چرا نباید از برجام عبور کرد؟
عدهای میگویند برجام هرچه بود گذشت و باید از آن عبور کرد. البته این سخن تازهای نیست. سه ماه پیش آقای روحانی هم در یک گفتوگوی زنده تلویزیونی اعلام کرده بود؛ دوران نقد برجام تمام شده است. اما شواهد و قرائن نشان میدهد با سیر تحولات فعلی و اتفاقات احتمالی آینده، چارهای جز رجوع به برجام نیست.
به گزارش اصفهان شرق؛ در سرمقاله روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی آمده است:
عدهای میگویند برجام هرچه بود گذشت و باید از آن عبور کرد. البته این سخن تازهای نیست. سه ماه پیش آقای روحانی هم در یک گفتوگوی زنده تلویزیونی اعلام کرده بود؛ دوران نقد برجام تمام شده است. اما شواهد و قرائن نشان میدهد با سیر تحولات فعلی و اتفاقات احتمالی آینده، چارهای جز رجوع به برجام نیست. البته این رجوع بیش از آن که به گذشته بپردازد، راه و محملی برای شکل دادن به آینده و جلوگیری از تکرار رخدادهای خسارت آفرین است.
آقای ظریف در مصاحبه با ویژه نامه نوروزی یکی از روزنامههای زنجیرهای و در پاسخ به سوالی درباره ارتباط خود با جان کری – همتای آمریکای اش- میگوید؛ «برخی اوقات اتفاقاتی در حاشیه مذاکرات میافتد که باعث میشود آن تفاهم و حس مشترک شکل نگیرد. بویژه در مواقعی که دولت آمریکا مجموعه اقداماتی انجام میدهد که با آنچه تعهد کرده بود مغایرت دارد. کماکان هم درباره اجرای تعهدات آمریکا همینطور است. اگر بشود این تعهدات را دو قسمت کرد یک قسمت تعهداتی است که باید با صدور اعلامیه و بیانیه و دستور و مقررات داخلی اجرا میکردند که آنها را انجام دادند اما یک قسمت هست که نیاز است دست کم دولت آمریکا با اراده سیاسی وارد مرحله اجرایی کردن تعهداتی شود که روی کاغذ اعلام کرده است. حالا ما از مجموعه حاکمیت آمریکا از جمله کنگره توقعی نداریم اما این توقع از دولت آمریکا هست.» ظریف در بهمن سال جاری – پس از اجرای برجام – نیز این موضوع را تکرار کرده و از کاخ سفید خواسته بود به بانکها و طرفهای خارجی برای کار تجاری با ایران تضمین بدهد که البته هیچگاه با پاسخی از سوی آمریکاییها همراه نشد.
مضمون این درخواست از آمریکا را هفته پیش آقای روحانی هم مطرح کرد. وی در کنفرانس خبری خود ضمن اشاره به انجام تعهدات برجامی واشنگتن روی کاغذ، گفت؛ «هنوز هم آمریکاییها باید در اجرای برجام فعالتر باشند؛ خواست ما این است. در برخی موارد آمریکاییها ممکن است آن مقداری که میبایست تلاش میکردند، نکردند.»
موارد فوق تنها شواهد از نوع نگاه و وضعیت بازیگران و روند برجام نیست. آنچه مسئله را حساس و قابل تامل میکند، سخنان دولتمردان و اشتیاق زایدالوصف آنان برای گام نهادن بر پله بعدی برجام است. رئیس جمهور در ادامه سخنان خود در اظهار نظری جالب، عملی نشدن وعدههای دولت را -که قرار بود همه مشکلات از جمله آب خوردن مردم و هوا را هم حل کند – به نوعی طبیعی توصیف کرد و آنها را به مذاکره و توافق درباره سایر مسائل منوط دانست! همان چیزی که دولتمردان از آن به عنوان برجام2 یاد میکنند و دل در گرو آن دارند. اگر بخواهیم وضعیت دولت یازدهم را در این عرصه خلاصه کنیم، این میشود؛ وعدههای سنگین برزمین مانده، خواهش و تمنا از حریف برای تبدیل اندک تعهدات کاغذی برجام به تعهد عملی و تلاش برای رفو کردن برجام با برجامی دیگر. اما آن سوی میدان چه میگذرد؟
برای فهم نوع نگاه و طرح آمریکاییها، سخن آقای ظریف کلیدی است. او درباره محتوای اولین دیدار دوجانبه اش با جان کری درباره موضوع هستهای میگوید؛ کری موضوعات دیگری را هم مطرح کرد که یکی از آنها سوریه بود. کنار هم گذاشتن این دغدغه و هدف دو سال پیش واشنگتن و برخی شواهد امروزی، گویای برخی واقعیت هاست. هفته پیش ژنرال لوید آستین، بالاترین مقام نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه – فرمانده سنتکام (سرفرماندهی مرکزی آمریکا)- در نشست استماع کمیته نیروهای مسلح سنا سیاست خارجی ایران در منطقه را تهدیدکننده منافع راهبردی آمریکا توصیف کرده و گفت؛ «ما باید توجه داشته باشیم زمانی که گروه داعش شکست داده شد، و ثبات در سوریه ایجاد شد، ما و شرکای ما با نیروهای وابسته به ایران موسوم به شبکه تهدید ایران مواجه خواهیم شد که به شدت تقویت شدهاند و تجربه جنگهای زیادی را هم دارند.»
اما راه حل این مشکل استراتژیک از نظر آمریکاییها چیست؟ پاسخ را باید در مقاله چند روز پیش دنیس راس – دستیار پیشین اوباما و یکی از تصمیم سازان آمریکا درباره مسائل خاورمیانه- در نشریه پولتیکو جست؛ «اگر خواهان مشاهده تغییرات مطلوب در ایران و کاهش سیاستهای منطقهای خصمانه هستیم، باید از همان منطقی که در کشاندن ایران به میز مذاکرات هستهای استفاده کردیم بهره ببریم، اما اگر قاسم سلیمانی بدون هزینه به گسترش نفوذ ایران ادامه بدهد، ممکن است توافق هستهای هم پایدار نماند.»
البته طرح آمریکاییها صرفا روی کاغذ و پشت تریبونها نیست. آنها گامهای عملی را هم در این باره آغاز کردهاند. اینکه دادگاهی در آمریکا جمهوری اسلامی را به پرداخت حدود 11 میلیارد دلار غرامت به اتهام دست داشتن در ماجرای 11 سپتامبر محکوم میکند – فارغ از اینکه این حکم ابلهانه اجرایی شود یا خیر – یک پیام واضح است. تدارک واشنگتن و رفقای مرتجع منطقهای آن برای تحریم و اعمال فشار علیه حزب الله لبنان، سیگنال دیگری از این پیام است. از نظر آمریکاییها دوره پسابرجام نباید دوران تنفس جمهوری اسلامی باشد. آنها نام این دوره را «سختگیری به ایران» گذشتهاند که برخی از مختصات و تاکتیکهای آن عبارت است از؛
1- افزایش تحریمها علیه ایران به بهانه تروریسم و حقوق بشر
2- محدود سازی تمام توان موشکی بالستیک ایران
3- حذف بند پایان توافق برجام و ابدی کردن محدودیتهای آن
4- زمینهسازی برای بیثباتیهای داخلی در ایران و آمادگی برای پشتیبانی کامل از آنها
5- تشکیل نیروهای ویژه برای استفاده از فرصتهای قومیتی برای ناامن کردن ایران
6- ارائه سیستم گنبد آهنین اسرائیل به اعراب برای مقابله با ایران
7- حمایت از پادشاهیهای عربی درمقابل ناراضیان داخلی که ایران بر آنها نفوذ دارد
8- تقویت رابطه با گروهها و فرقههای مختلف عراق با هدف کاستن از نفوذ ایران
توقع از چنین آمریکایی برای «اجرایی کردن تعهدات روی کاغذ» بیشتر شبیه آرزوست تا مسئلهای قابل تحقق. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار روز پنجشنبه اعضای مجلس خبرگان سه اولویت اصلی دولت را برشمردند؛ 1- اقتصاد مقاومتی۲- ادامه پرشتاب حرکت علمی کشور ۳- مصونسازی فرهنگی کشور، ملت و جوانان. حتی آینده برجام نیز بطور مستقیم و غیرمستقیم وابسته به سه موضوع فوق است. آمریکاییها عملاً برجام2 را با هدف مهار قدرت منطقهای ایران کلید زدهاند. انتخابات با تمام مسائلش تمام شده و مردم از دولت انتظار کار و تلاش واقعی و نتایج ملموس دارند. تصمیم با دولت است که پا روی پلههای نردبان اقتصاد مقاومتی، حرکت پرشتاب علمی و مصونسازی فرهنگی بگذارد یا به امید معجزهای که برجام یک نکرد، بر پله دوم زیرزمین برجام ها قدم نهد! البته همیشه پایین رفتن از پله کار آسانتری بوده است!