برگی از گلذون
چرا همیشه هشتمون گروی نُه مونه!!!
جامعه مجازی وبلاگ نویسان استان اصفهان (حرف ما) به منظور ایجاد فضای گفتمانی و نشر و ترویج تولیدات و نوشته های وبلاگ نویسان استان در فضای مجازی، هر هفته گلچینی از بهترین مطالب وبلاگنویسان استان با عنوان بهترین های وبلاگی را منتشر می نماید.
سانتریفیوژها و سیبیل بابات با هم دارند میچرخند!
وبلاگ “طنزهای یک م.ر.سیخونکچی” نوشت:
البته پر واضح و مبرهن است که توافق ژنو یعنی تسلیم قدرتهای بزرگ در برابر ایران اما چون ما یکسری آدم مریض هستیم(جدی عرض میکنم!) تصمیم گرفتیم چند راهکار را که بعد از توافق نهایی میتواند موجب شود تا تاسیسات هستهای ما همچنان فعال باشد و سانتریفیوژها باز هم بچرخد ارائه کنیم:
موزه هستهای
طرف کافیست در کودکی سه بار پشت سر هم روپایی زده باشد تا بعد از مرگش خانهاش را موزه کنند و کِش زیرشلواریاش را بعنوان میراث جهانی در یونسکو ثبت کنند! خداوکیلی سانتریفیوژها هرچقدر هم که چیزهای بیخودی باشند و بود و نبودشان در آینده ملت ایران تاثیری نداشته باشد(!)
*******************************************
از گاری تا فراری؛ قدیما حرمت اصل بود و امروز سرعت!
وبلاگ “این خانه صاحبخانه دارد” نوشت:
صدای نفس نفس زدنش توجه پیرمرد رو به خود جلب کرد. انگار به حدی دویده بود که دیگه نای حرف زدن هم نداشت، حتی سلام هم نکرد. پیرمرد با لبخندی رو به جوان شروع به صحبت کردن کرد: خسته نباشی پهلوون؛ جوان پاسخی نداد. صدایی خفیف میومد. با توجه بیشتر، پیرمرد متوجه شد که جوان در حال گوش دادن به موسیقی دلخواهشه و اصلا صدایی رو نشنیده. این بار پیرمرد با اشاره به شونه هاش، توجه جوون رو به سوی خودش جلب کرد.
جوان: بله، کاری داشتید؟
پیرمرد: کاری که نه، می خواستم حالا که اینجا نشسته ای چند کلامی با هم حرف بزنیم.
جوان: حوصله داری پدر جان! این عصر، عصر سرعته. چه کسی دیگه وقت حرف زدن داره؟
پیرمرد: یادش به خیر، قدیما….
*******************************************
آن سوی پرده (نقدی بر پرده نشین)
وبلاگ “پنج دری” نوشت:
نها چند قسمتی از سریال پرده نشین گذشته بود که به پیشنهاد همسر مکرم به نظاره دسترنج آقای بهروز شعیبی نشستم.
شاید هنوز معلوم نبود که این سریال مستقیما می خواهد به روزمره یک خانواده روحانی بپردازد و نه الزاما روحانیت و یا حوزه ها. آن هم درگیریها و مشکلات خانوادگی و اجتماعی خانواده ای که هر روز تمام زندگی اش از دید مردم شهر کوچکی می گذرد. شهری که در کشور ما کم نیست. و این بار از لنز دوربینها با تفاوتی چشمگیر از دیگر آثار در این حیطه و از جنس طلا و مس.
*******************************************
ما فراموش نمیکنیم…
وبلاگ “ترنج” نوشت:
ما فراموش نمیکنیم عدهای از خواص با شعار تقلب در انتخابات چه بر سر علی زمانه آوردند
و عدهای دیگر با سکوت ناحق خود آنان را یاری کردند و آن شد که علی یک تنه در مقابل آماج
فتنه ایستاد و ندای أین عمّار سر داد!!
پس از آن بود که مردم خواص را ناکارآمد دیدند و خود پا به میدان
گذاشتند و شکوه 9 دی را آفریدند.
*******************************************
شهدایی که در مصلی گمنام شان کردیم!
وبلاگ “هزار حرف نگفته” نوشت:
این نام شهیدان است که خون جاری کشور و قوام و پایداری دین و اعتقاد مردم می باشد. در هر کوی و برزن که پا می گذاریم پلاک درخشنده آن کوچه، اسم زیبای یک شهید است که بر زبانمان جاری می شود و چشمانمان به آن روشن.
شهدا تاریخ ما هستند و پرچم دار حرکتند و همانانند که چراغ راه شده اند تا ما گم نشویم..
اما ما چه؟! شهدایی که همه شناخت اند و همه شناخته شده اند، حتی آنهایی که اسماً گمنام شان می خوانیم را چه کردیم؟!…ما در عوض پنج وجودشان را در مصلای شهر گمنام کردیم!
*******************************************
عشقی عاقلانه!!
وبلاگ اینجا یک منبر دیجیتال است نوشت:
پس از آنکه حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سرزمین غیر مسکونی عربستان، خانه کعبه را ساخت؛ رفته رفته جمعی از پیروان آن حضرت در مکه سکونت یافتند. این افراد عاشق کعبه بودند و تمام شخصیت آنان در شعاع عظمت و احترام کعبه تعریف می شد. به گونه ای که آنان به احترام کعبه که مکعبی شکل ساخته شده بود؛ خانه های خود را مدور می ساختند.
و مردم عربستان که به غارتگری افتخار می کردند؛ جرئت درگیر شدن با قبیله قریش که خدمتگذار کعبه بودند و «آل الله» نامیده می شدند را نداشتند. اما در دوران جاهلیت (یعنی صد و پنجاه سال قبل از بعثت پیامبر) عشق بی حد آنان به کعبه، باعث انحرافشان شد. دلیل مسئله روشن است. عشق بدون تعقل همیشه انسان را به انحراف می کشاند و او را در ردیف خاله و عمه خرسها قرار می دهد.
*******************************************
مشکلات امروزی فکر امروزی می خواهد
وبلاگ “مدارا” نوشت:
از طنز روزگار باشد یا واقعیت جامعه ما هر چه که از خارج مرزها به ملک ایران میرسد از مصداق و محتوا تهی میشود. پراید میسازیم تا صاحبان یک درآمد متوسط بتوانند صاحب اتومبیل شوند. بعد از مدتها انتظار و نذر و نیاز آنقدر قیمتش بالا میرود که میشود خودروی اشراف در حالیکه پلیس کشور به مردم التماس میکند که جهت حفظ جان و سرمایه خود پراید نخرند.
نه اینکه حالا وضعمان این باشد! وقتی که می خواستیم کشور بریتانیا را از شر هیلمن یا همان پیکان خودمان راحت کنیم یکجا امتیازش را خریده و وارد باشگاه خودروسازان جهان شدیم. روزی که آخرین تولید این خودروی خاطره انگیز را به موزه خودرو میفرستادیم کیفیت آن از اولین تولیدی اش کمتر بود!ژاپن و کره هم با ما شروع کردند.آنها هر چه زمان گذشت محصولاتشان بهتر و تنوعش بیشتر شد.
*******************************************
سنگر را ترک نکنیم
وبلاگ “شهید اول(ره)” نوشت:
سنگر را ترک نکنیم بمانیم چون دشمن منتظر است که ما کی از ایستادن در این پست خسته می شویم و آن را ترک می کنیم.
سنگر امروز سنگری به مراتب سخت تر از سنگرهای دفاع مقدس است. اگر ایمان بود و خودسازی، خواهیم توانست که حضور داشته باشیم و از ولایت دفاع کنیم.
مبادا در سر پست خوابمان ببرد یا حرفهای افراد سست عنصر ما را نا امید کند.
*******************************************
کلیک در وایبر تیری به قلب کودک فلسطینی
وبلاگ “در سایه ولایت” نوشت:
و اکثر کاربران تلفنهای همراه هوشمند را با خود همراه کرده است؛ موجی که به دلیل رایگان و جذاب بودن این نرمافزار ایجاد شده و توانسته در مدت کوتاهی، بخش زیادی از ایرانیان را نیز به استفاده از این نرمافزار ترغیب کند.
اما واقعیت این برنامه کاربردی به ظاهر دوست داشتنی چیست؟
پاسخ به این سوال را باید از وزیر اقتصاد رژیم صهیونیستی شنید. «نفتالی بنت» اخیرا در یک مصاحبه اعلام کرده است که Viber توانسته پاسخ مناسبی به جنبش تحریم کالاهای اسرائیلی در اروپا موسوم به بایکوت اسرائیل در سراسر جهان باشد.
*******************************************
چرا همیشه هشتمون گروی نُه مونه!!!
وبلاگ “هزار حرف نگفته” نوشت:
امروزه اکثر مردم نسبت به تأمین رزق در توهّم شدیدی به سر میبرند و از مضطرب ترین لحظات زندگی شان، تامین مخارج زندگی است. همه در تکاپوی روزمره تلاش دارند که این نیاز خود را برطرف کنند و می گویند این روزها پول درآوردن خیلی سخت شده و کاری هم نمی توان کرد،مشکلات اقتصادی را هم نمی توان حل کرد ، تورم بیداد می کند و….
خلاصه وقت می گذارند و غر می زنند به این فلک وروزگار و همه و آخر الامر، چیزی جز ناراحتی و گرفتگینصیبشان نمی شود.
*******************************************