سرویس: غیر تولیدی 11:11 - یکشنبه 05 آبان 1398

چالش‌های بازیگران اصلی در انتخابات دوم اسفند ۹۸

دقیقا چهار ماه تا برگزاری انتخابات مجلس یازدهم باقی مانده است، هرچند فعالیت جریان‌های مختلف برای حضور در عرصه رقابت آغاز شده، اما هنوز گرمای انتخابات آنقدر نیست که قابل توجه باشد.

به گزارش اصفهان شرق؛ دقیقا چهار ماه تا برگزاری انتخابات مجلس یازدهم باقی مانده است، هرچند فعالیت جریان‌های مختلف برای حضور در عرصه رقابت آغاز شده، اما هنوز گرمای انتخابات آنقدر نیست که قابل توجه باشد و بتوان به آن فضای انتخاباتی گفت. در چنین فضایی تصمیم گرفتیم به‌جای پرداختن به برخی جزئیات، به‌صورت کلان‌تری و از نگاهی جامع مجموعه عوامل و بازیگران فعال در میدان سیاست را بررسی کنیم.

***انتخابات ایران و اپوزیسیون خارج‌نشین

آنچنان‌که بسیاری از کارشناسان سیاسی طرح می‌کنند، عبور جمهوری اسلامی از چالش‌های بزرگی که در سه دهه اول انقلاب وجود داشته اعم از جنگ تحمیلی و فشار خارجی، کار را به‌جایی رسانده که ایده‌ دشمنان برای تاثیر بر انقلاب با ابزارهای سختی مانند جنگ و حتی تحریم و آشوب داخلی کمرنگ شده و به‌تدریج ایده‌پردازان غربی به این نتیجه رسیده‌اند که شاید تنها مسیر تاثیرگذاری بر انقلاب چه کاهش دوز انقلابی‌گری و چه حتی تغییر محتوا و ایده‌ها، از مسیر صندوق‌های رای می‌گذرد و لاغیر.

از همین‌رو برخلاف گذشته که ایده تحریم انتخابات و تلاش برای کاهش مشارکت برای تضعیف ایده‌های نظام مطرح می‌شد، در انتخابات‌های اخیر مساله تحریم انتخابات میان ضدانقلاب و اپوزیسیون کنار گذاشته شده و از قضا حضور مدیریت‌شده برخی اقشار خاص در انتخابات و گرفتن رای برای فرد، جناح و گروه خاصی مساله اول آنها شده است، چیزی که با بررسی برنامه و محتوای منتشرشده در رسانه‌های این جریان، قابل مشاهده است.

در این میان غرب و به‌واقع جریانی خاص در آمریکا (بخوانید دموکرات‌ها) نگاه به ابزارهای نرم دارد و بدش نمی‌آید حامی موفقیت یکی از جریان‌های سیاسی در ایران باشد چه سلبی و چه ایجابی، چنانکه تمنای این همکاری نیز به دفعات از درون کشور و از جانب برخی سیاسیون مطرح شده است. برای مثال می‌توانید به یادداشت چهار نفر از اصلاح‌طلبان رادیکال در «نیویورک‌تایمز» در تیرماه گذشته مراجعه کنید و ببینید محسن امین‌زاده معاون وزیر امور خارجه در دولت اصلاحات، مصطفی تاجزاده معاون وزیر کشور وقت، محمدرضا خاتمی نایب‌رئیس مجلس ششم و عبدالله رمضان‌زاده سخنگوی کابینه اصلاحات نسبت خود با آمریکا را چگونه تعریف کرده و به سران ایالات متحده یادآوری کرده‌اند اگر سیاست خارجی آمریکا با آنها همکاری نکند، در انتخابات آتی شکست خواهند خورد. یا حتی بالاتر از آن نوشته محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات در روزنامه «گاردین» می‌تواند به‌عنوان یک سند مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود فعالان اصلاح‌طلب در میانه درگیری ایران و آمریکا به‌دنبال چه چیزی هستند. در این میان البته غربی‌ها هم بدشان نمی‌آید جریان خوشبین به سیاست‌هایشان در ایران روی کار بیاید و از این مسیر اقدامات موثرتری علیه ایران سازماندهی شود.

***ترامپ‌بازی به‌هم‌زن!

ماجرای ترامپ و تیمش البته با رویکرد آن جناحی که نام‌شان را بردیم، متفاوت است. او خیلی به رویکرد نرم و سیاست‌ورزی پیچیده اعتقادی ندارد و به تندترین حالت ممکن می‌خواهد بر ایران تاثیر بگذارد و هر طور که شده تا در قدرت است از ایران یک کشور فروپاشیده یا مجموعه‌ای ازهم‌گسیخته و بی‌خاصیت بسازد، برای این هدف نیز استراتژی‌های تند و تیزی را داشته و همچنان هم بخشی از آن کلیت اولیه را در دستورکار دارد.

ترامپ برای رسیدن به این هدف یک استراتژی کلی داشت و دارد، چیزی که اسم آن را فشار حداکثری گذاشته و ذیل آن به‌اصطلاح مجموعه‌ای از فشارها را به ایران وارد کرده است.

ترامپ ابتدا کار را با فشار سیاسی و اقتصادی آغاز کرد، یعنی هم از برجام به‌عنوان یک دستاورد سیاسی برای ایران در فضای بین‌المللی خارج شد و هم تحریم‌های سنگینی را که گفته می‌شود تاکنون در تاریخ سابقه نداشته علیه ایران مدیریت کرده است. در این مسیر هدف میان‌مدت به صفر رساندن فروش نفت ایران از سوی آمریکا پیگیری و همزمان با آن تلاش شد همه همکاران اقتصادی ایران به‌گونه‌ای تحت‌فشار قرار گیرند که قید همکاری اقتصادی با تهران را بزنند. در گام دوم مانور نظامی با تحرک مداوم نیروهای نظامی آمریکا در منطقه همراه با تبلیغات رسانه‌ای برای غالب کردن این تحرکات به‌عنوان جدی بودن گزینه جنگ علیه ایران، کلید زده شد و تمام توان تبلیغاتی آمریکا و متحدانش برای ایجاد رعب و وحشت در ایران بسیج شد. ایجاد دوقطبی جنگ – صلح یکی از دستاوردهای نصف‌ونیمه آمریکا در زمستان و بهار گذشته بود. نهایتا تلاش برای ایجاد آشوب چه در سطح افکارعمومی و چه در خیابان‌های شهر که تجربه آن در دی 96 هم وجود داشت، پیگیری و مرداد ۹۷ به‌عنوان نقطه اوج و تحقق آن هدف‌گذاری شد.در این میدان البته آمریکا نه‌تنها موفقیت حداکثری خود را به دست نیاورد بلکه از یک مقطع زمانی به بعد نتیجه عکس نیز گرفت.

حدود یک‌سال بعد از آنکه ایران با موجی از فشار روبه‌رو شد، تلاطمات سنگین بازارهای اقتصادی را درنوردید و کاهش فروش نفت تاثیرگذار شد، درون کشور با تغییر برخی رویه‌ها فضا مدیریت شد و با وجود اینکه در بهار گذشته فشارها به اوج خود رسید به‌تدریج تلاطمات گذشته و افزایش جدی تورم، بیکاری و تعطیلی فعالیت‌های اقتصادی کاهش یافت.

از میانه بهار و دقیقا از اواسط اردیبهشت‌ماه آمریکا هر چه کرد به در بسته خورد و در مقابل این ایران بود که نشان داد می‌تواند نفت خود را هرچند محدود بفروشد، با همان مقدار فروش نفت و با جایگزین کردن روش‌های دیگر کشور را اداره کند. ایران در عرصه امنیتی و نظامی هم توانست با هدف قرار دادن پهپاد متجاوز آمریکا و توقیف نفتکش انگلیسی با یک تیر دو نشان بزند، هم تهدید خارجی را دفع کند و هم انسجام ملی برای مقابله با فشارهای خارجی را ترمیم سازد.

امروز اما آخرین گزینه‌ای که روی میز غرب قرار دارد و هنوز از آن قطع امید نکرده‌، عملیات روانی و استفاده از موج‌های تبلیغاتی درخصوص آینده ایران است، ایجاد رعب و وحشت از شرایط بد اقتصادی و سیاسی هدف این سیاست است و ابزار آن هم رسانه‌های متکثر خارجی و مع‌الاسف برخی رسانه‌های داخلی نزدیک به غرب و حتی برخی فعالان سیاسی هستند. آمریکا از این مسیر البته تلاش می‌کند جریان نزدیک به خود را که می‌گوید اگر با غرب نسازیم فرو می‌پاشیم، در ایران تقویت کند.

***استراتژی اصلاح‌طلبان برای انتخابات

در فاصله چهار ماه مانده به انتخابات اسفندماه و در شرایطی که گویا تنور فضای انتخاباتی هنوز روشن هم نشده! و جامعه ارتباط معناداری با این فضا برقرار نکرده، گروه‌های سیاسی رفته‌رفته از خواب زمستانی بیدار شده‌اند و آن‌طور که از ظاهر امر برمی‌آید، کم‌کم آرایش انتخاباتی به خود گرفته‌اند. این را از مجموع فعل و انفعالات و موضع‌گیری‌ها و خبرهایی که از گپ‌وگفت‌های طیف‌های مختلف دیده و شنیده می‌شود، می‌توان فهمید.

در این فضا، اصولگرایان همچون همه دوره‌های قبل از لزوم وحدت می‌گویند و هر یک از نیروهای ریش‌سفید این جریان نیز تلاش دارد در مرکزیت این وحدت جایی مناسب برای خود دست‌وپا کند. اصلاح‌طلبان هم البته حال و روز بهتری ندارند و اگر در آن سوی رقابت لااقل تکلیف استراتژی انتخاباتی روشن است و جریان رقیب همچنان زیر علم وحدت سینه می‌زند، در این سو گروه‌های سیاسی اصلاح‌طلب هنوز بر سر استراتژی هم بلاتکلیفند و هر طیف به رویکرد خاص خود قائل است.

در این میان گروهی میانه دوگانه استقلال-ائتلاف جانب اولی را می‌گیرند و با بازخوانی تجربه انتخابات مجلس دهم و آنچه بر سر لیست امید رفت از لزوم ارائه لیست تماما اصلاح‌طلب سخن می‌گویند. محمدرضا عارف، رئیس فراکسیون امید را به‌جرأت می‌توان یکی از جدی‌ترین قائلان به این نگاه تلقی کرد. کسی که ریشه همه ناکارآمدی‌های فراکسیون متبوعش را عملکرد رفقای نیمه‌راهی می‌داند که از همان فردای حضور در پارلمان دست اصلاح‌طلبان را در پوست گردو گذاشتند و به یاران رئیس مجلس پیوستند. اصرارهای عارف و رفقا البته مخالفانی هم دارد. مخالفانی که در حزب کارگزاران و طیف نزدیک به دولت صف کشیده‌اند و معتقدند این‌بار هم اگر شرایط اقتضا کند، می‌شود به همپیمانی با یاران رئیس مجلس فکر کرد. به هر ترتیب این دو طیف اگرچه در نوع ورود به انتخابات اختلافاتی دارند، اما بر سر اصل مشارکت متفق‌القولند و ترجیح می‌دهند اراده سیاسی‌شان را از مسیر صندوق رای در حاکمیت پیگیری کنند.

گروهی دیگر اما نگاه صفر و صدی به انتخابات را در دستور کار قرار داده و معتقدند یا باید با کاندیداهایی حداکثری و بدون توجه به ملاحظات شورای نگهبان وارد انتخابات شد یا آنکه قید انتخابات را زد و به این وسیله برای نظام خط‌ونشان کشید. سعید حجاریان، مصطفی تاج‌زاده و… را به‌عنوان حامیان ایده مشارکت مشروط باید شاخص‌ترین عناصر این دسته نامید. براساس این ایده اصلاح‌طلبان صرفا به شرط تایید صلاحیت‌های حداکثری وارد انتخابات خواهند شد و درغیر این صورت، این جریان انتخابات را ولو به‌صورت چراغ‌خاموش تحریم کرده و این یعنی نظام باید تبعات افت مشارکت احتمالی را به دوش بکشد.

هرچه هست سیاست «انتخابات در تعلیق» در فاصله چهار ماه مانده تا انتخابات ۲ اسفند با هدف استندبای نگه‌داشتن بدنه اجتماعی از سویی و بالا نگه‌داشتن چماق مشارکت بر سر حاکمیت از سوی دیگر همچنان ادامه دارد. اصلاح‌طلبان اما علاوه‌بر این چند استراتژی دیگر را نیز به‌طور همزمان در دستور کار دارند.

  تلاش برای مرزبندی با دولت

پر بیراه نیست اگر بگوییم نگرانی جدی اصلاح‌طلبان برای انتخابات مجلس نه شورای نگهبان، نه لیست و آدم‌ها و نه استراتژی انتخاباتی نیست. نگرانی اصلی آنها درحقیقت بابت عملکردی است که به‌واسطه پیروزی در دو انتخابات 92 و 96 خواه‌ناخواه به پای آنها نیز نوشته شده است. هرچه باشد اصلاح‌طلبان از همان ابتدا خود را دندانه‌های کلید روحانی خواندند و همه کوپن‌هایشان را خرج او کردند.
وضع بی‌سابقه کنونی که رشد اقتصادی منفی 9.5 درصد و تورم 35.7 (براساس آمار صندوق بین‌المللی پول) و بلکه 100‌درصد و بیشتر از 100‌درصد در برخی مواد غذایی، مسکن، خودرو و… ، گرانی چندصددرصدی دلار، طلا و سکه در دو سال گذشته، شکست حداکثری ایده مرکزی دولت، نارضایتی اجتماعی بی‌سابقه در 40 سال اخیر و… فقط چند پرده از آن است در سایه انباشتی از ناکارآمدی‌ها و سوء‌عملکردها جایی برای دفاع از این دولت باقی نگذاشته و کار را به‌جایی رسانده که اصلاح‌طلبان یکی پس از دیگری به قافله عابرین از دولت می‌پیوندند. آش حالا آنقدر شور شده که رئیس دولت اصلاحات هم چندین و چندبار تعارفات مرسوم را کنار گذاشته و از در نقد دولت در آمده.
تلاش‌هایی از این دست البته همان‌طور که تا امروز نیز ملاحظه شده، احتمالا راه به‌جایی نخواهد برد و مرزگذاری با دولت به گشایش ویژه‌ای برای حامیان اصلاح‌طلب روحانی ختم نخواهد شد. اظهارات خاتمی در جمع اعضای فراکسیون امید را از این زاویه باید نگریست. جایی که رئیس دولت اصلاحات در اعترافی تلخ تاکید می‌کند که «دیگر خیلی‌سخت است به مردم بگوییم بیایید رای بدهید» و «آیا فکر می‌کنید در دور آینده انتخابات به حرف من و شما مردم پای صندوق‌ها خواهند آمد؟» این موضوع را می‌توان جدی‌ترین محدودیت اصلاح‌طلبان در آستانه انتخابات مجلس یازدهم دانست.

بازتولید ادبیات محدودیت اختیارات

محصول عملکرد دولت مورد حمایت اصلاح‌طلبان، فضایی را پدید آورده که نیروهای این جریان حالا همزمان با تلاش برای مرزگذاری با دولت، استراتژی توجیه تراشی برای کارنامه به‌بار آمده را نیز در دستور کار قرار دهند. استراتژی‌ای که از نخستین ماه‌های آغاز به کار دولت دوازدهم در دو سطح دنبال شد؛ نخست محدودیت اختیارات معاون اول دولت (به‌عنوان برجسته‌ترین چهره اصلاح‌طلب حاضر در کابینه) و دوم محدودنمایی دامنه اختیارات رئیس‌جمهور. سطح دوم حالا چند ماهی هست که به مدد مساله‌سازی‌های رئیس‌جمهور کلید خورده و در ششمین سال از عمر دولت هر ‌از ‌چند گاهی زمزمه‌هایی در این باره مطرح می‌شود. فارغ از فضاسازی‌های سیاسی در این باره، در شرایطی که حدود 70 درصد اقتصاد کشور دراختیار دولت قرار دارد، این استراتژی عملا نمی‌تواند در عالم واقع چندان مورد اتکا واقع شود. محدودیتی که البته اصلاح‌طلبان به پشتوانه رسانه‌های خود در تلاشند به‌نوعی با فضاسازی رسانه‌ای از آن عبور کنند.

مانور سیاسی رسانه‌ای درباره بررسی صلاحیت‌ها

اصلاح‌طلبان در تلاشند از موضوع رد صلاحیت‌ها در انتخابات‌های قبلی به‌عنوان پلی برای فرار از وضع موجود بهره ببرند. تقریبا عمده نیروهای سیاسی این جریان همواره یکی از عوامل ضعف عملکردها را رد صلاحیت‌های شورای نگهبان تلقی می‌کنند. رد صلاحیت‌هایی که به گفته آنها این جریان را به نیروهای دسته چندم متوسل کرد و مانع از حضور اصلاح‌طلبان با گزینه‌های اصلی و حداکثری در انتخابات شد.

تجربه شورای شهر یکدست اصلاح‌طلب تهران در دوره پنجم که همانند سایر ادوار این انتخابات در غیاب شورای نگهبان برگزار شد و دست این جریان نیز برای انتخاب گزینه‌ها در هر سطحی باز بود، این سناریو را به کلی بر باد می‌دهد. نتیجه کنش انتخاباتی اصلاح‌طلبان در چنین بستری از یک سو، لیستی رانتی و برآمده از بده‌ و بستان‌های مالی آنچنانی بود و از دیگر سو، به شهرداری محمدعلی نجفی و تزلزل کم‌سابقه کرسی شهرداری تهران ختم شد.

دوقطبی‌سازی در سیاست خارجی

در شرایطی که ایده توسعه کشور از مسیر مذاکره با غرب تا انتها شکست خورده و از برجام، تنها جسمی نیمه‌جان روی دست حامیان آن باقی مانده، اصلاح‌طلبان همچنان درصددند با دوقطبی‌سازی در حوزه سیاست خارجی توجه افکار عمومی را معطوف به این حوزه نگه دارند. دامن‌زدن به دوگانه‌های مجعولی چون جنگ-صلح (به‌رغم آنکه گزینه نظامی از همیشه دورتر از دسترس است) برای همراه نگه‌داشتن افکار عمومی با ایده تعامل با غرب یا تلاش برای شکل دادن دو قطبی ظریف-جلیلی گواه این ادعاست. دوقطبی‌هایی که به هر ترتیب هرچه بیشتر افکار عمومی را به خود مشغول سازد، طفره رفتن از پاسخگویی بابت وضع اقتصادی در داخل را سهل‌تر می‌کند.

اصرار بر دوقطبی‌های اجتماعی با موضوع آزادی

درکنار دوقطبی‌های سیاست خارجی، اصلاح‌طلبان، توقف بر دوقطبی‌های اجتماعی را نیز مناسب‌ترین گزینه برای مدیریت افکار عمومی در داخل و به بیان دقیق‌تر سر کار گذاشتن جامعه و سرگرم کردن آن می‌دانند. دوقطبی‌هایی که این روزها هر بار حول‌وحوش مصداقی خاص سامان می‌یابند. روزی موتورسواری زنان، روزی دیگر ورود زنان به ورزشگاه، روزی دیگر موضوع کودک همسری و… . طبیعی است که در چنین فضایی که همه‌چیز در نسبت با مفهوم آزادی تعریف می‌شود، هرگونه کنش نسجیده‌ای از سوی نیروهای جریان رقیب اصلاح‌طلبان به تقویت این دوقطبی‌ها کمک می‌کند. همین موضوع حساسیت تریبون‌های برخی ائمه جمعه را تشدید می‌کند و فی‌المثل از همین رو است که دوقطبی علم‌الهدی-خاتمی برای این جریان به فرصتی طلایی می‌ماند که بهره‌های فراوانی می‌توان از آن برد.

***کلید معمای مشارکت

در انتخابات اسفندماه نیز مثل همه انتخابات‌های قبلی مساله مشارکت، اولویت اول دست‌اندرکاران انتخابات اعم از برگزارکنندگان و عمده گروه‌های سیاسی است. در فاصله یک ‌ماه‌ و 9 روز مانده به موعد شروع ماراتن انتخابات و ثبت‌نام داوطلبان، اما اصلاح‌طلبان (10 آذر) هنوز تکلیف خود را با سطح حضور در انتخابات روشن نکرده‌اند و میان مشارکت حداکثری، تحریم یا مشارت مشروط به جمع‌بندی روشنی نرسیده‌اند. لااقل شواهد میدانی که این‌طور نشان می‌دهد و هنوز که هنوز است بگومگوها بر سر نوع و سطح حضور این جریان ادامه دارد.

میان همه بحث‌ها و جدل‌ها دراین‌باره به‌نظر می‌رسد به‌طور مشخص دو تفسیر متفاوت از مشارکت میان گروه‌های مختلف اصلاح‌طلب وجود دارد.

تفسیر نخست که عمدتا در میان قائلان به مشارکت حداکثری -اعم از حامیان حضور مستقل یا طرفداران ائتلاف با نیروهای معتدل- هوادار دارد، ناظر به نگاهی خوش‌بینانه به شورای نگهبان شکل گرفته و براساس آن می‌توان از مسیر چانه‌زنی‌های درون‌حاکمیتی و مذاکره با شورای نگهبان، رد صلاحیت‌ها را به حداقل رساند و با حضور تعداد بیشتری از کاندیداهای اصلاح‌طلب، دامنه انتخاب میان کاندیداها برای بستن لیست‌های انتخاباتی را گسترده‌تر کرد. اتفاقی که از نگاه این عده می‌تواند زمینه ارائه فهرست‌هایی قوی‌تر از دوره‌های قبل را فراهم آورده و به همین واسطه به افزایش مشارکت عمومی در روز انتخابات منجر شود.

اصلاح‌طلبان رادیکال البته در این خصوص جمع‌بندی دیگری دارند و هرگونه افزایش مشارکتی اعم از حضور پررنگ گروه‌های سیاسی در انتخابات و نیز پای کار آمدن بدنه اجتماعی را به حذف نظارت استصوابی و کنارگذاشته شدن رد صلاحیت‌ها گره می‌زنند. این البته حرف امروز آنهاست و مثال‌های متعددی وجود دارد که به‌رغم حضور همین نظارت استصوابی و رقم خوردن رد صلاحیت‌ها در بالاترین سطوح -نظیر انتخابات 92 و رد صلاحیت هاشمی یا انتخابات 94 و رد صلاحیت بسیاری از نیروهای اصلاح‌طلب- اصلاح‌طلبان سخنی از تحریم یا شرط و شروط‌گذاری به میان نیاورده‌اند.

بهزاد نبوی هم کل این بازی را از زاویه ترس از شکست تحلیل می‌کند، می‌گوید اصلاح‌طلبان اگر بابت پیروزی در انتخابات خاطرجمع بودند در هر شرایطی در انتخابات شرکت می‌کردند. او خیلی روشن و بدون تعارف با طرح این سوال که «آیا در انتخابات مجلس دهم خیلی نامزد گردن‌کلفت داشتید؟ و اگر داشتید چرا از طریق اینترنت آگهی دادید که هرکس اصلاح‌طلب است ثبت‌نام کند؟» در جمع اعضای حزب اتحاد می‌گوید: «چرا آن‌موقع [این حرف‌ها را] نگفتید؟ آن‌موقع فکر می‌کردید رای می‌آورید در هر شرایطی در انتخابات شرکت می‌کردید، اما الان می‌ترسید رای نیاورید و انتقاد می‌کنید.»  هرچه هست به‌نظر می‌رسد استراتژی معقول برای افزایش مشارکت، تا جایی که به شورای نگهبان مربوط است، بیش از هر چیز عمل به مر قانون در بررسی صلاحیت‌ها و چشم‌پوشی بر مصلحت‌سنجی‌های سیاسی کاذب و بی‌توجهی به این دست فضاسازی‌ها باشد. چراکه شواهد تاریخی متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد حضور یا عدم حضور اصلاح‌طلبان رادیکال اساسا علت تامه افزایش یا افت مشارکت نیست.  برای یافتن این شواهد البته نیازی نیست راه خیلی دوری برویم و انتخابات دوره قبل مجلس -مجلس نهم- به اندازه کافی بیانگر ماجرا است. انتخاباتی که دو سال بعد از حوادث 88 و در سایه تحریم جریان اصلاح‌طلب برگزار شد، اما در حوزه مشارکت، چیزی کم از دوره‌های قبلی نداشت و بیش از 60 درصد از مردم را پای صندوق‌های رأی کشاند. این البته تنها شاهد مثال این مدعا نیست. انتخابات شورای شهر دوم تهران هم از همین زاویه قابل تحلیل است. انتخاباتی که در غیاب شورای نگهبان و با حضور حداکثری و پرشور همه گروه‌های سیاسی برگزار شد و حتی نهضت آزادی نیز از رقابت در آن باز نماند. نتیجه اما چیزی بهتر از مشارکت 12 درصدی مردم تهران در این انتخابات نبود.

این یعنی حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان و حضور تمام‌قد نیروهای رادیکال اصلاح‌طلب نیز معجزه‌ای به حال مشارکت نمی‌کند و اساسا گره مشارکت را از جایی دیگر باید باز کرد. جایی که این روزها مورد غفلت دسته‌جمعی گروه‌های سیاسی واقع شده و این‌طور که به‌نظر می‌رسد هیچ‌کس فکری جدی به‌حال آن نکرده است.

به‌نظر می‌رسد مشارکت عمومی بالا درصورتی تضمین شده خواهد بود که مردم به شکل واقعی احساس کنند، انتخاب‌شان می‌تواند به بهبود وضع معیشتی‌شان کمک کند. به بیان دقیق‌تر شکل‌گیری این تصور که این‌بار نیز روی کار آمدن منتخبان اصولگرا و اصلاح‌طلب همچون دوره‌های پیشین تاثیر بسزایی در بهتر شدن شرایط اقتصادی و معیشتی جامعه ندارد، می‌تواند پاشنه‌آشیل مشارکت تلقی شود.

همین موضوع اقتضا می‌کند گروه‌های سیاسی برای تمایزبخشی به انتخابات پیش‌رو و تضمین مشارکت عمومی در آن، توسل به حربه‌هایی چون «دوقطبی‌سازی‌های کاذب» و… را به کنار نهاده و این‌بار با ایده‌های اختصاصی‌شان وارد رقابت‌های انتخاباتی شوند.

انتخابات پیش‌رو درصورت تبدیل شدن به محمل رقابت میان ایده‌های حکمرانی می‌تواند برای جامعه جذابیتی دوچندان داشته باشد. درصورت شکل‌گیری این فضا گروه‌های سیاسی نیز ناچار خواهند بود به‌جای دعواهای حیدری و نعمتی، برنامه‌هایشان درباره حوزه‌های مختلف اجتماعی نظیر آموزش، بهداشت و درمان، مسکن، شفافیت، مالیات و… را به جامعه عرضه کنند و جامعه نیز بر مبنای همین برنامه‌ها حاکمان آینده خود را انتخاب خواهد کرد.

***استراتژی اصولگرایان برای انتخابات

باهنر می‌گوید: «زمینه و فضای رای اصولگرایان در جامعه فراهم است.» غفوری‌فرد، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی هم اطمینان می‌دهد اصولگرایان برای انتخابات دوم اسفند به لیست واحد در تهران می‌رسند. با این حال هنوز در جریان اصولگرایی آن‌هم تنها پنج‌ماه مانده به انتخابات مجلس، نه خبری از سازوکار مشخصی است و نه اقدامی که نشان از تحرکی جدی داشته باشد. این آشفتگی تا آنجاست که سخنگو و اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز نیز نسبت به عدم همگرایی و هماهنگی میان اصولگرایان هشدار می‌دهند.

کارنامه نه‌چندان درخشان دولت و ناامیدی‌ها از عملکرد مطلوب لیست امید مجلس و آشفتگی‌های عملکرد اصلاح‌طلبانه در حوزه مدیریت شهری اگرچه می‌تواند مسیری هموارتر از رقیب برای جلب رای مردم برای اصولگرایان فراهم آورد ولی تا امروز این جریان سیاسی همچنان نتوانسته نه‌تنها برای جلب افکارعمومی که حتی برای وحدت درون‌خانوادگی نیز فکری اساسی کند.

 فرصت‌های پیش‌روی جریان اصولگرا

به شوخی می‌نماید و خنده‌آور ولی هراس‌های کاذبی چون دیوارکشی خیابانی در پیروزی رقیب اصولگرایان در انتخابات گذشته بی‌تاثیر نبود. اینکه با احتمال پیروزی رئیسی در انتخابات وضعیت آزادی‌های مشروع چنان می‌شود و وضعیت اقتصاد چنین، حالا دیگر کذب و شوآف انتخاباتی‌بودنش به حقیقت رسیده است. به‌خصوص اینکه عدالتخواهی رئیس تازه‌نفس قاضی‌القضات نیز می‌تواند در جلب افکارعمومی به کمک اصولگرایان بیاید. -اگرچه ناگفته پیداست که قوه قضائیه رفتاری جناحی ندارد ولی به‌هرحال رئیس تازه به کسوت رسیده‌اش، کاندیدای منتخب این جریان سیاسی بوده تا آنجا که آنها حکم به انصراف قالیباف به‌نفع  رئیسی دادند- غیر از ادعاهایی چون دیوارکشی خیابانی نیز در انتخابات دو گذشته (هم انتخابات مجلس دهم و هم انتخابات ریاست‌جمهوری) خواسته یا ناخواسته دوقطبی همگرایان با غرب در مقابل غرب‌ستیزان شکل گرفت؛ دوقطبی‌ای که از سویی عده‌ای دلواپس نام گرفته و به جهنم حواله شدند و از سوی دیگر عده‌ای سینه‌چاکان برجام بودند و امضای کری را تضمین می‌خواندند. حالا این روزها شکست ایده همگرایی بی‌چون و چرا با غرب نیز عیان شده و همین مساله می‌تواند فرصتی برای اثبات ایده‌هایشان در رقابت‌های انتخاباتی فراهم آورد. مرور دلواپسی‌های آن روز اصولگرایان، نشان می‌دهد آنها اوضاع امروز را در خشت خامی می‌دیدند که دولت و اصلاح‌طلبان در آینه نه می‌دیدند و نه می‌خواستند ببینند. گلابی‌های باغ برجام و نعمات و ثمراتی که قرار بود همچون ابر رحمت الی ‌یوم‌القیامت بر سر ملت ببارد، آشفتگی و افسارگسیختگی بازار را رقم زد و حالا مردم ثمرات برجام را نه‌تنها با چشم خود که در جیب‌هایشان لمس می‌کنند. از این‌رو گوش‌ها می‌تواند شنوای آنچه باشد که آن روزها با شوآف و وعده‌های توخالی نشینند.

چالش‌های جریان اصولگرایی در انتخابات 98/عدم سازوکار انتخاباتی مشخص

در دی‌ماه 95 جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی یا به‌عبارتی مختصر، همان «جمنا» به‌عنوان سازوکار دائمی اصولگرایان تشکیل شد. آن زمان گفته می‌شد قرار است جمنا هم خط بطلانی به رجوع شب انتخاباتی اصولگرایان به مردم بکشد و هم نقطه پایانی بر تصمیمات پشت درهای بسته باشد؛ سازوکاری که بساط سریال چند به‌علاوه چندهای شب انتخابات اصولگرایان را نیز با انتخابات درون‌خانوادگی به‌اصطلاح دموکراتیک قرار بود جمع کند. این روال در گام‌های اولیه انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم پیش رفت و درنهایت اگرچه بازهم آش همان آش سابق شد و کاسه هم همان کاسه قبل؛ با این حال طبیعی بود که هر سازوکاری در ابتدا با نقایصی روبه‌رو است و در ادامه باید نقایص آن رفع شود و محاسنش تقویت. آب‌ها که از آسیاب انتخابات افتاد و زمان هرچه به انتخابات مجلس نزدیک‌تر می‌شد، گعده‌های دورهمی وحدت نیز شکل گرفت؛ گعده‌هایی که در ابتدا عنوان می‌شد صرفا دورهمی است و قرار نیست سازوکاری رسمی باشند. درنهایت ماه‌های پایانی سال گذشته با تایید و تکذیب ریاست حدادعادل بر همان گعده‌ها که دیگر عنوان رسمی شورای وحدت اصولگرایان گرفته بود، سپری شد. ریاستی که چندی‌پیش عیان شد و به قول بادامچیان، دبیرکل حزب موتلفه از پیش انتخاب شده بود و دیگر احزاب مخالفتی نکردند. با این وصف حتی برای ریاست این سازوکار انتخاباتی نیز از احزاب حاضر در این جمع اصولگرا نظرخواهی نشده بود. بعد از آن شورای وحدت رنگ و بوی جدی‌تری گرفت و مصباحی‌مقدم، سخنگوی جامعه روحانیت مبارز آن را «شورای ائتلاف نیروهای ارزشی انقلابی» خواند؛ شورایی که اختصارش با این عبارات، «شانا» می‌شود اگرچه در میان رئوس اصولگرایی «شاجا» خوانده می‌شد. بحث‌ها بر سر شانا و شاجا و… نیز آنقدر به طنز و فکاهی در فضای مجازی تبدیل شد که تصمیم‌گیران اصولگرا را به تامل وا داشت و فعلا ترجیح می‌دهند درمورد عنوان سازوکار ورود به انتخابات سخنی نگویند. به‌هرحال آنچه بدیهی است آن‌طور که باهنر نیز پیش‌تر اعلام کرده بود اگرچه جمنا نه به آن صراحت اعلامی قبل ولی به‌هر حال در عمل به بازنشستگی رسیده است. اگرچه زهره الهیان می‌گوید جلسات شورای مرکزی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی به‌صورت مرتب برگزار می‌شود، با این حال وی نیز اشاره دارد در این جلسات مسائل روز را به بحث و گفت‌وگو می‌گذارند. نکته قابل‌تامل بعدی اینکه جامعه روحانیت مبارز قرار است به‌نوعی در مقام هادی، ناظر و داور فعالیت شورای ائتلاف در انتخابات پیش‌رو، ایفای نقش کند. شاید براساس همین نقش است که از چندی‌پیش نیز مکرر به طیف حدادعادل و شورای ائتلاف تاکید دارد باید دایره شمول شورای ائتلاف گسترده شود و احزاب و گروه‌های مختلف اصولگرایی را زیر چتر خود قرار دهد؛ تاکیدی که شورای ائتلاف تا امروز در اجرای آن حداقل در نمای بیرونی مشخص نیست تا چه اندازه موفق بوده است.

عدم وجود مرکزیت واحد

آیت‌الله مهدوی‌کنی را می‌توان از چهره‌های شاخص اصولگرایی خواند که به‌عبارتی می‌توانست در شرایط بحرانی به‌عنوان ریش‌سفیدان نقش شیخوخیت را درون خانواده اصولگرایان ایفا کند. اگرچه تجربه نشان داد در مواردی حتی تلاش ایشان نیز برای وحدت میان این جریان سیاسی ناکام بود. به‌هر حال با فقدان او  و کناره‌گیری ناطق‌نوری از وسط میدان سیاست به‌عبارتی میدان‌داران جریان اصولگرا همچنان نتوانستند آن‌طور که باید و شاید این نقش را به‌خوبی ایفا کنند. اگرچه برخی معتقدند دوران شیخوخیت به‌سر آمده و باید نهادهای دموکراتیک‌ درون جریان‌های سیاسی شکل بگیرد. با این حال در جریان اصولگرایی نه شیخوخیت به شکل جدی حرف آخر را می‌زند و نه از نهاد دموکراتیک به‌معنای واقعی خبری است. از سوی دیگر محمدرضا باهنر نیز جزء کسانی محسوب می‌شود که در انتخابات مجلس دهم ترجیح داد خود را در سنجش انتخاب مردم قرار ندهد و به قول خودش دیگر در اتاق فکرها قرار بگیرد؛ عبارتی که مشابه آن را 16 سال پیش ناطق‌نوری گفته بود. شیخ نور معتقد بود در دنیا سیاسیون باید عمر سیاسی برای خود تعریف کنند، کهنه‌کارهای سیاسی باید به اتاق فکر بروند و تجربه خود را در اختیار جوانان مبتکر قرار ‌دهند. با این حال ناطق‌نوری که طی 10 سال گذشته ترجیح داده بود از وسط میدان سیاست کنار رود حالا مهرماه، مهر جامعه روحانیت مبارز بار دیگر بر دلش افتاد و با دعوت مکتوب و رسمی موحدی‌کرمانی، در جلسه این تشکل حاضر شد، حضوری که برخی از آن به‌معنای پایان مهر سکوت ناطق تعبیر کردند. چندی‌پیش احمد توکلی نیز این حضور شیخ نور در دو جلسه اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام را به فال تصمیم بازگشتش به میدان‌داری دنیای سیاست گرفت، ولی توکلی هم انکار نمی‌کند که ممکن است برخی از فعالیت شیخ نور خوشحال نشوند، اگرچه تاکید دارد این عدم رضایت عده‌ای چندان مهم نیست. محمدباقر قالیباف هم که مدیریت دوازده‌ساله‌اش بر کرسی بهشت این روزها بیش از پیش به چشم پایتخت‌نشینان آمده بی‌تردید یکی از کسانی است که خود را میدان‌دار اصولگرایی می‌داند. قالیباف البته می‌خواهد طرحی نو در اندازد و از این‌رو به‌جای اصولگرایی بر نواصولگرایی تاکید دارد. بر همین اساس حتی چندی‌پیش برای انتخابات مجلس نیز سامانه‌ای را معرفی کرد و از جوانان مستعد نمایندگی مجلس خواست که ثبت‌نام کنند. در این میان سعید جلیلی هم که اگرچه همچون دیگر دوره‌های انتخاباتی در سکوت به‌سر می‌برد ولی احساس تکلیف‌های تکراری شب انتخاباتی از سویی و اظهاراتی چون گفته‌های باهنر مبنی‌بر خواست جلیلی، قالیباف و حدادعادل در مجموعه لیدری اصولگرایان از سوی دیگر، از تحرکات انتخاباتی وی خبر می‌دهد.

 عدم مفاهمه راس و بدنه

طی سال‌های اخیر اصولگرایان عمدتا رجوع خود به مردم را به شب انتخابات موکول کردند. شاهد مثال این ادعا نیز همین سکوت خبری میان جریان اصولگرایی آن‌هم چندماه مانده به انتخابات است. اگرچه چندی‌پیش به‌عنوان مثال زمزمه‌هایی از آستین بالا زدن علیرضا زاکانی، احمد  امیرآبادی و مجتبی ذوالنوری برای حوزه انتخابیه قم آمد ولی اینکه حتی این افراد نیز بر چند اساس و از دل چه دورهمی‌ای انتخاب شدند، مشخص نیست. چند وقت پیش از «سیاست‌ورزی در تعطیلات» گفتیم و «خواب زمستانی احزاب». وقتی از دبیرکل و اعضای شورای مرکزی احزاب اصولگرا درخصوص ارتباط با مردم و نحوه جلب افکارعمومی پرسیدیم به،عنوان مثال دبیرکل یکی از احزاب بزرگ اصولگرا اعلام کرد در یکی از روزهای هفته در یکی از مساجد یکی از مناطق تهران جلسه برگزار می‌کنند! این نشان می‌دهد هنوز رئوس گروه‌های مختلف اصولگرایی نتوانسته‌اند به‌خوبی خود را با بدنه همراهی کنند. اگرچه در موارد و بلایایی چون سیل، زلزله و… بی‌شک نیروهای انقلابی پیشتاز کمک‌رسانی به مردم هستند ولی اینکه این کمک‌رسانان تا چه اندازه در دایره تصمیم‌گیران جریان اصولگرایی جای دارند نیز جای سوال دارد. این عدم مفاهمه می‌تواند در مواردی همچون ایده در بحث عدالت به‌خصوص عدالت آموزشی به چالشی جدی تبدیل شود. از سوی دیگر عدم تعیین‌تکلیف اصولگرایان با آزادی‌های مشروع می‌تواند بار دیگر دوقطبی‌های انتخاباتی و شوآف‌های تبلیغاتی توسط رقیب را رقم زند. از سوی دیگر اینکه از یک‌سو در افکارعمومی از ضرورت فیلترینگ گفت و بر حرمت استفاده از فیلترشکن تاکید کرد و از سوی دیگر مرتب توئیت کرد دم‌خروسی است که نه با عدالت سازش دارد نه با آزادی. بی‌شک جریان اصولگرایی بدنه اجتماعی ثابتی دارد که همچون اصلاح‌طلبان نه از حب آنان که از عدم همسویی با رقیب‌شان در هر حالتی به آنها رای خواهند داد ولی طبعا این رای برای پیروزی در انتخابات برای هر دو جناح سیاسی کافی نیست. اصولگرایان این روزها بیش از هر چیز دل‌خوشند که مردم تیر امیدشان از عملکرد هریک از جناحین به سنگ بخورد، به جناح رقیبش رای خواهند داد و از این‌رو گمان می‌کنند برای انتخابات پیش‌رو مسیری سهل در پیش خواهند داشت؛ خیالی که بوی خامی‌اش از بی‌تحرکی و تصمیمات پشت‌پرده این جریان سیاسی عیان است!

در کنار همه اینها اما باید به چند پیش‌زمینه  مثبت اصولگرایان برای ورود به میدان انتخابات اشاره کرد، پیش‌زمینه‌هایی که ممکن است برگ‌های برنده‌ای برای این جریان در انتخابات باشد و آنها را در رقابت به پیروزی برساند. اول اینکه آنها می توانند از عملکرد سیدابراهیم رئیسی در قوه قضائیه به‌نفع خود استفاده کنند. از زمان حضور سیدابراهیم رئیسی در صدر قوه قضائیه، به‌نوعی گفتمان عدالت که مبارزه با فساد از مصادیق عملیاتی آن است، در جامعه درحال بازتولید است، هرچند این فرآیند شاید روند کندی داشته باشد، اما وضعیت امروز نسبت به گذشته کاملا متفاوت است و نظرسنجی‌ها نه‌تنها از بازسازی امید مردم نسبت به دستگاه‌های مختلف نظام حکایت دارند که حتی در نظرسنجی‌های اخیر هم محبوبیت سیدابراهیم رئیسی افزایش یافته و از زمان انتخابات 96 بالاتر رفته است. در این فضا اصولگرایان امید دارند که بتوانند از این بازسازی نسبی گفتمان عدالت خود استفاده کنند، خود را امتداد راه رئیسی تعریف کرده و بتوانند فضای مجلس آتی را تغییر دهند.مساله دوم  شکست گفتمانی و عملکردی رقیب در دولت و مجلس است. از آنجایی که حسن روحانی با ایده حل مشکلات کشور از مسیر مذاکره و سیاست‌ورزی در فضای بین‌المللی دوبار پیاپی توانست رای مردم را به خود جلب کند ولی امروز بعد از گذشت 6 سال هم در ایده و هم در میدان عمل با چالش جدی مواجه شده است و در کنار آن، لیست امید مجلس هم حامیان اولیه خود را ناامید کرده و نتوانسته به مطالبات‌شان پاسخ دهد، احتمال دارد که اصولگرایان بتوانند از  این فرصت ‌برای شکست دادن رقیب استفاده کنند. البته برخی تصور می‌کنند که رای ریخته اصلاح‌طلبان و حامیان دولت بی‌برو برگرد به سبد اصولگرایان خواهد رفت اما خب استفاده از این فرصت  هم ظرافت های خود را دارد.مساله سوم اوج گرفتن فضای جوان‌گرایی در جامعه است. این جریان احتمالا می تواند از فضای جوان‌گرایی مطرح شده در افکارعمومی و بدنه مردمی استفاده کند تا با تکیه بر چهره هایی که بعضا در سال‌های اخیر به جامعه معرفی کرده  بتواند  دست برتر را به دست بیاورد.

***چهره ها و انتخابات

در کنار همه وقایع مربوط به انتخابات مجلس شورای اسلامی نمی‌توان از نقش افراد موثر در این فضا گذشت، افرادی که حتی گاهی تاثیرشان از احزاب یا حتی یک جناح سیاسی بیشتر است و حضور یا عدم حضورشان در انتخابات و نوع کنش و سیاست‌ورزی آنها می‌تواند موثر و قابل‌توجه باشد، البته افراد موثر دیگری هم در انتخابات حضور دارند که در فرصت‌های آتی به آنها خواهیم پرداخت .

حسن روحانی

رئیس‌جمهور مستقر و نظراتش همیشه در همه ادوار بر انتخابات و نتیجه آن موثر بوده است، مخصوصا امروز که حسن روحانی مواضعی نزدیک به یکی از جریان‌های سیاسی کشور دارد. روحانی اخیرا کنش‌های پرسر و صدایی داشته که مورد توجه اصلاح‌طلبان قرار گرفته است. چالش با شورای نگهبان بر سر ماجرای اصل 113 یا ماجرای برگزاری همه‌پرسی حرف‌هایی بود که مورد استقبال اصلاح‌طلبان واقع شد و سعید شریعتی، عضو حزب اتحاد ملت گفت که نقطه آغاز خوبی برای انتخابات است. روحانی اما برای تاثیرگذاری در انتخابات آتی چندین محدودیت بزرگ دارد؛ اولین آنها وضعیت اقتصادی کشور است که به‌هیچ‌عنوان قابل دفاع نیست. شکست ایده برجام که حالا بسیاری از مردم خواهان خروج ایران از آن هستند، چالش دیگر او است و می‌تواند هر نوع کنش انتخاباتی او را با نتیجه معکوس مواجه کند. روحانی اما مسیر دیگری را نیز برای تاثیرگذاری بر انتخابات پیش‌رو دارد. تغییر 86 درصدی فرمانداران و مسئولان برگزاری انتخابات به‌نفع اصلاح‌طلبان در یکی، دو سال اخیر که حالا مورد نقد رسانه‌ها هم واقع شده ازجمله همین مسیرهاست.

علی لاریجانی

مهم‌ترین مساله فعلی درباره علی لاریجانی این است که او آیا دوباره برای انتخابات مجلس نامزد خواهد شد یا خیر؟ هنوز هیچ خبر موثقی در این مورد نیست و حرف‌های ضد و نقیضی درباره تصمیمات او به گوش می‌رسد. این ابهام البته به‌صورت کامل به رفتارهای او در چند سال گذشته برمی‌گردد. از طرفی او فاصله جدی با بدنه جریان حزب‌اللهی گرفته است. در انتخابات گذشته مجلس این فاصله نمود کاملی یافت و لاریجانی در قم پایین‌تر از احمد امیرآبادی قرار گرفت. معرفی وی به‌عنوان نماینده لیست امید از سوی اصلاح‌طلبان در انتخابات سال 94 که ادامه حمایت او از برجام و حسن روحانی بود، ائتلاف نزدیکان لاریجانی در تهران با اصلاح‌طلبان و انتشار لیست مشترک و تداوم فاصله با نمایندگان اصولگرای مجلس در سال‌های اخیر ازجمله چالش‌های رئیس ادوار اخیر مجلس برای فعالیت‌های سیاسی آینده است. او البته احتمالا میان یک دوگانگی بزرگ هم گیر کرده و آن انتخاب بین حضور در انتخابات مجلس یا ریاست‌جمهوری 1400 است، جایی که احتمال می‌دهد بتواند دوباره با اصلاح‌طلبان و مخصوصا جریان کارگزاران ائتلاف کند.

محمد  خاتمی

رئیس دولت اصلاحات امروز با واقعیت بزرگی به‌نام ریزش بدنه اجتماعی و کاهش محبوبیت مواجه است. او در دو انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری از سر اجبار تمام داشته‌های سیاسی خود را به‌پای کسانی ریخت که بعدها و در زمان حضور در قدرت مردم را ناامید کردند و نتوانستند به کمترین خواسته‌ها و مطالبات رای‌دهندگان پاسخ دهند. همچنان‌که بسیاری از فعالان اصلاح‌طلب می‌گویند سیدمحمد خاتمی به‌خوبی می‌داند که دیگر تکرار می‌کنم‌ها جوابگو نخواهد بود  و حتی تا زمانی که تکلیف تکرار می‌کنم‌های گذشته روشن نشود او نمی‌تواند دوباره با مردم تعامل موثر داشته باشد. شاید همین هم باشد که او از تابستان گذشته تاکنون در چند مقطع تمام و کمال به میدان آمده و دولت را مورد انتقاد قرار داده است. علاوه‌بر این، خاتمی چالش بزرگ‌تری هم دارد. او هنوز نتوانسته مشکل سال 88 را برطرف و به‌اصطلاح اعتماد حاکمیت را به خود جلب کند و همین هم مانع دیگری در مقابل کنشگری او در انتخابات است. ناگفته نماند که وجه سوم چالش‌های خاتمی، درگیری درون‌حزبی و نقدهای زیادی است که فعالان سیاسی اصلاح‌طلب با او دارند. در ماه‌های اخیر بسیاری از فعالان این جریان نسبت به او نقدهای تند و تیز مطرح کرده‌اند و حتی منکر رهبری او بر جریان اصلاحات شده‌اند و از همین منظر هم به‌نظر می‌رسد اگر خاتمی می‌خواهد در آینده نقش موثری ایفا کند باید حتی به قانع‌کردن نزدیک‌ترین افراد در جریان اصلاحات به خود نیز بپردازد.

محمود  احمدی‌نژاد
رئیس‌جمهور سابق همچنان بزرگ‌ترین چالش خود در مسیر سیاست‌ورزی را تندروی‌های گذشته و ایستادن مقابل اصل ساختار می‌بیند. احمدی‌نژاد با وجود اینکه عملکرد نامناسبی در دولت دهم در جریان اداره کشور داشت، اما شاید با گذشت زمان و وقوع تجربه ریاست‌جمهوری حسن روحانی می‌توانست دوباره خود را احیا کند، اما با مسیری که در پیش گرفت و از سال 90 از آن به‌صورت تمام و کمال پرده برداشت، آنقدر از ساختار سیاسی کشور دور شد که شاید هرگز امکان برگشت برایش فراهم نباشد. وقتی که به‌واسطه جریان انحرافی حتی نزدیک‌ترین افراد به رئیس دولت‌های نهم و دهم از او فاصله گرفتند، احمدی‌نژاد به‌جای اصلاح مسیر خود، حتی تندتر هم شد و جریان اصولگرایی و حزب‌اللهی کشور را نیز پس زد و به نقطه‌ای رفت که دیگر در دایره قانون و عرف سیاسی کشور نمی‌گنجید. از همین وجه هم هست که او عملا امکان تاثیرگذاری مستقیم بر میدان سیاست کشور را از دست داده و بعید است به این سادگی‌ها بتواند پل‌های تخریب‌شده پشت سرش را دوباره بسازد و برگردد. البته هیچ نشانه‌ای هم از این تمایل در او وجود ندارد. احمدی نژاد احتمالا در انتخابات پیش‌رو  از کاندیداهایی در شهرهای کوچک حمایت خواهد کرد.

محمد باقر قالیباف

شهردار اسبق تهران که تجربه موفقی در شهرداری، نیروی انتظامی و نیروی هوایی سپاه داشته و از قضا کارنامه مثبت و ملموسی هم در این زمینه در نظر بخش‌هایی از مردم دارد، این روزها ایده جدیدی به‌نام نواصولگرایی را مطرح کرده است و تلاش می‌کند از این مسیر با حزب پیشرفت و عدالت وارد انتخابات شود. او با وجود کارنامه مثبت و ایده نسبتا جدید اما محدودیت‌های قابل‌توجهی هم دارد که مسیر را بر او تنگ کرده است. اول اینکه سایه شکست‌های پیاپی در انتخابات‌های گذشته بر سر او قرار دارد، دوم اینکه او در این سال‌ها با هسته سختی از جریان حزب‌اللهی فاصله جدی داشته و هنوز که هنوز است نتوانسته نظر مثبت آنها را به خود جلب کند، چنانکه در انتخابات 96 نیز از این امکان محروم بود. سومین محدودیت او عدم توازن در توانمندی‌هاست. قالیباف همان‌قدر که در میدان کار و تلاش موفق بوده در سیاست‌ورزی تیغ کند و حتی شکسته‌ای دارد و نشان داده حتی اگر در جایگاه برتر نسبت به رقبای خود قرار گرفته باشد، نمی‌تواند جایگاه خود را حفظ کند و به پیروزی برسد. انتخابات سال 92 نمونه کاملی از این مساله است.

محمدرضا  عارف

از میان اصلاح‌طلبان نام محمدرضا عارف همیشه به‌عنوان یک فرد محوری مطرح بوده، او در جریان انتخابات 92 با کنار کشیدن موجبات پیروزی حسن روحانی را فراهم آورد و همچنین در انتخابات سال 94 توانست رکوردی از رای‌آوری را در تهران به‌نام خود ثبت کند. قرار گرفتن او در صدر مجموعه‌های تصمیم‌گیر اصلاح‌طلبان در این سال‌ها نیز گویای نقش موثر او بوده است. عارف اما امروز شرایط گذشته را ندارد. عملکرد ناامیدکننده او در جایگاه رئیس فراکسیون امید، شکست‌های پیاپی او از علی لاریجانی در مجلس و روایت ناکارآمدی بزرگی که اصلاح‌طلبان درباره فعالیت رئیس شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان دارند، همه با هم باعث شده احزاب اصلی جریان اصلاحات از اتحاد ملت گرفته تا کارگزاران سازندگی از وی عبور کنند و حتی خبرهایی از اینکه خاتمی هم توجه گذشته را به او ندارد، به گوش برسد. در زمان فقدان همراهی اصلاح‌طلبان با محمدرضا عارف که تجربه سال 92 را هم پیش چشم دارد، بعید به‌نظر می‌رسد بستر حضور موثر رئیس فراکسیون امید مجلس دهم در انتخابات اسفندماه وجود داشته باشد. البته با این وضعیت مسیر 1400 برای او مسدودتر از اسفندماه 98 هم خواهد بود.

منبع: روزنامه فرهیختگان
دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.