جنایت آل سعود در حج سال 66 در گفتگو با بانوی هرندی؛
سعودی ها گلوله و آب جوش بر سر حجاج می ریختند/ دوست داشتم مظلومیت شهدای حج سال 66 را مخابره کنم
عفت مومنیان هرندی گفت: و با اقتدار برای زنده نگه داشتن یاد شهدای حج و اینکه بتوانم صدای مظلومیت خانواده های انها را به گوش مردم برسانم، آماده ام.
به گزارش اصفهان شرق، فاجعه منا در سال 95 قلب مردم ایران را در فشار قرار داد و موید این مطلب بود که جنایات آل سعود خائن و اربابان آمریکاییش هیچ گاه تمامی ندارد. اگر سن و سالتان به دهه 40 و 50 برسد، فاجعه کشتار حجاج بیت الله الحرام در سال 66 هیچ گاه از خاطرتان پاک نخواهد شد؛ کشتاری که در آن صدها حاجی به دست مأموران جنایتکار آل سعود ذبح شدند و سعودیها هیچگاه پاسخگوی خون این شهدا نشدند؛ فاجعه ای که معروف به جمعه خونین مکه شد.
عفت مومنیان هرندی بانوی 60 ساله شرق اصفهانی بود که هنوز پس از گذشت 30 سال از فاجعه خونین سال 66، خاطرات کشتار حجاج را در ذهن خود می پروراند و ارزویش رساندن صدای مظلومیت حجاج به جهانیان بود.
*واجب الحج نبودیم ولی به لطف خدا حاجی شدیم
حاجیه خانم عفت مومنیان هرندی از اعزامش به حج در سال 66 این گونه گفت: 31 ساله بودم که به لطف خدا راهی دیار حج شدیم. هفت ماهه باردار بودم و نذر کردم که اگر مانع رفتنم به حج نشوند، انتظامات خواهران را بر عهده بگیرم زیرا شوق بسیاری به انجام این قبیل کارها داشتم و در بسیج و خدمات پشت جبهه، کمک رسان خواهران بودم و لباس برای رزمندگان می دوختیم.
وی اظهار کرد: واجب الحج نبودیم ولی عنایت خداوند بیش از مال و دارایی بود و قسمت شد و به سوی بیت الله الحرام حرکت کردیم تا در کنار عشق زیبای بندگی با خالق خود، شاهد شهادت صدها مرد و زن هموطن باشیم و ذهنمان تصویر سخت ان روز ها را از صفحه خود پاک نکند.
مومنیان هرندی از روز حادثه این گونه اظهار کرد: صبح روز ششم ذیحجه سال 66 خیلی ها برای حضور در نماز جمعه از هتل خارج شدند ولی من و همسرم و تعداد دیگر قصدمان حضور در مراسم برائت از مشرکان بود و به این جهت حین رفتن به نماز جمعه درد سختی احساس کردم و همین امر بهانه ای شد که به هتل بازگردم تا بتوانم در مراسم برائت شرکت کنم. بطری های آب برای مردم حاضر در مراسم در دست داشتم تا در گرمی هوا بینشان پخش کنم و همه سعی خود را می کردم که بتوانم در این راه از خدمت به حجاج کم نگذارم.
وی افزود: شعارها در برائت از آمریکای جنایت کار بود و مراسم به خوبی پیش می رفت. درخاطرم هست که اعلام کردند که هماکنون رزمندگان اسلام در خلیجفارس، یک بالگرد آمریکایی را ساقط کردهاند و این خبر جمعیت حاضر را به وجد آورد و شعار الله اکبر سر دادند ولی این شوق به طول نیانجامید و حجاج ما بیخبر و ناگهانی کتک خوردند در حالی که هیچ کار تحریکآمیزی نکرده بودند و درگیری در میان نبود.
* عمق فاجعه جمعه خونین سال 66 کم از فاجعه منا نبود
خانم مومنیان در حین مصاحبه سکوت غمباری کرد و گفت: عمق فاجعه جمعه خونین سال 66 کم از فاجعه منا نبود و در همه موارد بی تدبیری، ددمنشی و دشمنی آل سعود با حجاج ایرانی به خوبی دیده می شد.
وی تصریح کرد: پس از حرکت به زیر پل هجون رسیدیم و فاصله این پل تا مسجد الحرام حدود 20 دقیقه بود و به خوبی مراسم برائت دنبال میشد ولی به تدریج درگیری ها شروع شد و ازدحام جمعیت، تیراندازی های مکرر و پرتاب سنگ و هر شی دیگر که فکرش را می کنید، باعث شد تا صحنه کشتار بسیاری در آن روز به ثبت برسد ولی به دلیل شکستن دوربین بچه های ایرانی، ثبت این حادثه فقط و فقط در ذهن حاضران در مراسم نمود پیدا کرد.
رزمنده بسیجی پشت جبهه خاطرنشان کرد: خانواده شهدا و جانبازان جلوی مراسم در حرکت بودند و دیگر مردم همراهی می کردند ولی با شروع درگیری نیروهای آل سعود خائن، همین خانواده ها و جوانان بودند که با دست خالی و حتی پرتاب دمپایی به سمت نیروهای آل سعود حداکثر دفاع را از بانوان حاضر در مراسم به نمایش گذاشتند.
*جوی خون از کشتار حجاج سال 66 در خیابان های مکه به راه افتاد
وی بیان کرد: صورت های خونین و دست و پاهای روی زمین، خون های جاری کف خیابان و مردمی که روی هم تلنبار شده بودند، هیچ گاه از ذهنم خارج نمی شود و بدتر اینکه حتی ماموران سعودی اجازه عبور مجروحان را نمی دادند و ماشین ها در خیابان، جلوی آمبولانس ها را سد کرده بودند تا مجروحین به بیمارستان انتقال نیابند ولی در خاطرم است که با سنگ به برخی ماشین ها زدم تا از مقابل امبولانس کنار بروند، قبل از آنکه مجروحان به شهادت برسند.
مومنیان هرندی یادی از شهدای فاجعه منا در سال 94 کرد و گفت: وقتی صحنه فاجعه منا را از تلویزیون مشاهده کردم، همه سختی ها و غم های سال 66 در حج برایم زنده شد و با اقتدار برای زنده نگه داشتن یاد شهدا و اینکه بتوانم صدای مظلومیت خانواده های انها را به گوش مردم برسانم، آماده ام.
*دست یاری اهل بیت را حس کردم و آسیبی به بچه ام نرسید
وی تصریح کرد: بعد از فاجعه کشتار حجاج از یک طرف پیکر شهدا روی هم افتاده و راه را بسته بود و از یک طرف انگیزه کمک رسانی به مجروحان را نمی توانستم نادیده بگیرم و تا هتل با دیدن صحنه ای از مجروحیت و درخواست کمک ایرانیان، به سرعت به کمکشان می پرداختم و اصلا احساس نمی کردم که هفت ماهه باردار هستم.
مومنیان هرندی اذعان کرد: وقتی می دیدیم که این همه جنایت آل سعود در کشتار حجاج ایرانی به نهایت خودش رسیده است برای یاری افراد از هیچ کوششی دریغ نمی کردیم و در خاطرم است که دوست داشتم پیام کشتار مسلمین را به جهانیان مخابره کنم تا عمق فاجعه برای همگان مشخص شود.
وی با اشاره به اینکه هر کس می خواست از صحنه درگیری جان سالم به در ببرد، اذعان کرد: انگار مامورین ال سعود دست به دست هم داده بودند که نگذارند کسی از صحنه کشتار رهایی یابد و درست زمانی که برای کمک به برخی خواهران آمدم، یکی از خانواده شهدا به من با صدای بلند گفت که جان خودت و فرزند درون شکمت را نجات بده تا انتقام بچه های ما را از کفار بگیرد.
* به عنوان جان باخته حج 66 عکسم را در خوابگاه دانشگاه زده بودند
زن شجاع دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: تلویزیون منزل پدرم خراب بود و به لطف خدا، خبر حادثه حج را نشنیده بودن ولی به سبب اینکه کسی از حاجی خودش خبر نداشت، بیشتر افراد فکر می کردند که حاجی فامیلشان جزو جان باختگان است به نحوی که به سبب تشابه فامیلی من با یکی از جان باختگان، همکاران و دوستانم برایم یادبودی در خوابگاه درست کرده بودند ولی خودم زنده و سالم، در کنار یادبودم حضور یافتم.
خانم عفت مومنیان با لرزش خاصی در صدایش گفت: وقتی فاجعه منا را دیدم، همه لحظات سخت سال 66 برایم زنده شد به گونه ای که شانه هایم از تعریف صحنه ای کشتار حجاج به لرزه می افتد.
وی در پایان با تاکید بر شعار مرگ بر آل سعود، خاطرنشان کرد: به امید نابودی خاندان آل سعود و اربابان آمریکایی اش می مانیم زیرا بی لیاقتی آل سعود در اداره حرمین شریفین به وضوح مشخص است.
مادرم , ای مظهر ايثار واز خود گذشتگی ؛ و ای کانون مهر و محبت سلام برتو باد… به تو افتخار مي كنم و دستهاي تو را بوسه ميزنم …
… هفت ساله بودم كه پدر و مادر به سفر حج مشرف شدند ، روزهاي سختي بود دوري از آنها كه در حدود يكماه بطول انجاميد . اطرافيان من را به هر شكلي بود مشغول مي كردند كه مبادا جاي خالي آنها به من نمود كند ، بياد مي آورم روزهايي را كه هر روز يك خط روي ديوار حياط مي كشيدم تا به 30 روز برسد …
پس از مدتي متوجه رفتار و صحبت هايي نگران كننده ، در بين اقوام و همسايه ها شدم ، فهميدم اتفاقي افتاده ، و از طرفي موج محبت و همدردي نيز بر خانواده ما سرازير شد كه خود نشانگر اتفاقي خاص بود ، حملات وحشيانه آل سعود به حجاج در زبان همه رد و بدل مي شد … هيچكس خبري از پدر و مادرم نداشت فقط دست به دعا بر داشتند ، تا اينكه يك هفته بعد از اين اتفاق خبر سلامتي پدر و مادرم به ما رسيد .
از آن روز پدر و مادرم خاطرات تلخي برايمان بازگو كردند كه پر از درد و رنج براي شيعيان و بخصوص ايرانيان و پر از نفرت و كينه و دشمني براي آل سعود بود .
به اميد نابودي خاندان آل سعود
درود برشما
به امید نابودی آل سقوط