سرویس: مقالات 10:06 - دوشنبه 15 فروردین 1401

قسمت اول/

همیشه تقلب کنید! (راهکارهای افزایش پنج نمره ای معدل شما)

بدون توجه به اینکه چه کسی هستید؛ معلم، مدیر، دانش‌آموز یا دانشجو برای شما حرف‌های خوبی داریم. در بخش اول سعی شده است که راه و روش «تقلب کردن» را به شما بیاموزیم تا از این پس در مدرسه یا دانشگاه هر روز بهتر از دیروز عمل کنید! (بدیهی‌ست که شما واقعا چنین کاری انجام نخواهید داد!)

به گزارش اصفهان شرق_ امیرحسین هراتیان (فعال فرهنگی)

به یک غافلگیری دلنشین خوش آمدید. بدون توجه به اینکه چه کسی هستید؛ معلم، مدیر، دانش‌آموز یا دانشجو برای شما حرف‌های خوبی داریم. وقتی شرایط برای همه دانش‌آموزان و دانشجویان و در کل همه جویندگان راه علم سخت می‌شود؛ همه بدون استثنا به خود می‌گویند که ای کاش راه بهتر و روشن‌تری برای رسیدن به موفقیت‌های تحصیلی می‌دانستم.

در بخش اول این متن سعی شده است که راه و روش «تقلب کردن» را به شما بیاموزیم تا از این پس در مدرسه یا دانشگاه هر روز بهتر از دیروز عمل کنید! (بدیهی‌ست که هیچ‌کس حتی اگر ذره‌ای به فرهنگ کشور عزیز خود علاقه‌مند باشد؛ واقعا چنین کاری انجام نخواهد داد). ما نیز در بخش اول تنها شما را با زوایای پنهان مهارت مطالعه و مسائل پیرامون آن آشنا کرده‌ایم و تمام قصد و نیت ما این نکته است که شما به طور ناخودآگاه بدانید که، میانبر و تقلب چاره‌ی کار نیست و همیشه این تلاش است که با نتیجه‌ی واقعی پاداش داده خواهد شد.

در بخش دوم اما، به سراغ کسانی رفته‌ایم که ممکن است در جنبه‌های دیگر آموزش به کسب اطلاعات علاقه‌مند باشند و راه فراهم کردن یک بستر مناسب برای تحصیل را برای آنان تفسیر کرده‌ایم. امید است که با کوشش نویی که در ارایه‌ی مناسب برای دو قشر مورد نظر انجام گرفته است، کتاب حداکثر نتیجه مورد نظر را حاصل کند.

به امید پیروزی‌های روزافزون شما

پیشزمینه

هدف از نگارش نوشته‌ای که پیش رو دارید کمک به شما دانشجویان و دانش‌آموزان علاقه‌مند به پیشرفت است، تا بتوانید با بالا بردن پیشرفت‌های تحصیلی خود، حداکثر استفاده از فرصتی که هم اکنون در اختیار شما قرار گرفته است را ببرید، با بهترین رزومه پا به عرصه کسب و کار بگذارید و در آینده بتوانید به شغل مورد علاقه خود بپردازید، از آن لذت ببرید و در آن موفق شوید. این امر خیلی هم دور از ذهن و دشوار نیست؛ فقط کافی است که از تأسف خوردن برای گذشته دست بردارید؛ به آینده فکر کنید و برای آن زحمت بکشید و تلاش کنید. همین.

حال می‌پرسید چگونه در کمترین زمان بهترین نتیجه را داشته باشیم؟ با مطالعه این کتاب به این موضوع پی خواهید برد؛ اما هرچه هست، اراده و توان شماست. این اراده شماست که می‌تواند شما را به آنچه که دوست دارید و میلتان است، برساند. پس سعی کنید یک بار برای همیشه تصمیم بگیرید و سبک زندگی خود را بهتر کنید.

نکته اول: معدل شما ویترین شماست

همان‌طور که خودتان هم به خوبی اطلاع دارید برای موفقیت در مسیر شغلی خود به یک سری اهرم‌ها و ابزار‌هایی نیاز دارید تا بتوانید مهارت و تخصص خودتان را به صاحبان صنایع، کارفرمایان و یا هرجای دیگری که قصد اشتغال دارید ثابت کنید. یکی از مهم‌ترین این ابزار‌ها معدل شماست. شاید با خودتان فکر کنید که این معیار غلطی برای شناخت و سنجش مهارت‌های شماست (به خصوص در رشته‌ای عملی و فنی). حق دارید، اما چه بخواهید و چه نخواهید فعلا یکی از معیار‌های تأثیرگذار برای استخدام شما معدل شماست.

البته باید کمی هم به کارفرمایان و صاحبان کار و سرمایه حق داد چرا که آنها هیچ شناختی در مورد شما ندارند و البته به کمی‌ها و کاستی‌های آموزش در دانشگاه‌های کشور هم واقفند. باید به آنها حق داد چرا که جز همین معیار‌های دم دستی، مدرک دیگری نیست که بتوان به آن استناد و تکیه کرد. پس اگر مایل هستید که در این بازار رقابت موفق شوید و حداقل اندکی از آینده شغلی خودتان را تضمین کنید؛ باید به فکر بالا بردن معدلتان و یا به زبانی دیگر باید به فکر جلا دادن و زیبا کردن ویترین اطلاعات خود باشید، تا به یاری خدا بتوانید بر رقبایتان پیروز شوید.

 

نکته دوم: درک تفاوت بین مهارت و استعداد

در ادامه مقدمه و قبل از اینکه به سراغ سرفصل اصلی برویم باید به مطلب دیگری مختصرا اشاره کنم. شاید شما هم صحبت‌های زیادی در مورد این مطلب شنیده باشید که باید به استعداد‌های خود واقف باشید تا بتوانید در آینده موفق شوید. ولی خُب مساله اصلی اینجاست که دانستن این نکته به طور کلی اصلا کافی نیست و هیچ چیز را تضمین نمی‌کند.

می‌توان گفت: استعداد شرط لازم برای موفقیت است اما به هیچ عنوان شرط کافی نیست. شما جدای از استعداد به ابزارهای دیگری هم نیاز دارید. یکی از مهم‌ترین آنها مهارت است. شما باید بدانید که به هیچ عنوان یک انسان مستعد یک فرد ماهر تلقی نمی‌شود. مهارت به مرور زمان و با تلاش و زحمت به دست می‌آید در حالی که استعداد شما در درون شما نهفته است.

فصل اول: انگیزش

بانک ذهنی شما

مغز شما شباهت زیادی به یک بانک دارد. شما هر روز در بانک ذهنی خود، سپرده‌های فکری می‌گذارید و پس‌انداز می‌کنید. این سپرده‌های فکری روی هم جمع می‌شوند و حافظه شما را تشکیل می‌دهند. هنگامی که خیال‌پردازی می‌کنید، فکر می‌کنید، طرحی برای آینده می‌کشید و یا هنگامی که با مشکلی روبرو می‌شوید، در حقیقت به بانک حافظه خود رجوع می‌کنید و می‌پرسید: راجع به این موضوع چه چیزهایی می‌دانم؟

بانک حافظه شما به طور خودکار با توجه به خرده اطلاعاتی که قبلاً به ذهن سپرده‌اید و با وضعیت موجود ارتباط دارد، پاسخ مناسب را در اختیارتان قرار می‌دهد. بنابراین، می‌توان گفت از این منظر، حافظه شما یک مخزن عمده مواد خام برای تفکرات جدید شماست. مسئول پاسخگویی بانک حافظه شما، فرد بسیار قابل اعتماد و وظیفه‌شناسی است و هرگز به شما دروغ نمی‌گوید. اگر به او مراجعه کنید و بگویید: «جناب پاسخگو! لطفاً تعدادی از سپرده‌های ذهنی مرا که گواهی می‌دهد از همه بی‌دست و پاترم، را در اختیارم قرار بده!!» او خواهد گفت: «چشم قربان. یادتان می‌آید دو ماه قبل که می‌خواستید این کار را انجام دهید، چه شکستی خوردید؟ یادتان هست معلم کلاس پنجم، در مورد ناتوانی شما در انجام کارها چه گفت؟ خاطرتان هست آن روز که همکارانتان پشت سر شما حرف می‌زدند چه چیزهایی شنیدید؟ یادتان می‌آید…؟» حافظه شما همین‌طور ادامه می‌دهد و شما را به رگبار چنین اطلاعاتی می‌بندد و افکاری که بیانگر (جسارتاً) بی‌لیاقتی شما هستند را از حساب ذهنیتان بیرون می‌کشد و به خوردتان می‌دهد!

حالا فرض کنید با این قصد نزد سخنگوی حافظه خود بروید که از او بپرسید: «جناب سخنگو! با تصمیم بزرگی روبرو شده‌ام، می‌توانید افکاری در اختیار من قرار دهید که به من قوت قلب و انرژی و نیرو بدهد؟»

جناب سخنگو خواهد گفت: «البته قربان!» و این بار، ذهنیاتی را از سپرده‌های قبلی بیرون می‌کشد که همگی نمایانگر توانایی شما و موفق شدنتان هستند. او می‌گوید: «یادتان می‌آید که قبلاً در موردی مشابه چقدر خوب عمل کردید و از عهده کار برآمدید؟ یادتان هست که آقای فلان چقدر اعتمادش به شما جلب شده بود؟ خاطرتان هست، دوستانتان چقدر شما را برای این کار تحسین کردند؟ یادتان می‌آید…»

جناب سخنگو، با آمادگی کامل، به شما این امکان را می‌دهد که سپرده‌های ذهنی خود را هر زمان که خواستید برداشت کنید. چون این بانک متعلق به خود شماست.

در اینجا دو مسئله پیش می‌آید که با عمل به آنها می‌توانید عزت نفس، اعتماد به نفس و ارزشمندی خود را از طریق اداره صحیح «بانک حافظه» بالا ببرید.

الف) سعی کنید فقط افکار مثبت را به بانک ذهنی خود بسپارید.

همه مردم به وفور با موقعیت‌های ناامیدکننده، ناخوشایند و دستپاچه کننده روبرو می‌شوند. ولی برخورد آدم‌های موفق و آدم‌های ناموفق با این موقعیت‌ها کاملاً متفاوت است. افراد ناموفق، قضیه را به اصطلاح به دل می‌گیرند و مثل کَنِه به تجربیات ناخوشایند می‌چسبند و آنقدر به این موقعیت‌های ناخوشایند بها می‌دهند و فکر می‌کنند، که ملکه و همراه همیشگی ذهنشان می‌شود. پس موقعیت‌های ناخوشایند در ذهنشان جا خوش می‌کنند و در بانک حافظه آنها جای محکمی پیدا می‌کنند و چه بسا که خاطرات ناخوشایند آنها، آخرین چیزی باشد که شب هنگام و در بستر خواب به آن می‌اندیشند. خواب خود را پریشان می‌کنند و دریغا که نمی‌دانند دارند با خودشان چه می‌کنند!

اما این طرف قضیه، افراد موفق و متکی به خود کمتر به خاطرات منفی خود رجوع می‌کنند و در سپردن اندیشه‌های مثبت، به بانک حافظه خود ید طولایی دارند.

یک سؤال: اگر فردی صبح قبل از آنکه به سر کارش برود، چهار لیتر آب در باک ماشینش خالی کند، ماشین او چگونه کار خواهد کرد؟

موتور سالم ماشین بیچاره، خیلی زود از کار می‌افتد. تا حالا از خود پرسیده‌اید چرا همه تلاش می‌کنند بهترین بنزین، بهترین روغن موتور و… را برای ماشین خود تهیه کنند؟ نمی‌دانم چرا ما در تلاش نیستیم که برای ذهن خود بهترین خوراک را تهیه کنیم؟! همانگونه که بنزین آلوده هوای بیرون را به شکلی وحشتناک آلوده و همه را دچار خفگی و بیماری می‌کند، افکار منفی و ناخوشایندی هم که به حافظه خود سپرده‌اید، همان تأثیر را بر ذهن شما می‌گذارد. افکار منفی، باعث می‌شوند موتور ذهن شما زنگ بزند، کند شود و از کار بیفتد. اصرار بر به یاد آوردن خاطرات بد و افکار منفی، شما را زیر بار نگرانی، ناتوانی، ترس و هراس و احساس حقارت از پا درمی‌آورد. کینه، حسادت، بدخواهی و دودلی شما را در حالی که دیگران به سرعت درگذرند، مثل یک کوله بار سنگین، کنار جاده زندگی زمین‌گیر می‌کند.

پس، مراقب باک ماشین ذهنتان باشید!

در لحظاتی که با افکار خود خلوت کرده‌اید، وقتی که در اتوبوس یا تاکسی هستید و یا غذا می‌خورید، تجربیات خوشایند، مثبت و موفق خود را از نظر بگذرانید. در بانک ذهنی و حافظه خود افکار مثبت ذخیره کنید و به این فکر کنید که اختیار همه کائنات در دستان خدای شماست، پس نگرانی برای چه. این کار اعتماد به نفس شما را افزون می‌کند و در شما این احساس مطبوع را برمی‌انگیزد که: «خیلی سر حال هستم»، در ضمن، به حفظ سلامتی شما هم کمک شایانی می‌کند.

در اینجا یک نقشه عالی به شما پیشنهاد می‌کنیم: درست پیش از آنکه به خواب بروید، افکار مثبت و نیروبخش را به بانک حافظه خود بسپارید. موهبت‌های خود را بشمارید. همه چیزهای خوبی را که به خاطر آنها باید شکرگزار باشید به خاطر بیاورید. پدر زحمت‌کش، مادر مهربان، دوستان خوب، امکانات و استعدادهایتان و سلامتی‌تان را و صدها نعمت و موهبتی که شما اصلاً آن‌ها را دور و بر خود نمی‌بینید! کارهای خوبی را که امروز از مردم دیده‌اید، به یاد آورید. پیروزی‌ها و موفقیت‌های بزرگ و کوچکتان را از نظر بگذرانید (می‌توانید یک یادداشت کوچک از مطالب بالا را روی تخت یا تشک یا زیر پتوی خود بگذارید تا هر شب آن را ببینید و به خاطر بیاورید).

حال اگر این مطالب را خواندید و به بانک ذهنی خود مراجعه کردید و گفتید: ای بابا، این آقا مثل اینکه نَفَسَش از جای گرم بلند می‌شود و کلی ناله و شکوه کردید، بدانید که باک ذهنتان را پر از آشغال کرده‌اید! پس، به سرعت فکری به حال خودتان بکنید. لطفاً به یک مکانیک ذهن مراجعه بفرمایید تا ذهنتان را تعمیر کند.

ب) فقط افکار مثبت را از ذهن خود برداشت کنید.

یکی از دوستانم که مشاور است می‌گفت: سال‌ها پیش، با یک مؤسسه مشاوره همکاری می‌کردم. آنها با موردها و موضوعات زیادی سروکار داشتند، ولی عمدتاً روی مسائل ازدواج و سازگاری‌های روانی کسانی که قصد ازدواج داشتند، کار می‌کردند. یک روز بعد از ظهر که با رئیس موسسه گپ می‌زدم، او درباره تکنیک‌های کمک به افراد ناسازگار گفت: «می‌دانی اگر مردم فقط به یک اصل عمل کنند هیچ نیازی به کمک امثال من و شما نخواهند داشت.»

من با اشتیاق پرسیدم: کدام اصل؟

او گفت: این اصل که “افکار منفی را پیش از آنکه تبدیل به هیولاهای ذهنی شوند، از بین ببرند و آنها را به بانک حافظه خود نسپارند.”

او ادامه داد: بیشتر مراجعانی که به آنها کمک می‌کنم، برای خودشان یک موزه بزرگ پر از هراس‌های ذهنی درست کرده‌اند. مثلاً، بسیاری از مشکلات ازدواج، درگیری با هیولای مشکلات مالی است! به عبارت دیگر، فیش حقوقی به آن اندازه‌ای که یک یا هردو طرف انتظار داشته باشند، رضایت‌بخش نبوده است! با وجود این، زن و شوهر به جای گذشتن از این مشکل و دور ریختن خاطرات ناخوشایند گذشته، یا لااقل پیدا کردن راه حلی برای آن، آنقدر این خاطرات را درنظر می‌آورند و بزرگ می‌کنند که به صورت هیولایی بر سر راه روابط زناشویی آنها قرار می‌گیرد و مسخره‌تر اینکه پنج یا ده سال بعد پیش من می‌آیند و انتظار دارند من با یک جلسه همه رفتارهای بد شکل گرفته از چشم و هم‌چشمی‌ و تنوع‌طلبی و تجمل‌گرایی و… را از ذهنشان پاک کنم و زندگی‌شان را یکباره بهبود بخشم.

بله، انسان می‌تواند از هر واقعه ناخوشایند و اتفاق نامطبوعی، یک هیولای ذهنی بسازد.

روشن است که اگر هر فکر منفی با یادآوری‌های مکرر تقویت شود، می‌تواند با تبدیل شدن به یک هیولای ذهنی، عزت نفس و ارزش شخص را خرد و خمیر کند و منجر به مشکلات روانی حاد شود. به طور مثال، یکی از علل اصلی وسواس، بدبینی، افسردگی، اضطراب و بسیاری از بیماری‌ها و دردهای جسمانی، افکار منفی است.

یکی از همکاران مشاور نقل می‌کرد: خانمی سی و چند ساله که از افسردگی شدید رنج می‌برد برای درمان نزد من آمده بود. من تصویری به او نشان دادم و از او پرسیدم: «در این تصویر چه می‌بینید؟» او در پاسخ گفت: «به نظرم، شب طوفانی وحشتناکی در راه است»! این دلگیرکننده‌ترین تعبیری بود که تا کنون از آن تصویر شنیده بودم. تصویری که من به او نشان داده بودم، نقاشی رنگ روغن نسبتاً بزرگی بود از خورشیدی در حاشیه آسمان و یک خط ساحل صخره‌ای ناهموار. نقاشی با هوشمندی بسیار ترسیم شده بود و می‌توانست هم طلوع و هم غروب خورشید را نشان دهد. دوست روانشناسم توضیح داد که هرچه شخص در این تصویر می‌بیند کلید شخصیت اوست. اکثر مردم طلوع خورشید را در تصویر می‌بینند، ولی شخصی که افسرده و از نظر روحی آزرده است تقریباً همیشه به نظرش می‌آید که تصویر غروب آفتاب را نشان می‌دهد.

دوست روانشناس من ادامه داد: «من نمی‌توانم چیزهایی را که در حافظه شخص ثبت شده است؛ عوض کنم. اما می‌توانم با همکاری بیمار و رابطه متقابلی که با او برقرار می‌کنم؛ به او کمک کنم تا در گذشته تجدید نظر کند و گذشته‌اش را از زاویه دیگری ببیند. این درواقع شیوه رایج من است که در مورد این خانم مورد استفاده قرار دادم. به او کمک کردم تا در گذشته خودش به جای یأس و ناامیدی همه جانبه، شادمانی و امید ببیند و بانک حافظه خودش را از افکار خوشایند پر کند». پس از سه ماه، به تدریج علائم بهبودی در او ظاهر شد. در این مرحله، تکلیف خاصی به او دادم. از او خواستم که هر روز فکر کند و سه دلیل برای شادی و خوشحال بودنش پیدا کند و آنها را روی کاغذ بیاورد. سپس در قرار بعدی که با من داشت، دلایلش را با هم مرور می‌کردیم. من این روش درمانی را به مدت سه ماه ادامه دادم. روند بهبود رضایت‌بخش بود. در حال حاضر این خانم با وضعیت خودش به خوبی کنار آمده است. فرد مثبتی شده است و اطمینان دارم که به اندازه دیگران، احساس رضایت، شادی، خوشحالی و خوشبختی می‌کند.

از کنکور و امتحان هیولاهای ذهنی نسازید. افکار منفی و ناخوشایند را از بانک ذهنی خود بیرون نیاورید. هنگامی‌که تجربیاتی از هر نوع را به یاد می‌آورید، روی قسمت‌های خوب آن تاکید کنید. خاطرات بد را فراموش کنید، آنها را دفن کنید. اگر متوجه شدید که دارید جنبه‌های منفی را مرور می‌کنید، ذهن خود را به سوی دیگری ببرید و اگر نمی‌توانید کاری از پیش ببرید نزد یک مکانیک متخصص ذهن بروید تا ماشین ذهنتان را تعمیر کند. مگر وقتی ماشینتان مشکل جدی پیدا می‌کند آن را نزد یک مکانیک ماهر نمی‌برید؟ یعنی ذهن شما که سازنده زندگی شماست و آن را شکل می‌دهد، به اندازه یک ماشین ارزش ندارد؟

 

 زندگی را ساده کنید

بسياري از افراد در زندگي خود با پستي و بلندي‌هايي رو به رو مي‌شوند و با نااميدي متوقف مي‌شوند و كار خاصي نمي‌كنند. آنان فكر مي‌كنند كه اين آسان‌‌ترين راه است؟! اما آيا يك تكان كوچك به خود داده‌اند؟

يكي از مهم‌‌ترين ويژگي‌هاي شخصيتي كه بايد رشد داده شود، خود اعتباري است؛ که البته كار خيلي سختی هم نيست و بسيار هم مفيد است. براي اقدام درست در مورد شخصيت خود، بايد اعمال غيرطبيعي و غيرخالص را از زندگي خود حذف كنيد. لازم نیست “کن فیکون” کنید. فقط ديگر نگران اينكه ديگران درباره شما چه فكري مي‌كنند، نباشيد، همین. آيا اگر اين‌گونه باشید، زندگي ساده‌تر نيست؟ آيا زندگي شما زيباتر نمي‌شود؟

دنياي مدرن بار زيادي را به ما تحميل مي‌كند. بيشتر مردم از انجام بسياري از كارها خودداري مي‌كنند. ميليون‌ها تصميم كوچك مي‌گيريم و انرژي زيادي را هدر مي‌دهيم؛ آيا، بهتر نيست به جایش چند تصميم بزرگ بگيريم؟

حقيقت اين است كه ما نمي‌توانيم مراقب همه افراد يا همه مسائل كه در اطرافمان وجود دارد باشيم و نمي‌توانيم خود را فداي افرادي كه اطراف ما هستند، بكنيم. البته، نبايد اين سخن را با خودخواهي اشتباه گرفت، يا اينكه فكر كنيم نبايد به اطرافيان كمك كرد؛ بلكه مفهوم اين سخن آن است كه نبايد فكر و زندگي و اعمال خود را تحت تأثير افكار و سخنان اطرافيان قرار داد. مثل آن حكايت معروفی كه پيرمرد و نوه‌اش با الاغي در راهي مي‌رفتند و هر بار مردم به آنان چيزي ‌مي‌گفتند؛ يكي ‌مي‌گفت: چرا سوار الاغ نمي‌شويد؟ دیگری ‌مي‌گفت: عجب مردم سنگدلي هستيد كه دو نفري سوار الاغ مي‌شوید! دیگری می گفت چه نوه خودخواهی که خود سوار الاغ شده و پدربزرگ را پیاده به دنبال می کشد… خلاصه آن دو آن‌قدر سوار و پياده شدند كه الاغ آنان سر پلي به رودخانه افتاد و توشه و مركب خود را از دست دادند.

حكايت فوق در عين سادگي، درس بزرگي به ما می‌دهد. بسياري از ما در كودكي آن را شنيده يا خوانده‌ايم. ولي كمتر كسي به مفهوم آن عمل مي‌كند! بسياري از ما موقعيت‌هاي زندگي خود را فداي قضاوت‌هاي مردم مي‌كنيم. همانند آن پيرمرد و نوه‌اش كه سرمايه خود را فداي قضاوت و حرف مردم كردند.

اگر چند تصميم بزرگ بگيريم، زندگي بسيار ساده‌تر است:

شما چقدر به فکر حرف مردم هستيد؟

شما چه نوع آدمي هستيد و دوست داريد چگونه باشيد؟

خواسته‌ها و توانايي‌هاي شما چيست؟

آيا مي‌خواهيد براي خودتان كاری كنيد؟

آيا آنچه براي آن انرژي صرف مي‌كنيد، واقعاً براي شادي و خوشبختی درونی شما لازم است؟

معمولاً همه اين موارد مهم ناديده گرفته مي‌شوند. در صورتی که آنها زندگي را ساده مي‌سازند، راه‌ شما را مشخص مي‌كنند و با این کار انرژي شما روي يك انتخاب متمركز مي‌شود. وقتي مي‌كوشيد به اين سؤالات پاسخ دهيد از كمك خواستن از افراد خبره و موفق نترسيد و از اين افراد براي توسعه افكار خود استفاده كنيد. بيشتر ما براي كشف اينكه چه چيزي براي ما بهترين است، احتياج به كمك ديگران داريم.

تمركز، باعث كم شدن شك و ترديد مي‌شود و قدرت و اطمينان شما را تقويت مي‌كند. شك‌هاي ما اگر به یقین تبدیل نشوند، خائنان به ما هستند و با ترس، مانع تلاش ما مي‌شوند. در شرايطي كه مي‌توانستيم بسيار عالي باشيم، باعث باخت ما مي‌شوند. بخش اعظمي از قدرت ناخودآگاه مغز و هيجانات ما بدون استفاده است و پيوسته هرز مي‌رود. اين قدرت ناخودآگاه مي‌تواند برای مسائل و مشکلات راه حل‌های مفید و مناسبی ارائه کند، نقشه‌هاي فوق‌العاده‌اي طراحی کند و براي ما خوشي و آرامش به ارمغان بياورد. ناخودآگاهِ شما با انرژي كم، خروجي زيادي مي‌دهد.

حتماً براي شما هم بسيار پيش آمده كه در حين مسواك زدن، پیاده‌روی یا شستن اتومبيل، ناگهان موضوع مهمی را حل کرده باشيد یا تصمیم بزرگی گرفته باشید! در اين حالت، بخش خودآگاه مغز ما كار نمي‌كند ولي قسمت ناخودآگاه جوابي را كه نياز داريم، پيدا مي‌كند؛ زيرا در اين لحظات آرامش و تمرکز درونی داريد و از اضطراب‌ها به دورید. برای اینکه این‌گونه حالت‌ها را بیشتر تجربه کنید چاره‌ای نداریم جز اینکه زندگیمان را ساده‌تر کنیم و حرف مردم، تجمل و جزئیات بی‌ارزش را حذف کنیم.

محور و ستون موفقیت

شايد نخستين بار با شنيدن يا ديدن اين عنوان، سؤالاتي در ذهن شما پيش آيد که چه کساني در زندگی، انسان‌هاي موفق‌تری هستند؟ ما بايد براي موفق شدن چه ويژگي‌هایی را در خود پرورش دهيم؟ يا عوامل رسيدن به موفقیت کدامند؟

قبل از هر چیز، بايد به تحقق هدف‌هايمان باور داشته باشيم. در واقع، ما آنچه را انتظار داريم، به دست ‌مي‌آوريم. موفقيت در طول زندگي هر انساني وجود دارد و رسيدن به آن، به تلاش‌هاي خود انسان بستگي دارد. بعد از اينکه فکر موفقيت در زندگي‌مان به وجود آمد و جزء هدف‌هايمان شد، به زمينه‌هاي هموار کردن آن مي‌پردازيم. در ابتداي راه بايد سخت‌کوشي، تلاش، تقويت روحيه و حرکت رو به جلو داشت؛ چرا که پافشاري عامل اصلي پيروزي‌ست و موفقيت ما به تلاش ما بستگي دارد، نه به شانس و اقبال ما.

قرآن کريم در این باره مي‌فرمايد: “ليس للانسان الاّ ما سعي”؛ یعنی ‌تمام دارایی‌های انسان حاصل تلاش منطقی و اصولی اوست. ممکن است در ابتدا کسي روحيه کار و تلاش داشته باشد؛ ولي وقتي با سختي‌ها مواجه ‌مي‌شود، ناتوان شده و آن روحيه را از دست می‌دهد. از اين رو «بردباري» پشتوانه کار و تلاش ماست.

يکي از سخنوران بزرگ جهان در فن خطابه و سخنوري، در ابتداي کارش پي در پي شکست مي‌خورد، لکنت پيدا مي‌کرد، زبانش مي‌گرفت و نمي‌توانست خوب صحبت کند. اما، هرگز روحيه خود را از دست نداد و در زيرزمين منزلش به تمرين مي‌پرداخت و براي اينکه ثبات قدمش از بين نرود، گاهي نصف موهای سر و صورتش را ‌مي‌تراشيد و قيافه مضحکي پيدا مي‌کرد. به همين دليل، مجبور مي‌شد هفته‌ها و ماه‌ها در خانه بماند و مشغول تمرين شود. پس، کنار گذاشتن يأس و نااميدي محض، علاوه بر اينکه ما را در ادامه حرکتی که آغاز کرده‌ایم ياري ‌مي‌دهد، از ایستایی و رخوت جلوگيري ‌مي‌کند، به خلاقيتمان هم معنايي دوباره ‌مي‌بخشد؛ زيرا وقتي به نااميدي محض مي‌رسيم، ديگر خلاقيت معنايي ندارد. همچنين، وجود رخوت و سکون در دين نيز، مورد نکوهش قرار گرفته است.

انسان‌هاي موفق کساني‌ هستند که داراي يک خود آگاهي واقعي‌اند؛ آنان در برابر پيش‌آمدهاي ناگوار، نيازي به داروهاي آرام بخش ندارند و خود را به خوبي با مسائل و مشکلات تطبيق مي‌دهند، از شکست‌‌هايشان جا نمي‌زنند؛ زيرا می‌دانند که اگر از شکست‌هایشان درس بگیرند، شکست‌هایشان مهم‌‌ترين عامل و پلی براي رسيدن به هدف‌هاي آنها می‌شود.

انسان‌هاي موفق براي رسيدن به هدف‌هايشان برنامه‌ريزي ‌مي‌کنند. در واقع، آنان از وقتشان بهترين استفاده را ‌مي‌برند، توانايي تجزيه و تحليل، فهرست‌بندي و مشخص کردن کارها را دارند و از اين توانايي به عنوان سکوي پرشي براي پريدن به سوي افق‌هاي بيکران موفقيت بهره مي‌گيرند. براي آنان، يادگيري هيچ‌گاه به پايان نمي‌رسد و هرچه بيشتر ياد مي‌گيرند، احساس اعتماد به نفسشان بيشتر مي‌شود و انگيزه بيشتري براي ادامه کارشان پيدا ‌مي‌کنند. هميشه به دنبال نقطه ضعف‌هاي خود مي‌گردند و براي اصلاح آن ‌مي‌كوشند و بر اين باورند که هدف‌ها همانند ارابه‌هايي هستند که با سوار شدن بر آنها ‌مي‌توانيم به دنیاهای فراتر رفته و به آنچه مي‌خواهيم، برسيم. همه انسان‌هاي موفق به کار خود متعهدند. موفقيت، اتوماتيک‌وار به دست نمي‌آيد و از آسمان به زمين نمي‌افتد و بايد براي رسيدن به آن کاملاً به کار خود متعهد باشيم.

بسياري از اوقات رؤياي موفق شدن را در سر ‌مي‌پرورانيم و اميدواريم که اتفاق بیافتد؛ اما، چون به کار خود متعهد نمي‌شويم، نمي‌توانيم به آن برسيم. پس، لحظه‌اي که تصميم خود را گرفتيم، بايد تمام وجودمان متعهد تصميممان باشد. انسان‌هاي موفق نمي‌توانند انسان‌هایی بي روح و افسرده باشند؛ زيرا، افسردگي، نقطه مقابل موفقيت است. يکي از مهم‌‌ترين نتايج تحقيقاتي که در مورد بحث موفقيت مطرح شده است، وجود تصويرسازي‌هاي مثبت انسان‌هاي موفق است. در واقع، تصويرسازي‌هاي مثبت ‌مي‌تواند موجب انگيزش در فرد شود. تصور لذت بردن از چيزهايي که مي‌خواهيم به آن برسيم، حتي قبل از رسيدن به آن، ما را به سوي آن هدايت مي‌کند و صبر و بردباری را که محور و ستون موفقیت است؛ تقویت خواهد کرد.

دو نکته‌اي را که در راه رسيدن به اين اهداف نبايد فراموش کنيم، یکی نظم داشتن در کار و دیگری شروع کردن از جاهاي کوچک است. مقصود اين است که براي رسيدن به هدف، لازم است با دقت و همت عالي نقشه رسيدن به هدف به طور وسيع طراحي شود و همه جوانب آن، با نظم کافي جامه عمل بپوشاند. بايد توجه داشته باشيم هنگام شروع و اقدام به کار، همه نقشه‌ها را يک‌جا پياده نکنيم و پله پله به هدفمان نزديک شويم.

ناصرالدين شاه در سفري که به اروپا کرده بود، در لندن با ملکه انگليس ملاقات کرد. پس از تعارفات، از ملکه پرسيد: رمز موفقيت مردم مغرب زمين در امور مادي، به ويژه در اقتصاد، چيست؟ ملکه گفت: ملت ما هرگز اسرار پيروزي خود را به ملل ديگر بيان نمي‌کند؛ اما، من به پاس احترام شما نکته‌اي را متذکر مي‌شوم. «ما مردم مغرب زمين همواره کار را از جاي کوچک شروع مي‌کنيم تا اگر سود نبرديم، راه بازگشت داشته باشيم و با دادن ضرر ناچيز نقشه را دگرگون کنيم و اگر سودي برديم، بلافاصله وضع را توسعه داده و قدم بعدي را برداريم؛ ولي شما شرقي‌ها برخلاف ما کار را از نقطه بزرگ شروع کرده و همه نقشه‌ها را يک باره پياده مي‌کنيد و در صورت مواجه شدن با ضرر، راه بازگشت نداريد و به ناچار با دادن ضرر زياد، نقشه را پياده مي‌کنيد و خود را با زحمت به هدف مي‌رسانيد.»

براي موفق شدن، هيچ‌گاه دير نيست. تصميم خود را همين لحظه مي‌گيريم؛ زيرا، فردا همين امروز است که ديروز منتظرش بوديم. بايد، «خودمان» تغيير کنيم تا انسان موفقي شويم و تا زماني که ما تغيير نکنيم، اوضاع بهتر نمي‌شود. بايد به تمام اشتباهات گذشته‌مان در هدف‌هايي که داشته، فکر کنيم و از آنها براي پايه‌ريزي آينده استفاده نماييم و به آنچه پيش رو داريم، اطمينان کنيم. به خاطر داشته باشید که ستون موفقیت، صبر و بردباری‌ست.

مدیریت زمان

سؤالى كه در اینجا مطرح است، این است كه با وجود تساوى همگان از لحاظ در اختیار داشتن زمان حال، دوگانگى در نحوه استفاده از زمان، چگونه به وجود مى ‏آید؟ چرا برخى از افراد با وجود مشغله ‏هاى فراوان و مسئولیت‏ هاى سنگین، از زندگى، لذت و بهره كافى مى‏ برند و احساس كمبود وقت نمى ‏كنند؛ اما در مقابل، بیشتر مردم بعد از یك روز پر هیاهو و جنب وجوش، در پایان روز، خسته و مضطرب از كارهاى انجام نشده و نیمه تمام، احساس مى‏كنند در رقابت با زمان، بازنده هستند؟

در پاسخ به این سؤال مى ‏توان گفت: راز تمام موفقیت‏ ها و شكست‏ ها، در كیفیت و كمیت استفاده از زمان، نهفته است. استفاده صحیح از زمان، اصول و قواعدى دارد كه بدون آن نمى ‏توان به درستى از فرصت‏ ها بهره ‏مند گردید.

يك كارشناس مديريت زمان، كه درحال صحبت براي عده‌اي از دانشجويان رشته بازرگاني بود، براي تفهيم موضوع، مثالي به كار برد كه دانشجويان هيچ‌وقت آن را فراموش نخواهند كرد.

او همان‌طور كه رو به روي اين گروه از دانشجويان ممتاز نشسته بود، گفت: «بسيار خوب! ديگر وقت امتحان است!» سپس يك كوزه سنگي دهان گشاد را از زير ميز بيرون آورد و آن را روي ميز گذاشت. پس از آن، حدود دوازده عدد قلوه سنگ كه هركدام به اندازه يك مشت بود را يك به يك و با دقت درون كوزه چيد. وقتي كوزه پر شد و ديگر هيچ سنگي در آن جا نمي‌گرفت، از دانشجويان پرسيد:

«آيا کوزه پر است؟» همه با هم گفتند: بله! او گفت: «واقعاً؟» سپس يك سطل شن از زير ميزش بيرون آورد. مقداري از شن‌ها را روي سنگ‌هاي داخل كوزه ريخت و كوزه را تكان داد تا دانه‌هاي شن خود را در فضاهاي خالي بين سنگ‌ها جاي دهند. بار ديگر پرسيد: «آيا كوزه پر است؟» اين بار كلاس از او جلوتر بود. يكي از دانشجویان پاسخ داد: «احتمالاً نه» او گفت: «خوب است» و سپس يك سطل ماسه از زير ميز بيرون آورد و ماسه‌ها را داخل كوزه ريخت. ماسه‌ها در فضاهاي خالي بين سنگ‌ها و دانه‌هاي شن جاي گرفتند. او يك بار ديگر همان سؤال را تكرار كرد: «آيا اين كوزه پر است؟» همه كلاس فرياد زدند: «نه». او بار ديگر گفت: «خوب است». در اين هنگام، يك پارچ آب از زير ميز بيرون آورد و شروع به ريختن آب در داخل كوزه كرد تا وقتي كه كوزه لب به لب پر شد. سپس، رو به كلاس كرد و پرسيد:

«چه كسي ‌مي‌تواند بگويد نكته اين مثال در چه بود؟» يكي از دانشجويان مشتاق دستش را بلند كرد و گفت:

«اين مثال می‌خواهد به ما بگويد كه برنامه‌ی زماني ما هر قدر هم كه پر و فشرده باشد، اگر واقعاً سخت تلاش كنيم، هميشه مي‌توانيم كارهاي بيشتري در آن بگنجانيم». استاد پاسخ داد:

«نه! نكته اين نيست. حقيقتي كه اين مثال به ما مي‌آموزد اين است كه: اگر سنگ‌های بزرگ را اول نگذاريد، هيچ وقت فرصت پرداختن به آنها را نخواهيد يافت.»

حالا به من بگویید سنگ‌هاي بزرگ زندگي شما كدام‌ها هستند؟

«تحصيلتان، رؤياهايتان، انگيزه‌هاي با ارزش، آموختن به ديگران، انجام كارهايي كه به آن عشق ‌مي‌ورزيد، خانواده، زماني براي خودتان، سلامتي‌تان و…»

به ياد داشته باشيد كه ابتدا اين سنگ‌هاي بزرگ را بگذاريد، در غير اين صورت هيچ‌گاه به آنها دست نخواهيد يافت. اگر با كارهاي كوچك (شن و ماسه) خود را خسته كنيد و آب بازی کنید، زندگي خود را با كارهاي كوچكي كه اهميت زيادي ندارند پر مي‌كنيد و هيچ‌گاه وقت كافي و مفيد براي كارهاي بزرگ و مهم (سنگ‌هاي بزرگ) نخواهيد داشت. پس، هم اکنون، به اين داستان كوتاه فكر كنيد و اين سؤال را از خود بپرسيد که: سنگ‌هاي بزرگ زندگي من كدامند؟ آنگاه، اول آنها را در كوزه خود بگذاريد!!!

هم‌اکنون یک خودکار یا مداد بردارید و دقیقاً مشخص کنید که سنگ‌های بزرگ زندگی شما کدامند و از این به بعد وقتی صبح از خواب بیدار شدید اول به سراغ انجام آنها بروید.

سنگ‌های بزرگ زندگی من:

1. 2.
3. 4.
5. 6.
7. 8.
9. 10.

 

فصل دوم: بی‌حوصلگی

چاره بی‌حوصلگی چیست؟

گاهی اوقات پیش می‌آید که شما به قدری بی‌حوصله می‌شوید که علاقه به انجام هیچ کاری ندارید. از این موقعیت‌ها برای همه پیش می‌آید و اینجاست که افراد دو دسته می‌شوند:

1- افرادی که می‌دانند در چنین مواردی برای غلبه به این احساس چه کاری باید انجام بدهند.

2- کسانی که نمی‌دانند چه کنند، دچار سردرگمی می‌شوند و یا قادر به غلبه کردن به این احساس نیستند. اگر در چنین موقعیتی قرار گرفتید می‌توانید با استفاده از روش‌های زیر بر بی‌حوصلگی خود غلبه کنید و به تلاش خود ادامه دهید.

روش انجام حداقل کار

در این روش شما برای کاری که می‌خواهید انجام دهید صرفاً یک قدم کوچک بر می‌دارید مثلاً برای خواندن کتاب، صفحات مورد نظر را انتخاب و علامت‌گذاری می‌کنید یا  برای نوشتن یک متن قلم و کاغذ را آماده می‌کنید. آن‌وقت به طور ناخودآگاه در بسیاری از موارد کار را تمام می‌کنید. حتماً این راه حل را امتحان کنید.

روش پنج دقیقه‌ای

در این روش هم برای اینکه با بی‌حوصلگی مقابله کنید، کافی‌ست که خودتان را راضی کنید تا فقط 5 دقیقه از آن کاری که مد نظر دارید را انجام دهید. مثلاً می‌خواهید مطالعه کنید، به خودتان بگویید من فقط 5 دقیقه مطالعه می‌کنم و بعد کتاب را کنار می‌گذارم. با این کار معمولاً وقتی شروع کردید تا پایان ادامه خواهید داد. و البته اگر هم نتوانستید ادامه دهید و کتاب را کنار گذاشتید، حداقل پنج دقیقه تلاش کرده‌اید. البته دقت کنید که لازم نیست همه این روش‌ها را با هم یا پشت سر هم اجرا کنید.

روش خرد کردن کار

کسی که می‌خواهد به همدان سفر کند را در نظر بگیرید. این شخص در ذهنش مسافرت را خیلی بزرگ و نشدنی می‌بیند و با خود می‌گوید «از اینجا تا همدان کلی راه است و اتوبوس یا قطار سوار شدن هم خیلی دردسر دارد، تازه هوا هم خیلی سرد است و… پس مسافرت باشد برای بعد!» حال اگر این شخص این سفر را بخش بخش ببیند قطعاً بهتر می‌تواند بر تنبلی و بی‌حوصلگی خودش غلبه کند. به جای اینکه فاصله تا همدان را ببیند، باید فاصله تا ترمینال را تصور کند و بعد تهیه بلیط و همین‌طور تا پایان کار.

شما نیز وقتی قصد دارید کتابی را مطالعه کنید آن‌را به تکه‌های کوچک‌تر تقسیم کنید و به صورت بخش بخش یا فصل فصل در نظر بگیرید. خواهید دید که به مرور، ضمیر ناخودآگاه شما کارها را خیلی راحت‌تر مدیریت می‌کند و شما نیز با ترس و واهمه درونی کمتری مسئولیت‌ها را قبول می‌کنید.

اما گاهی اوقات بی‌حوصلگی ریشه در سبک زندگی ما و اشتباهاتی است که به طور روتین و همیشگی مشغول تکرار آن هستیم. برای آن چه باید کرد؟ چه‌طور زندگی کنیم تا کمتر دچار بی‌حوصلگی شویم؟

روش‌های مقابله با بی‌حوصلگی در سبک زندگی

عوامل مختلفی همچون، نداشتن هدف، نداشتن برنامه صحیح، ضعف و سستی اراده، داشتن افکار منفی و عدم توجه به توانایی‌ها و استعدادهای خویش، خودکم‌بینی و… در ایجاد کم‌حوصلگی نقش دارند. بنابراین برای مبارزه با این روحیه و کاهش یا از بین بردن آن باید با توجه به هر یک از عوامل تاثیرگذار، راه و روش مناسب و راه‌کار عملی خاصی را انتخاب کرد.

1- قبل از هر چیز با توجه به توانایی‌ها و استعدادهای خویش هدفی معقول و قابل دسترس و مطابق با شرایط و امکانات موجود برای خود ترسیم کنید. هدف مشخص و انگیزه دهنده‌ای داشته باشید.

2- به منظور رسیدن به هدف مورد نظر از یک برنامه مدون و جدول زمان‌بندی شده استفاده کنید و خود را مقید به انجام آن کنید. تعیین هدف‌های کوچک‌تر، روزانه و هفتگی مناسب‌تر است.

3- اگر افکار منفی و احساس ضعف و خودکم‌بینی باعث کم‌حوصلگی شما شده است، با به خاطر آوردن توانایی‌ها و استعدادها و موفقیت‌های گذشته خویش و توجه به نقاط قوت زندگی، یأس و نا امیدی نسبت به آینده را به امیدواری و خوش‌بینی نسبت به آینده تبدیل کنید، مشورت و مشاوره هم می‌تواند کارساز باشد.

4- یاد خدا، توجه و توکل به ذات مقدس لایزال الهی و طلب کمک و یاری از او نقش مؤثری در ایجاد آرامش و امید به آینده دارد، بنابراین یاد و توجه و توکل به خداوند را در انجام کارها به هیچ وجه فراموش نکنید.

5- باید علل و عوامل ضعف اراده خویش را بشناسید. توجّه کنید ضعف اراده غالباً در عدم اعتماد به بینش و تفکر، احساس گناه، احساس بی‌لیاقتی، عدم شناخت خویش، با ارزش تلقى نکردن خود، عدم امنیت روانى، عدم تدبیر عقلانى در تشخیص امور و تمیز دادن امور از هم، شکست‏هاى گذشته و عوامل باز دارنده رشد و قوت نفس مانند محرومیت، سرزنش و رنج‏ هاى مستمر ریشه دارد. زدودن هر یک از این عوامل در برنامه‌ریزى و شروع موفقیت‌های کوچک نقش مهمی ایفا می‌کند.

6- باید باور کنید مانند دیگر انسان‏ها از توانمندى ‏هاى بسیار برخوردارید. فراموش نکنید نقاط قوت انسان از نقاط ضعفش بیش‏تر است. تصمیم خوب در پرتو تکیه بر قوت‏ ها، جبران ضعف‏ ها و احساس توانمندى شکل مى‏ گیرد.

7- بکوشید براى هر رفتارى انگیزه‏اى قوى داشته باشید و به ویژه از آثار مثبت تصمیم‏ گیرى‏ ها و رفتارهاى خاص خویش به طور کامل آگاه شوید. اگر این مطالب را روی کاغذ بیاورید نتیجه بهتری می‌گیرید.

8- در موقعیتى که به سرزنش و متهم شدن به ناتوانى و ناپختگى می ‏انجامد، قرار نگیرید. براى تصمیم ‏گیرى‏ ها و اقدامات خویش امنیت روانى فراهم آورید تا بتوانید به آرامى در برابر دیگران یا همراه آنان ابراز وجود کنید و برجستگى فکرى و فعالیت بجا را از طریق تصمیم آشکار سازید. قبل از انجام تصمیمات‌تان مشورت کنید.

9- در برابر اراده پولادین انسان همه سختى‏ ها آسان مى ‏شود. به استقبال کارهاى به ظاهر دشوار بروید و به خود تلقین کنید مى ‏توانید در این امور درست تصمیم بگیرید و افتخار موفقیت در انجام آن‏ها را به دست آورید.

10- از خواب زیاد، پرخورى و دیگر اسباب تنبلى و سستى اراده بپرهیزید.

11- تردید در تصمیم‏گیرى و تأخیر در عمل سبب از دست رفتن منافع معنوى و مادى فراوان مى‏شود و زیان ‏هاى بسیار را در پی دارد.

12- تصمیمات بجا و پر ارزش گذشته‏ خود را به یاد ‌آورید و توجه کنید که فقط برداشت‌های مثبت از بانک حافظه خود داشته باشید.

13 – در تصمیم ‏ها و فعالیت‏ هاى اسوه‌‏ها دقت کنید، در همسان‌سازى و الگوپذیرى جدى باشید تا جرأت انجام کار یابید و توان تصمیم‌‌گیرى و اجرا در شما تقویت شود.

14 – ورزش مستمر و منظم را که در تقویت اراده بسیار مؤثر است، فراموش نکنید.

فصل سوم: از جزوات قطور نترسید

 از جزوات قطور نترسید

گاهی اوقات میانبر‌ها می‌توانند بسیار کمک کننده باشند، از اتلاف وقت شما جلوگیری و مسیر را کوتاه می‌کنند. اما بزرگترین آفت استفاده از میانبرها عادت کردن به آنها و تنبل و راحت‌طلب شدن است. درثانی شما باید تفاوت بین میانبر و راه غلط راحت‌طلبی را متوجه شوید و در غیر این صورت در آینده به مشکلات بسیار دچار خواهید شد (نه فقط در زندگی تحصیلی و درسی بلکه در همه جنبه‌های زندگی).

اساتیدی که امروز به اصطلاح، به شما آسان می‌گیرند و به خوب نمره دادن معروفند، در دنیای واقعی و بیرون از تصورات شما، دوست شما نیستند و فقط به خاطر کاری که برای شما انجام می‌دهند؛ آنها را دوست دارید. اگر مایل هستید طعم واقعی موفقیت را بچشید و یا حداقل از شخصیت گذشته خودتان کمی جلوتر بیفتید، باید کارهایی را انجام دهید که دیگران از انجام آنها واهمه دارند و یا آنها را ضروری نمی‌بینند وگرنه اوضاع همانی خواهد بود که تا همین امروز بوده است. برای موفق شدن در زندگی تحصیلی باید دورنگر و آینده‌نگر باشید. فقط همین یک ترم و همین یک سال را در نظر نگیرید، اگر مایل هستید که در آینده در دروس مختلف مهارت، سواد و پیشرفت بیشتری داشته باشید و یالااقل اعتماد به نفس بالاتری داشته باشید، باید از الآن برای آن تلاش کنید. اگر افراد واقعاً موفقی را در کنار خود می‌بینید باید بدانید که آنها فقط ثروتمند نیستند بلکه روح غنی دارند، یاد گرفته‌اند که زحمت بکشند، کوشش کنند و راه سخت را انتخاب کنند.

شاید برایتان تکراری باشد اما به این داستان کوتاه توجه کنید:

مرد میلیاردری را برای سخنرانی به محفلی دعوت کرده بودند، او قبل از سخنرانی خطاب به حضار گفت:

از میان شما خانم‌ها و آقایان، کسی هست که دوست داشته باشد جای من باشد، یک آدم پولدار و موفق؟

همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زد و شروع کرد:

با سه نفر از دوستان دوران تحصیل، یک شرکت پشتیبانی تأسیس کردیم و مشغول کار شدیم. اما هنوز یک سال نشده بود که طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی را چشیدیم. رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش. اما من با آن دو رفیق، به راهمان ادامه دادیم. این‌بار یک ایده را به مرحله تولید رساندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم. این دفعه دویست میلیون تومان. رفیق دوم هم از ما جدا شد و رفت پی کارش. من ماندم و رفیق سوم. بعد از مدتی با همین دوستم، شرکت حمل و نقل راه انداختیم، اما چیزی نگذشت که شکست خوردیم. این بار حجم ضررهای ما به نیم میلیارد رسید! رفیق سوم مستأصل شد و رفت پی شغل کارمندی‌اش.

در این گیرودار، با همسرم تجارت جدیدی راه انداختیم و کارمان تا صادرات کالا هم رشد کرد. اوضاع خوب بود و ما به سوددهی رسیدیم اما یکدفعه در یک تصادف رانندگی، همسرم را از دست دادم. همه چیز به هم ریخت و تعادل مالی از دست رفت. شرکت ورشکست شد آن هم با دو میلیارد بدهی. شکست پشت شکست. مدتی بعد، دوباره ازدواج کردم که به طلاق فوری منجر شد. بعد از آن با یک نفر دیگر شرکت جدیدی راه‌اندازی کردیم با محصولی جدید. اول کار تقاضا خوب بود، اما با واردات بی‌رویه نمونه خارجی جنسمان، محصولمان افت فروش پیدا کرد و باز ورشکست شدیم. چندسال حبس را بخاطر درگیری با طلبکارهای دولتی و خصوصی گذراندم و اموالمان همه مصادره شد. شکست‌ها با من بودند و من هم هنوز ایستاده بودم. اما بعد از پشت سر گذاشتن تمام این مشکلات ناامید نشدم و به محض رهایی از حبس، باز هم کار جدیدی را شروع کردیم و این بار موفق شدیم. شرکت درآمدزایی خوبی داشت و وضعمان خوب شد. من به سرعت و با یک رشد عالی، از شر بدهی‌ها خلاص شدم. الآن شرکت من ده شرکت وابسته دارد و تبدیل شد به یک هلدینگ بزرگ، با ده هزار پرسنل.

مرد میلیاردر بعد از رسیدن به این قسمت از حرف‌هایش، مکث کوتاهی کرد و از حضار پرسید:

همان‌طور که شنیدید، من برای رسیدن به این مرحله از زندگی‌ام، حسابی تلاش کردم و ناامید هم نشدم. آیا کسی حاضر هست باز هم مسیر من را برای موفقیت طی کند؟

هیچ‌کس دستش را بلند نکرد، مرد میلیاردر خنده بلندی کرد و گفت: «خیلی از شما دوست دارید که جای من باشید اما حاضر به طی کردن مسیری که من طی کردم نیستید».

اگر مایل به پیروزی و موفقیت هستید، باید بدانید که برای روزهای سخت باید آماده شد. این شخص اگر از آن افراد راحت‌طلب بود که در گذشته مرتباً به جای تلاش و پشتکار و توکل به خدا به دنبال راحتی و میانبر یا کار غیر قانونی بود و امروز برای این سخنرانی دعوت نمی‌شد. استفاده مداوم از میانبر‌های غلط، فقط شما را تنبل‌تر می‌کند. چطور توقع دارید که در روزهای سخت ناتوان نشوید اگر قبلاَ سختی نکشیده‌اید؟ چطور توقع دارید در سربالایی‌های زندگیتان از حرکت باز نایستید در حالی که همیشه به فکر دور زدن این و آن بوده اید. بالاخره روزی می‌رسد که زندگی به شما هم سخت بگیرد.

دوست ندارید برای آن روز آماده باشید؟

یادتان باشد با انتخاب اساتید بهتر، ناخودآگاه آمادگیتان برای کنکور‌های بعدی از همین الآن بالاتر است… آینده‌نگر باشید.

 جنگ در کلاس

چه کسی گفته است که شما باید با همه صحبت‌های استاد موافق باشید؟ چه کسی گفته است که شما نباید استاد را به چالش بکشید؟ چه کسی این ادعا را دارد که دانشجو یا دانش‌آموز سر کلاس باید فقط گوش کند و استاد هرچه که گفت بی چون و چرا بپذیرد؟ بجنگید و از استاد توضیح بخواهید. (البته زیاده‌روی نکنید و رعایت ادب هم لازم است).

یکی از راه‌هایی که می‌تواند به پیشرفت تحصیلی شما کمک بسیار بزرگی بکند قدرت پرسشِ خلاق است. فقط باید سعی کنید قبل از کلاس آماده باشید. مثلاً اگر استاد یا دبیر می‌خواهد در مورد حرکت ملکول‌ها در سیم برق و به دنبال آن جاری شدن الکتریسته در سیم صحبت کند، شما باید جلوتر به سراغ اینترنت بروید و این مطالب را سرچ کنید و با اطلاعات اجمالی (هرچند کم) سر کلاس بروید. حالا حتی اگر بخواهید هم سر کلاس نمی‌توانید ساکت بنشینید، سؤال‌هایتان شروع می‌شود، اظهار نظر می‌کنید، مخالفت می‌کنید، درگیر می‌شوید و به طور ناخودآگاه صد برابر بهتر از دیگران یاد خواهید گرفت. چند هفته این کار را انجام دهید و بعد ببینید که چطور دوستانتان دور شما جمع می‌شوند، چطور شما را به عنوان یک فرد فعال، خلاق، کنجکاو و دانا قبول خواهند کرد و چطور شما را به عنوان کسی می‌پذیرند که فقط به دنبال نمره نیست و واقعاً مسائل را درک می‌کند.

این کار به شما اعتماد به نفسی می‌دهد که هرگز فراموشش نخواهید کرد. این دقیقاً همان پیش‌زمینه‌ای است که منتظر آن بودید. بعد از آن پیشرفت‌ها و تغییرات یکی پس از دیگری به سراغتان می‌آید. فقط چند هفته این کار بسیار ساده را انجام بدهید و لذت و شور آن را با تمام وجود بچشید و تأثیر شگفت‌انگیز آنرا ببینید. تنها کاری که لازم است انجام دهید این است که موضوع جلسه بعد را از استاد خود بپرسید و روز قبل از کلاس، کمی اطلاعات در مورد آن به دست بیاورید، همین. نیازی به مطالعه عمیق دروس نیست. لازم نیست حتماً کتاب دست بگیرید. باور کنید این سه دقیقه مطالعه آنلاین شما را برای یک جنگ تمام عیار با استاد آماده می‌کند؛ چه رسد به برقراری ارتباط دوطرفه. فقط کمی به خودتان زمان بدهید و ناامید نشوید.

امتحانات غیر تخصصی را جدی بگیرید

بسیاری از دانشجویان و دانش‌آموزان رغبت چندانی به دروس عمومی و غیر مربوط به رشته‌ی خود نشان نمی‌دهند و معمولا به آنها به چشم دروس اضافی و خسته کننده‌ای نگاه می‌کنند که مطالعه کردن آنها هیچ تأثیری در آینده حرفه‌ای شان ندارد. این حرف ممکن است که چندان صحیح نباشد. چرا که بسیاری از اطلاعات عمومی که افراد در زندگی کسب می‌کنند از همین مسیر است و از طرفی چون این اطلاعات در شخصیت و ضمیر ناخودآگاه انسان تأثیرگذار خواهد بود؛ می‌توان ادعا کرد که در تمامی زمینه‌های زندگی حتی حرفه‌ای و کاری نیز بی‌تأثیر نخواهد بود. اما از این موضوع هم که بگذریم حتی اگر هدف شما فقط بالا بردن معدلتان هم باشد، باز هم این دروس می‌توانند نقش بسیار مهمی در این زمینه برای شما ایفا کنند. پس اهمیت آنها را دست کم نگیرید و حتی المقدور سعی کنید با به کار گرفتن روش‌های مطالعه‌ای که در ادامه برای شما آورده شده است، از این دروس نیز نمرات خوبی به دست آورید.

به خوتان اجازه ندهید از سرفصلی بدتان بیاید

بله کاملاً درست شنیدید، منظورم دقیقاً همین است. کمی سختگیری به خرج دهید. شاید الآن شروع به آوردن لیست بلندبالایی از  بهانه‌هایی کنید که «ای بابا اگر من می‌توانستم چنین کاری را انجام بدهم که دیگر برای بالا بردن معدلم نیازی به مطالعه کتاب نداشتم» و چه و چه و چه… اما همین الآن به این طرز تفکر شما پایان خواهم داد. فکر نمی‌کنم چندان به مذاقتان خوش بیاید ولی حقیقتی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم در زندگی همه ما ممکن است جاری باشد و یا اتفاق بیفتد.

موضوع از آنجایی شروع می‌شود که ما کلاً تعبیر غلطی از تلاش داریم. ما فکر می‌کنیم که وقتی باید تلاش کنیم که همیشه از چیزی خوشمان بیاید و به آن علاقه داشته باشیم اما این درست نیست. همیشه در زندگی کارهایی وجود دارد که ما علاقه چندانی به انجام آنها نداریم، اما آنجام دادن آنها کاملاً ضروری است مثل گذشتن از خیر خرید یک اتومبیل نو وقتی که خانواده به پول احتیاج دارد. یا ادامه دادن کار وقتی که از نتیجه فعلی راضی نیستید. یا گرفتن روزه در روزی دشوار یا صبر کردن در صف خرید و… حال اگر امروز، از انجام چنین کارهایی سرباز بزنید هیچ‌گاه پشتکاری نخواهید داشت تا بتوانید موضوعی را که علاقه ندارید به انجام برسانید و این یعنی سستی اراده، ضعف روحیه و شکست‌های پی در پی.

درست است شاید شما از فلان سرفصل کتابتان خوشتان نیاید و یا حتی از خود کتاب، اما اجازه بروز چنین احساسی را ندهید، چون ابراز چنین مطلبی باعث تأثیر در ضمیر ناخود آگاه شما می‌شود و آن وقت است که شما هرچقدر هم که تلاش کنید نتیجه رضایت‌بخشی نخواهید گرفت. در ثانی با تمرین و ممارست بر این «اصل»، شما یاد می‌گیرید که بدون پیش‌داوری به سراغ مسائل درسی بروید و همین امر در آینده باعث موفقیت بیشتر شما خواهد شد.

نکته کلیدی: یادتان باشد که اگر مسئولیت و وظیفه‌ای بر دوش شماست و شما از آن خوشتان نمی‌آید و حتی احساس تحمیل می‌کنید، در صورتی طعم موفقیت را خواهید چشید که آن وظیفه و مسئولیت را با تمام توان و به درستی به اتمام برسانید.

مطالعه آزاد را فراموش نکنید

این یک قانون کلی است که ذهن انسان تطابق‌پذیر است. براساس این اصل است که ما جرأت یادگیری مسائل جدید را به خود راه می‌دهیم. پس هیچ‌کس نمی‌تواند عذر و بهانه بیاورد که من نمی‌توانم موضوع جدیدی را یاد بگیرم یا دو موضوع را به طور همزمان دنبال کنم، البته که می‌توانید. چطور می‌توانید در دانشگاه یا مدرسه چند درس را همزمان با هم پاس کنید؟ مطالعه‌ی آزاد نیز یک نمونه ساده شده‌ی همین قانون است.

و اما اصلا چرا باید مطالعه آزاد داشته باشیم؟

1- نگاهی به دور و بر خود بیندازید. چه چیزی می‌بینید؟ من در هر شیء در هر فرد یا در هر مکانی، موقعیتی برای تغییر و موفقیت می‌بینم، چه رسد به کتاب که خود منشأ علم است. انسان فطرتاً به دنبال موقعیت‌های جدید و گرفتن تأثیرات مثبت از محیط اطراف خود است. بخشی از این نیاز با برقرار کردن ارتباط با جهان غیر مادی به دست می‌آید و برخی دیگر با برقراری ارتباط با جهان مادی و دانش روز.

2- مطمئناً شما هم خلقیات، عادات و رفتار‌هایی دارید که بخواهید آنها را اصلاح کنید… کتاب برای این کار بهترین است. فقط باید دقت کنید و کتاب را خوب انتخاب کنید.

3- انسان یک موجود «تک بعدی» نیست و نیاز‌هایی روحی و روانی فراوانی دارد. مطالعه آزاد شما را علاوه بر یک مهندس موفق، پزشک موفق، هنرمند موفق… به یک انسان کامل‌تر و موفق‌تر تبدیل می‌کند.

4- استادی داشتیم که می‌گفت: ذهن انسان مثل بیل است. بله بیل. هرچه بیشتر از آن کار بکشید، ورزیده‌تر، تیزتر و روان‌تر می‌شود و برعکس هرچه آنرا به گوشه‌ای بیاندازید و به انزوا بکشید تنبل‌تر و کندتر می‌شود. پس مطالعه آزاد به سریع‌تر شدن ذهن شما و در نهایت به تحصیلات شما کمک می‌کند.

5- جامعه امروز با گذشته از زمین تا آسمان فرق کرده است. امروزه دیگر بر مبنای حرف همسایه و فامیل و دوستان نمی‌توان زندگی کرد. جامعه امروز به جایی رسیده است که در هر تصمیم خود از علم و دانش کمک می‌گیرد و به نتایج بسیار خوبی هم نائل شده است. پس اگر می‌خواهید از قافله عقب نمانید، با مطالعه کتاب‌های خوب، به روز باشید.

6- آیا مایل هستید که اگر صحبت از موضوعات مورد علاقه شما شد حرفی برای گفتن داشته باشید؟ تا کی می‌خواهید در محافل دوستانه و دیدار‌های فامیلی شنونده باشید؟ بالاخره روزی هم می‌رسد که اطلاعات شما و صحت و قدرت منطق شما محک زده می‌شود.

7- سرعت شگفت‌آور پیشرفت علم را نمی‌بینید؟ بله شاید شما نتوانید تمام علوم را یاد بگیرید، اما اگر دست روی دست بگذارید آن‌وقت روزی می‌رسد که مثل امروز که شما از بعضی منطق‌های غلط بعضی انسان‌های کم اطلاع یا بی اطلاع، خنده‌تان می‌گیرد، دیگران نیز به منطق و اطلاعات ضعیف شما خواهند خندید.

8- وقتی چند بار از اطلاعات مفیدی که خوانده‌اید در زندگی شخصی خودتان استفاده کنید خواهید دید که چقدر به اعتماد به‌نفس شما کمک خواهد شد.

9- از اطرافیان خود دنباله‌روی نکنید، اصلاً به شما چه مربوط که فلانی کدام شبکه را تماشا می‌کند؛ یا چند ساعت را به بازی‌های کامپیوتری هدر می‌دهد! شما به فکر آینده خودتان باشید. اگر قرار بود که همه مثل هم زندگی کنند چه بسا الآن بشر حتی خواب یک دهم این همه موفقیت را هم نمی‌دید. شروع کنید و زمانی را در طول روز حتی به اندازه یک صفحه به مطالعه اختصاص دهید. باور کنید در آینده به خاطر خواندن همین یک صفحه‌ها نه تنها خودتان احساس ارزشمندی بیشتری خواهید کرد، بلکه حسابی خدا را شکر و ما را هم دعا خواهید کرد.

(ادامه دارد…)

امیرحسن هراتیان نویسنده و فعال فرهنگی

انتهای پیام/

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.