موجبات عاقبت بخیری او را فراهم آورد. فرجامی که البته همهی ما به آن محتاجیم.
اللهم أجعل عواقب أمورنا خیرا