گلدون وبلاگی استان اصفهان/88
تاوان حرفهایی که نمی توانیم بزنیم
جامعه مجازی وبلاگ نویسان استان اصفهان (حرف ما) به منظور ایجاد فضای گفتمانی و نشر و ترویج تولیدات و نوشته های وبلاگ نویسان استان در فضای مجازی، هر هفته گلچینی از بهترین مطالب وبلاگنویسان استان با عنوان بهترین های وبلاگی را منتشر می نماید.
تاوان حرفهایی که نمی توانیم بزنیم
وبلاگ المصباح نوشت:
تــاوان حــرف هــایـی که نـمی تــوانیــم بــزنیــم…
موهای سفیدی ست که لابلای موهایمان داریم …
ولی بـه همه می گوییــم ارثیست…!
اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمی کردم.
ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم !!
رنجهـایــم را داخل کیـسـه ریـختــم و دم در گــذاشتــم اما ،
فرشتگان بـــرایـم باز فرستــادند.
معطــر بـه عطــر بهشتـی …
تا هرگز یادم نرود روزی همین رنجها بود که راه نجات را به من آموخت.
همین رنجها بــود که راه درست زیـستن را بـه من هــدیــه داد.
رنجهــایــم را بوسه میـــزنــم و در صنــدوق گنجهــایـم میگــذارم
گــذر زمــان جـواهــرشــان میکنــد.
————————————————————————–
کربلا درس گندم ری است
وبلاگ چراغواره نوشت:
کربلا درس گندم ری استلحظه آزادی. مدخل ورودی شهر. چند شب بیخوابی. پوتینهای داغان. پل شناور. هلهله کارون. هُرم گرمای جنوب. نفربرهای شلوغ. آسفالت داغ. جیپ آهوی آشنا. رد ترکشهای وحشی روی دیوار خانهها. رجز «خرمشهر ما برمیگردیم». حجم آخرین آتش بعثیها. خمپارههای سرگردان. صفیر گلولههای بیهدف. ترافیک مکالمات بیسیمها. بیترمزها. موتوریها. بچههای نترس خمینی بالای خاکریزها درست بالاترین نقطه خاکریز. در تیررس. به بازی گرفتن مرگ آنهم آنِ فتح. چندخیابان مانده به مسجد جامع. گلدستههای مجروح… یعنی که تمام!
چراغ روشن ماشینها. بوقهای ممتد. رقص برفپاککنها. روزنامههای بالای دست. تیترهای درشت. سمفونی شربت و شیرینی. خیابانهای شلوغ. غوغای موتوریها. همه بیرون از خانهها. دود عود. بوی اسفند. پیرمرد رادیو به دست. پسرک سهچرخهسوار. بهترین روز جنگ. شادترین روز مردم… و تو درست باید در همین روز شهید میشدی ای شهید روز سوم خرداد! شهید علیرضا طغرایی! شهید ابوالفضل عسگری! شهید ابوالفضل خیرالدین! و دیگر شهدای روز فتحالفتوح! با شما هستم! آیا روز دیگری برای شهادت شما نبود؟! عدل باید خبر شهادت شما در شادترین روز این مردم به خانه میرسید؟! مادران فرزند از دست داده. پدران منتظر. همسران غریب. بچههای بیخواب. بهانههای بیجواب. سؤالهای بیپاسخ… آن هم همه در این روز؟! بوق ممتد ماشینها را باور کنند یا ناله اهل خانه را؟! و این بار گلستان بر ابراهیم آتش شد!
————————————————————————-
آماده سازی محل برگزاری جشن بزرگ میلاد نور
وبلاگ روستای جوینان نوشت:
تصاویر جدید به پست اضافه شد
طبق چندسال اخر ، هیئت سید الشهداء روستای جوینان محل میدان ولیعصر را جهت برگزاری جشن های هرساله ولادت با سعادت حضرت مهدی (عج) انتخاب کرد. در پی آماده سازی این محل ، جوانان هیئت سیدالشهداء با همکاری در تاریخ 25/03 و 26 اردیبهشت اقدام به اسکلت بندی سن نمایش و اطراف جهت تزئینات کردند.
————————————————————————-
دوران، دوران تنبل هاست!
وبلاگ عقل کل نوشت:
می گفت: آسایش و امنیت امروزم را مدیون تنبلی های دیروزم هستم.اگر ترک تحصیل نکرده و خوب درس خوانده بودم الان یک نخبه علمی بودم و مجبور می شدم مورد بازجویی جاسوسان آمریکا قرار بگیرم و مرا سین جیم می کردند که چرا با تلاش و کوشش به پیشرفت کشورم کمک کرده ام و جان عزیزم نیز مورد تهدید قرار می گرفت.
اما امروز با خیال راحت دارم زندگی می کنم بدون اینکه مثل مجرمان مورد بازجویی قرار بگیرم و خطری جانم را تهدید کند.
تازه چند وقت پیش توانستم مشکل سربازی را نیز که سال ها پیش از زیر آن در رفته بودم حل کنم و سربازی ام را خریدم!
واقعا روحانی مچکریم!
————————————————————————–
چشمه بژن و دره لاتاریک/9خرداد93
وبلاگ رسول اکرم نوشت:
بسم االه الرحمن الرحیم
روز جوان به همه جوانان عزیز خصوصا جوانان کوهنورد مبارک باشه
بچه های کوهنورد همگی دلشون جوونه پس همه جوونند حتی اقای ………..با 120 سال عمر
————————————————————————–
مخالفت خانواده خواستگارم بخاطر نماز نخواندن پدرمه!
وبلاگ آرامش کجاست نوشت:
من مدت یک سال و نیم هست با یکی از همکلاسیام زیر نظر خانواده ها آشنا شدیم. پدر من نماز نمی خونه ولی تمام اصول اخلاقیو از هر کسی که من می شناسم بهتر رعایت می کنه از حق الناس بگیری تا غیبت و دروغ و حسادت و هر چی و همیشه هم با اینکه وضع مالیمون متوسطه اگه بتونه به کسی کمک کنه این کارو انجام میده.
الان که خانواده ی پسر برای تحقیق اومدن متوجه شدن نماز نمی خونه و خوب روی این موضوع حساسیت ایجاد شده. من و آقا پسر کاملا همو پسندیدیم خانواده ی من اونو پسندیدن خانواده ی اونم منو پسندیدن حتی هم خودش هم خانواده ش می دونن و طبق همون تحقیقات فهمیدن پدرم از نظرهای اخلاقی کاملا خوبه و اهل هیچ خلافی نیست و اینو گفتن.
من و مامانم اهل نماز و روزه و بعضی مراسم های مذهبی هم هستیم. فقط تنها مشکل این وسط همینه که پدر من نماز نمی خونه و من به آقا پسر می گم هر کی یه عقیده ای داره ما سعی کردیم بابا رو به نماز علاقه مند کنیم ولی اونم عقیده های خودشو داره و این تو زندگی شخصی و اجتماعیش تاثیری نداشته . پدر و مادرم فرهنگی هستن و پدر آقا پسر هم فرهنگین.
الان آقا پسر هم با این مسئله مشکلی ندارن فقط نگرانی و ناراحتیشون از اینه که بعدا تو جمع خانوادگی بقیه بفهمن پدر من نماز نمی خونه و حرف در بیارن!!! اینم بگم که ما از دو شهر متفاوت و دوریم . اصفهان و بوشهر
نمی دونم چیکار کنم.
—————————————————————————-
اجل معلق بود؟
وبلاگ گلی در کویر نوشت:
دیروز وقتی از خانه بیرون رفتم دیدم سر کوچه خیلی شلوغ است و مردم زیادی جمع شده اند و پشت بام خانه ای را نگاه میکنند ,با یک برانکارد جنازه ای را وارد آمبولانس میکنند ,ماشین آتش نشانی آمده و از در و دیوار ساختمانی عکس میگیرد .
و در باغچه پیاده رو مقابل همان خانه چند تکه سنگ خونی ریخته شده .
علت را که از مردم جست و جو کردم متوجه شدم یک رفتگر به ظاهر افغان روی پله جلوی در این خانه مشغول استراحت بوده که ناگهان یکی از سنگهای نمای این ساختمان قدیمی کنده شده و مستقیم روی سر این بنده خدا افتاده و ظاهرا در آن جان داده .
در یک لحظه مغزم هنگ کرد از این که ” چقدر مرگ به ما نزدیک است و ما از او غافل”.
یعنی اجل معلق که میگویند همین است؟
چقدر ما برای زندگیمان برنامه های بلند مدت داریم و نقشه میکشیم غافل از این که ممکن است سنگی از آسمان برسد و ….
—————————————————————————-