رئیس مرکز پژوهش های صدرا مطرح کرد:
۱۵ مسیر برای تضعیف نظام سلطه/ اندیشه «لیبرال دموکراسی» روز به روز وجاهت خود را از دست می دهد
مسیر چهارم، به روز سازی و گسترش همه جانبه سبک زندگی اسلامی، و نقد و به حاشیه کشاندن سبک زندگی غربی است. توجه داشته باشید که هر میزان سبک زندگی اسلامی رواج بیشتری پیدا کند، غرب چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان با احساس تنگی نفس و خفگی روبروست.
به گزارش اصفهان شرق، مشروح سخنرانی حجت الاسلام رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانیِ اسلامی صدرا پیش روی شما است.
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه والسلام على رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
سلام عرض می کنم خدمت برادران و خواهران گرامی و خوشوقتم از اینکه توفیق شد دقائقی را خدمت شما عزیزان درباره انقلاب اسلامی صحبت کنیم.
جا دارد سالروز ورود امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و نخستین روز از دهه مبارکه فجر را خدمتتان تبریک و تهنیت عرض کنم. حقیقتا ورود امام به کشور در سال ۱۳۵۷، یکی از مصادیق بارز ” جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا” بود. خیلی از مردم ما نه فقط در زمان ورود امام بلکه در کل این ۳۸ سال، چه در دوران حیات پربرکت امام، و چه بعد از رحلت ایشان و در دوران زعامت خلف صالح امام، این معنا را با پوست و گوشت خودشان درک کرده اند.
واقعیت این است که امام (ره)، با معرفی ماهیت و معادلات سست و شکننده جهان اومانیستی، و شناساندن جوهر ظالمانه آن، امکان آزادی بشر از زندان نظام استکبار و سلطه، و رسیدن به صلح حقیقی – که مقدمه دست یابی به حیات متعالی در این جهان و عروج از پستی ها به سوی اعلی مرتبه انسانیت است – را فراهم نمود.
اصولاً مبارزه دائمی با نظام سلطه، آن هم برای صلح و صلاح بشریت، یکی از مؤلفه های اصلی و مرکزی نهضت امام (ره) و گفتمان انقلاب اسلامی است، بطوریکه باید گفت، اگر این مبارزه از بافت گفتمان انقلاب خارج شود، حیات این گفتمان سلب شده و دیگر چیزی به نام گفتمان انقلاب وجود مفهومی و عینی نخواهد داشت.
خب، در این مبارزه، دو جبهه وجود دارد؛ یکی جبهه انقلاب اسلامی که حتی منحصر به جغرافیای ایران نمی شود؛ و دومی جبهه سراسری نظام سلطه و باطل.
جبهه نظام سلطه تا الآن با تمام توان و امکانات علیه انقلاب و در جهت محو انقلاب گام برداشته است؛ آنها به خوبی می دانند که انقلاب اسلامی حیات آنها را به خطر انداخته و نظام سلطه را در سراشیبی سقوط قرار داده است؛ لذا برای ما، مبارزه با نظام سلطه جنبه عقیدتی دارد و برای جبهه نظام سلطه، مبارزه با انقلاب، جنبه مرگ و زندگی دارد. یعنی آنها برای حفظ حیات خود و طبعا بطور منفعلانه در حال مبارزه با انقلاب اسلامی هستند.
شما اگر به مباحث اندیشکده های وابسته به دولت ایالات متحده درباره ایران که عموما منتشر شده است نگاه کنید، ملاحظه می فرمایید که آنها هیچ ابایی از گفتن این واقعیت ندارند که جنگ ما با انقلاب اسلامی، در حکم مرگ و زندگی است و لذا تاکنون صدها طرح برای ضربه زدن به انقلاب و مردم انقلابی ایران از سوی این اندیشکده ها ارائه شده و خیلی از آنها به اجرا هم در آمده لکن بسیاری از آنها جز شکست ثمره ای برای امریکایی ها و شرکایشان نداشته است.
حالا اگر از ما سئوال کنند که جبهه انقلاب برای خنثی سازی عملیات گسترده نظام سلطه علیه انقلاب اسلامی و تضعیف جدی این نظام در صحنه داخلی و جهانی چه مسیری را باید طی کند، بنده به سهم خود در پاسخ به این پرسش مهم، به ۱۵ مسیر اشاره خواهم کرد. بنابراین موضوع بحث اینجانب در این نشست، مسیرهای عمده برای تضعیف جبهه نظام سلطه است.
مسیر اول، روشنگری عقلی و آزاداندیشانه درباره حقایق پشت پرده در جهان است. اینکه امروز نظام سلطه چه معادلات ناعادلانه ای را بر جهان حاکم کرده است؛ اینکه امروز کشورهای غربی و در رأس آنها امریکا، چه نقش مخربی را در جنایات سازمان یافته علیه بشریت دارند، و چه سود هنگفتی از این طریق وارد جیب آنها می شود؛ اینکه امروز غرب چه سهمی در فقیرتر کردن ملت های محروم و فلج کردن آنها در حوزه اقتصادی دارد؛ اینکه امروز فرهنگ منحط غربی چه نقشی در جهت مسخ انسان ها و انداختن آنها در منجلاب فساد بازی می کند؛ و اینکه امروز رسانه های غربی – صهیونیستی، چه برنامه پیچیده ای را برای وارونه سازی واقعیت ها در دنیا و نشاندن مظلوم به جای ظالم و بلعکس، بر عهده دارند. باید توجه داشت که نظام سلطه از این نوع روشنگری ها به شدت هراس دارد و اصولا بیداری جوامع انسانی را برای خود منهدم کننده فرض می کند. بنابراین ما باید با قوت خط روشنگری را دنبال کنیم.
مسیر دوم، افشاگری وسیع درباره واقعیت های روشن و غیر قابل تردید در غرب و در رأس همه امریکا به عنوان سر نظام سلطه است. ما باید شکست ها و ناکارآمدی مدل توسعه غربی را با جزئیات بر ملا کنیم. دیگر خود غربی ها هم نمی توانند از این مدینه فاضله ای که روشنفکران غربگرا و شیفتگان به غرب طی سده اخیر ترسیم کردند دفاع کنند. امروز نابسامانی ها و آشوب های اجتماعی، رمق خیلی از کشورهای غربی را گرفته است؛ در حال حاضر، بیکاری، تنگدستی، بی خانمانی، رنج و افسردگی روانی بخش مهمی از مردم در غرب، و له شدن آنها زیر لگدهای سیستم سرمایه داری، قابل پنهان نیست. این واقعیت ها باید افشا شود تا هیمنه پوشالی غرب در ذهن بعضی از جوانان در دنیا شکسته شود.
مسیر سوم، به چالش کشیدن سیستم مدرن و لیبرال، هم از جهت وجاهت معرفتی و هم از حیث کارآمدی است. واقعیت این است که اندیشه لیبرال دموکراسی، روز به روز وجاهت خود را بیشتر از دست می دهد. امروز این اندیشه به دلیل تحمیل دستگاه محاسباتی غلط خود به جهان، و ایجاد نابینایی در حوزه معرفت، باید محاکنه شود. نه تنها دستگاه علمی غرب در دیدن واقعیت ها علیل است، بلکه قدرت نسخه پیچی صحیح خود را هم در اکثر موارد از دست داده است. این تعبیر بعضی از متفکران غربی است که تفکر حاکم بر غرب، روز به روز عالم را به سمت حماقت سوق می دهد. خب، ما باید این معنا را به درستی به عناصر فرهیخته خودمان در ایران و کل جهان منتقل کنیم.
مسیر چهارم، به روز سازی و گسترش همه جانبه سبک زندگی اسلامی، و نقد و به حاشیه کشاندن سبک زندگی غربی است. توجه داشته باشید که هر میزان سبک زندگی اسلامی رواج بیشتری پیدا کند، غرب چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان با احساس تنگی نفس و خفگی روبروست. بعضی می گویند با گسترش فناوری های پیشرفته، به خصوص فناوری های اجتماعی، جاری شدن سبک زندگی اسلامی سخت شده است؛ بله، سخت شده اما در نقطه مقابل، شاهد میلیون ها مسلمان هستیم که در قلب اروپا و امریکا بر روی حفظ و بسط سبک زندگی اسلامی مقاومت کرده اند. با مقاومت است که سختی ها آسان می شود. از سوی دیگر، باید تو خالی بودن و همچنین ابزاری بودن سبک زندگی غربی را به مردم به ویژه جوانان معرفی کرد. باید جوانان مسلمان بدانند که با حاکم کردن سبک زندگی غربی بر زندگی خود، عملا سند بردگی خود را برای نظام سرمایه داری را امضا کرده اند.
مسیر پنجم، هم صدایی و کمک معنوی به جنبش های عدالتخواهانه در جهان مانند جنبش تسخیر وال استریت، فارغ از نگاه های صفر و صدی به این جنبش هاست. نمی توان شعار حاکمیت ۱% علیه ۹۹% که به ویژه جوانان امریکایی در جنبش وال استریت سر دادند را نادیده گرفت. این همان واقعیتی است که ما می خواستیم مردم غرب آن را متوجه بشوند. هر چند به ظاهر، این جنبش ها با خشونت های کم نظیر پلیسی سرکوب شده اند اما به اصطلاح این جنبش ها غالبا آتش زیر خاکسترند و استعداد شعله ور شدن را دارند. جنبش های عدالتخواهانه حیات خیلی از دولت های اشرافی و ستمگر غرب را به خطر انداخته اند و به دنبال تغییرات بنیادی در غرب هستند و ما می توانیم از این فرصت استفاده کنیم.
مسیر ششم، ایجاد تردید جدی در مشروعیت و کارکرد مجامع بین المللی و مبسوط الید بودن آنهاست. بت سازی از مجامع به ظاهر بین المللی از برنامه های نظام سلطه و نوکران آنها خصوصا در محیط بیرون از محیط فکری و جغرافیایی غرب محسوب می شود. ما باید این بت ها را بشکنیم. مادام که معادلات نظام سلطه بر این مجامع حاکم است و این ها ابزار حکمرانی غرب در جهان هستند، نمی توان به چنین مجامعی اعتماد کرد. در نقطه مقابل، باید با کمک کشورها و ملت های مستقل و آزادیخواه، شکل گیری مجامع بین المللی واقعی بر اساس معادلات انسانی و عدالت پیگیری شود و ما می توانیم در این زمینه نقش مؤثری ایفا کنیم.
مسیر هفتم، تقویت و گسترش جریان بیداری اسلامی و شکل دهی به موج های جدید آن است. بیداری اسلامی سابقه طولانی دارد. بعضی از کارشناسان به درستی مبدأ بیداری اسلامی را قیام تنباکو و حکم تاریخی آیت الله العظمی میرزای شیرازی رحمه الله علیه معرفی می کنند، لکن باید توجه داشت که موج یا به تعبیر درست تر، سونامی بیداری اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی و مجاهدت امام (ره) و مقام معظم رهبری شکل گرفت. ما نباید یک لحظه از پیگیری بیداری اسلامی و تحقق عینی آن در جهان اسلام غفلت کنیم. در واقع، بیداری اسلامی مساوی خنثی شدن بسیاری از توطئه های نظام استکبار در دنیای اسلام و فلج کردن آن در کشورهای اسلامی است.
مسیر هشتم، ترویج اندیشه قطع کردن بازوهای نظام سلطه در جهان اسلام یعنی رژیم های فاسد و دیکتاتور از طریق اشاعه گفتمان مردم سالاری دینی است. امروز، رژیم های دیکتاتور و فاسد عربی، غالباً به بازوهای نظام سلطه برای سلب آزادی از مسلمانان و جنایت های گوناگون علیه آنها و به ویژه محافظت از رژیم سفاک اشغال گر قدس هستند. در نقطه مقابل، نسخه شفا بخش انقلاب اسلامی برای کشورهای اسلامی استبداد زده، اقامه نظام مترقی مردم سالاری دینی است. از طرف دیگر، رهایی ملت های استبداد زده در این کشورها، به قطع بازوان نظام سلطه در دنیای اسلام منجر خواهد شد. با این وصف، ما باید در ترویج مردم سالاری دینی و راههای شکل گیری و تداوم آن متناسب با شرایط مذهبی در کشورهای اسلامی، تلاش کنیم.
مسیر نهم، به ذلت کشاندن تفکرات تکفیری و افراطی به مثابه ابزار نظام سلطه است. چه کسی است که امروز نداند، جریان تکفیر محصول سرویس های اطلاعاتی نظام سلطه است. این مناظره های انتخاباتی که اخیراً بین کلینتون و ترامپ برگزار شد، خیلی از حقایق پشت پرده را بر ملا کرد. یکی از این حقایق، نقش امریکا در خلق و توسعه داعش بود که حقیقتاً تکان دهنده است. البته ما این را از اول می دانستیم لکن اعتراف خود آنها در این مقطع خیلی مهم است. البته باید توجه داشت که تکفیری ها هیچ جایگاه و پایگاه اجتماعی اصیلی در جهان اسلام ندارند و جنایت ها و مفاسد بزرگ این ها در سوریه و عراق، آنها را بیش از پیش در دنیای اسلام بی آبرو کرده است. بنابر آنچه بیان شد، مبارزه قاطع و همه جانبه با جریان تکفیری و به ذلت کشاندن آنها در تضعیف نظام سلطه در جهان اسلام نقش بسیار مهمی دارد.
مسیر دهم، استمرار و تقویت حرکت های تقریبی و وحدت آفرین در جهان اسلام، و به دست گیری ابتکار عمل در این زمینه است. ما باید در این جهت دائماً نوآوری کنیم. بعضی از عناصری که فکر می کنیم همچنان در جهان اسلام برای این منظور مرجعیت دارند باید کنار گذاشته شوند. در حال حاضر ایجاد گروههای مرجع جدید در این زمینه اهمیت دارد. به نظر می رسد ورود تشکل های مردمی و جوان از جنس نخبگانی، اثر زیادی در اشاعه تفکر تقریب در جهان اسلام دارد. از طرف دیگر، اندیشه تقریب باید در برابر شبهات خود را تقویت نماید و خلأهای تئوریک خود را پر کند. مهم این است که بدانیم، جهان اسلام وحدت یافته یعنی بسته شدن دست های نظام سلطه.
مسیر یازدهم، تقویت و اشاعه تفکر معقول نابودی اسرائیل به منزله غده سرطانی در جهان است. همه باید بدانند، خطر اصلی برای صلح و صلاح بشریت، رژیم نامشروع و جنایتکار اسرائیل است. تشبیه این رژیم به غده سرطانی از طرف امام راحل، بهترین و حکیمانه ترین تشبیه است. ادامه حیات اسرائیل یعنی آلودگی و مرگ کل جهان، و راه دفع این خطر بزرگ، از بین بردن این غده سرطانی است. نظام سلطه می خواهد در کل جهان به ویژه جهان اسلام، با غیر منطقی معرفی کردن یا معرفی دشمن قریب و برتری مانند ایران، تفکر محو سریع رژیم اشغال گر قدس را از بین ببرد یا کمرنگ کند و ما باید در مقابل، دائماً در جهت تقویت و پررنگ کردن این تفکر تلاش کنیم. اسرائیل برای نظام سلطه حکم سر را دارد بنابراین اگر اسرائیل از بین برود، کل نظام سلطه فرو می ریزد.
مسیر دوازدهم، فلج کردن برنامه نواستعماری نظام سلطه در عرصه فضای مجازی است. هر چند امروز فضای مجازی به ابزاری برنده برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی در داخل کشور تلقی شده لکن ما باید بر خلاف میل نظام سلطه، از فضای مجازی و فرصت هایی که این فضا در اختیارمان قرار داده، برای انواع روشنگری ها، افشاگری ها، ترویج سبک زندگی اسلامی و سازماندهی و به حرکت واداشتن جریان انقلابی در عالم در جهت قیام علیه غرب، استفاده حداکثری بکنیم. من خدمت شما عرض کنم، این بذل و بخششی که غربی ها در جهت اتصال سهل و سریع ما به اینترنت دارند، به خاطر این است که بوسیله اینترنت در حال عملیات نرم علیه ما هستند؛ با این حال، به محض اینکه فرصت عملیات از آنها گرفته شود و از این فضا علیه غرب استفاده حداکثری بشود، آنها حتی تا مرحله تحریم اینترنت علیه ما هم جلو خواهند آمد هرچند ما آلترناتیوهایی داریم.
مسیر سیزدهم، نشان دادن ضعف و ناکارآمدی علوم انسانی سکولار و غربی و ترویج گفتمان علوم انسانی اسلامی است. واقعیت این است که علوم انسانی غربی، مغزافزار مدیریتی غرب در کشورهای هدف است لذا تحول بنیادین در علوم انسانی یعنی از کار انداختن این مغزافزار و آوردن یک مغزافزار تازه. این کار در جهت بیرون کردن اندیشه غرب از کشورهای اسلامی خیلی اهمیت دارد.
مسیر چهاردهم، ایستادگی بر روی بحث خوداتکایی و تقویت همه جانبه بنیه مادی کشور بر اساس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است. هر میزان کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران قوی تر بشوند، و هر میزان وابستگی آنها به دولت های سلطه گر غربی کاهش پیدا کند، بقاء و دوام آنها و از همه مهم تر، پیشرفت آنها ضمانت پیدا می کند؛ راه نجات ما و راه تضعیف دشمن، پیشرفت همه جانبه با اتکاء به استعدادها و ظرفیت های درونی و تاکید بر شعار مترقی “ما می توانیم” است. بنابراین باید برنامه پیشرفت خود را خصوصاً در عرصه علم و فناوری، در عالی ترین سطح دنبال کنیم و ذره ای در این مسیر عقب نشینی نکنیم. نباید از تحریم ها ترسید؛ تحریم ها هر چند در کوتاه مدت لطماتی می زند ولی در بلند مدت قطعاً به نفع ماست لذا قبول هیچ خط قرمزی برای پیشرفت علمی و فناوری برای ما منطقی نیست.
مسیر پانزدهم، تقویت روحیه و حرارت حسینی (ع) و انقلابی، و تجسم بخشی به آن است. انقلاب ما یک انقلاب حسینی (ع) است و روح نهضت عاشورا در گفتمان انقلاب حضور دارد. مادام که این روح در گفتمان انقلاب هست، هیچ خطری نمی تواند کشور ما را تهدید کند. نهضت عاشورا یک عقلانیت دارد و یک شور و حماسه؛ هر دوی آنها باید هم زمان تقویت شود. من به طور خاص در این مسیر، لزوم ارتقاء روحیه و حرارت حسینی (ع) را مد نظر دارم که بعضی از شبه روشنفکران داخلی آن را به حال کشور مضر می دانند! اتفاقا بر خلاف نظر آنها، هیچ نفعی برای کشور ما بالاتر از تقویت روحیه و حرارت حسینی (ع) و انقلابی نیست. همین پیاده روی عظیم اربعین را ملاحظه کنید، این پیاده روی، یکی از مصادیق بارز تقویت روحیه حسینی (ع) و انقلابی و تجسم بخشی به آن است که نظام سلطه را به شدت دچار هراس و سردرگمی کرده است.
انتهای پیام/ دانا