واکاوی ریشه های داخلی بحران اوکراین
ریشه بحران اوکراین در ضعف ملت سازی
شرق و غرب همواره به منظور تأمین منافع خود تلاش کرده اند تا اوکراین را در وضعیت بی ثبات هویتی نگه دارند. غرب به منظور گسترش ناتو تا نزدیکی روسیه خواستار گرایش و تمایل اوکراین به غرب بوده است؛ در حالی است که روسیه به خاطر تصور حیاط خلوت بودن این کشور، درک اهمیت استراتژیک اوکراین، صدور امن گاز و داشتن یک متحد منطقه ای خواستار گرایش این کشور به شرق بوده است.
فاطمه رضایی/ کارشناس ارشد روابط بین الملل
بعد از فروپاشی شوروی سابق و استقلال یافتن اوکراین، همیشه پرسش هایی از قبیل مدل توسعه متناسب با اقتضائات این کشور، جهت گیری سیاست خارجی به غرب یا شرق، اعطا یاعدم اعطای امتیازات به مناطق شرقی این کشور از مشکل سیاستمداران این کشور در هر دوره ای بوده است.
اما آنچه مشکل عمده این کشور، ضعف ملت سازی بوده است. روند استقلال کشورها به ویژه اوکراین چنان سریع اتفاق افتاد که زمانی برای قوام یافتن یک هویت ملی منسجم فراهم نشد. اوکراین پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ و اعلام استقلال در ۲۳ آگوست همان سال و با توجه به ریشههای زبانی، قومیتی و سیاسی، هنوز موفق به طی کردن فرایند دولتسازی و به طریق اولی ملتسازی نشده است. نهاد دولت در این کشور، دستخوش تحولات شدید و دوگانهای است که همیشه در حوزههای مختلف از سوی گروههای سیاسی و کشورهای منطقهای و فرامنطقهای تحت فشار بوده است.
مردم این کشور نیز پس از گذشت بیش از دو دهه، هنوز نتوانستهاند به هویت خاص اوکراین دست یابند. علیرغم تاریخ طولانی این سرزمین، که قدمت آن را به چند قرن قبل از میلاد حضرت مسیح میرساند و با وجود گرایشهای ملیگرایانهی مردم اوکراین، شهروندان این کشور خود را مخیر به تعلق به هویتهای روسی، اوکراینی و غربی میدانند. نسلهای گذشته، مشخصاً آنهایی که دوران اتحاد جماهیر شوروی را به یاد دارند، تعلقات خود به روسیه را فراموش نکردهاند و نسل جدید مردم اوکراین هم توسعه و آزادی را در نزدیکی به غرب و مشخصاً اروپا میدانند. این در حالی است که همهی مردم اوکراین و حتی دو دستهی فوق هم خواهان هویتی اوکراینی با زبان اوکراینی، فرهنگ اوکراینی و توسعهی اوکراینی هستند.
به علت اقتدارگرایی و کشمکش بر سر قدرت در یک دهه پس از استقلال و از سوی دیگر توتالیتاریسم برجامانده از دوران اتحاد جماهیر شوروی، جامعه مدنی نیرومند در این کشور شکل نگرفته است. در اوکراین، کشمکش بر سر قدرت بیش از هرچیز مانع از ریشه گرفتن جامعه مدنی شده است.
چندعامل فرآیند ملت سازی در این کشور را در طی سال های گذشته با تأخیر و گاه توقف مواجه کرده است:
– اگر ملت سازی را امری ذهنی بدانیم که در یک سرزمین واحد و مشخص برای ساکنین رخ می دهد. اوکراین هنوز هم بعد از گذشت چند دهه به یک ملت واحد نرسیده است.
– ریشه های تاریخی مشترکی بین مناطق شرقی و غربی این کشور نبوده است تا بتواند آغاز یک هویت مشترک گردد.
– شکاف عمیق در بین نخبگان این کشور؛ برخی نخبگان خواستار پیوستن به غرب و بهره گیری از مدل های توسعه ای غرب بوده اند و برخی دیگر همچنان پایبند به میراث استالین در سیاست خارجی و حتی اقتصاد.
– هیچ چهره موجه و قابل اعتماد ملی تلاشی برای آشتی ملی و یکی شدن آرا و نظرات در طی دهه های گذشته انجام نداده است.
– هیچ اسطوره، گرایش مذهبی، اتفاق عمده سیاسی مشترکی در بین شرق و غرب این کشور ظهور نکرده است تا بتواند بار همگرایی ملی را به دوش بکشد.
– مردم اوکراین بیش از آن که یک ملت باشند، موزاییکی از اقوام بوده اند که تلاش کرده اند تا همزیستی مسالمت آمیزی با هم داشته باشند.(هرچند دوره هایی این همزیستی مسالمت آمیز نبوده است)
– رسانه ها نیز هیچ گاه با این تعارض داخلی اوکراین کنار نیامده اند. پوشش خبری تحولات این کشور در سالهای اخیر تحت تاثیر سیاست های صاحبان رسانه بوده است تا تحولات و واقعیت های اوکراین. بیشتر تحلیلگران معتقدند که رسانه ها نقش برجسته ای در دامن زدن به اعتراض ها داشته است. بی شک رسانه ها بیشتر در اختیار شهرهای مرکزی است و این احتمال قوی وجود دارد که صدای اکثریت روس تبار مناطق شرقی به مسئولین انقلابی نرسیده باشد.
– رهبران سیاسی اوکراین حتی بعد از وقوع انقلاب نارنجی و سرکوب آن، مساله عدم ملت سازی را جدی نگرفتند، در حالیکه وقوع و شکست انقلاب نارنجی(۲۰۰۴) خود زنگ خطر جدی در این زمینه بود.
– از اواخر قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم اوکراین با اختلافات مذهبی حتی بین کلیساها مواجه بوده است. هرچند در سال ۱۹۹۲ با تاسیس کلیسای Pravoslav”” و برعهده گرفتن نقش کلیسای ملی کمی از اختلافات مذهبی کاهش یافت اما همچنان رقابتی بین این کلیسا و کلیسای کاتولیک یونانی این کشور وجود دارد و اختلاف مذهبی را دامن می زند.
– یکی دیگر از عوامل را می توان بروز نشانه های بحران اقتصادی و سیاسی در اوکراین در قالب شکل گیری الیگارشی اقتصادی در کنار الیگارشی سیاسی در این کشور دانست. در این سیستم الیگارشیک، قدرت سیاسی و اقتصادی بیشتر در دست افراد و گروه های بانفوذ ساکن در شرق اوکراین بوده است که پیوندهای خانوادگی، سیاسی و اقتصادی با روس ها داشته اند.
– ساکنین قسمت شرقی بیشترتاجرانی هستند که متمایل به واردات بیشتر می باشند. بروز بحران اقتصادی و رکود باعث شد که سیاست هایی از این دست اقتصاد اوکراین را آسیب پذیر نماید و این در حالی ست که پایتخت نشینان معتقد به جذب سرمایه های بین المللی و توسعه زیرساخت ها هستند. در سال های اخیر در اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت ها در این کشور دو جنبش اعتراضی ” ائتلاف توزیع مجدد ” ( اولسون ، ۱۹۶۵) و ” تصرف دولت ” ( هلمن و همکاران ۲۰۰۰) شکل گرفت، جنبش هایی با موافقان و مخالفان جدی در بین مردم این کشور.
– شکاف در میان مردم تابع شکاف بین دولت و مردم در طی سال های اخیر بوده است. شکافی که متأثر از بحران های اقتصادی، کاهش مشروعیت نظام، افزایش آگاهی های اجتماعی و شکل گیری آرام جامعه مدنی و کنشگران فعال اجتماعی بوده است.
– در فوریه سال ۲۰۱۰ ، ویکتور یانوکوویچ پیروز دور دوم انتخابات ریاست جمهوری اوکراین، بعد از شکست انقلاب نارنجی با گرایشات متمایل به روسیه به قدرت رسید. ولی در دوره حکومتش تلاش چندانی برای جبران ضعف های فرهنگی- هویتی، اقتصادی و سیاسی این کشور انجام نداد. اعتراضات مردم رنگ و بوی جدی تری گرفت و نهایتا سبب سقوط دولتش شد. بسیاری معتقدند تضادهای موجود در هویت ملی اوکراین زمینه ساز انقلاب نارنجی و اکنون این بحران عمیق داخلی شده است.
– شرق و غرب همواره به منظور تأمین منافع خود تلاش کرده اند تا اوکراین را در وضعیت بی ثبات هویتی نگه دارند. غرب به منظور گسترش ناتو تا نزدیکی روسیه خواستار گرایش و تمایل اوکراین به غرب بوده است؛ در حالی است که روسیه به خاطر تصور حیاط خلوت بودن این کشور، درک اهمیت استراتژیک اوکراین، صدور امن گاز و داشتن یک متحد منطقه ای خواستار گرایش این کشور به شرق بوده است. هرچند در دوره هایی غرب گرایان به قدرت رسیده اند ولی عمدتا دولت های متمایل به روسیه در این کشور قدرت را در دست داشته اند. یانوکوویچ در دوره ریاستش تلاش کرد تا روابط خود را با بروکسل بهبود بخشد و در عین حال توجه خاصی به رابطه با مسکو داشت؛ هرچند ظاهرا موفق نبوده است.
– به دلیل حمایت کشورهای غربی به ویژه اتحادیه اروپا از ملی گرایان لیبرال دموکرات در این کشور و دامن زدن به انتقادات آنان نسبت به سیاست های روس محور دولت یانوکوویچ عملا شکاف های دوقطبی در اوکراین به شدت تشدید شده است.
– هدف مردم اوکراین برای تلاش در کسب استقلال رسیدن به یک وضعیت با ثبات و رفاه نسبی نسبت به دوران اتحاد با شوروی بوده است. این در حالی است که ساکنین شرقی اوکراین هیچ گاه این واقعیت ها را نپذیرفتند. اکثریت مردم شرق اوکراین که روس تبار هستند، در انتخابات ها پارلمانی به طور گسترده ای به نمایندگان کمونیست رای داده اند و حزب کمونیست همواره نیرومندترین فراکسیون حزبی در پارلمان اوکراین بوده است.آن ها در انتخابات های متعدد به یک ایدئولوژی رای نداده اند بلکه تمایل درونی خود به اتحاد مجدد با روسیه را که همواره سطح زندگی آنان بالاتر از اوکراین بوده است را آشکار ساخته اند.
– در دوره های مختلف احتمال بروز افکار و تحرکات جدایی طلبانه در منطقه شرق اوکراین وجود داشته است و روسای جمهور در دوره های مختلف تلاش کرده اند تا با پرداخت به موقع دستمزد ها، تأمین مایحتاج ارزان و موافقت با داشتن پرچم مستقل در شرق این کشور، مانع از بروز اختلاف و تنش در منطقه مذکور شوند. در اوکراین شهروندان بخش شرقی کشور، به علت پیوندهای مذهبی، فرهنگی و سنتی شان با روسیه همیشه گرایش های قوی به آن سوی مرزها داشته اند.
– یکی از اهداف اپوزیسیون انقلابی، بهبود بخشیدن به اوضاع اقتصادی بود، زیرا یکی از معیارهای بسیار مهم سنجش مشروعیت حکومت دموکراتیک، میزان خدمت رسانی آن و تلاش هایش در زمینه توسعه اقتصادی و اجتماعی است. اما به نظر می رسد تا مشکل ملت سازی در این کشور حل نشود، هیچ تفکر و جریانی قادر نیست موفقیت چندانی در عرصه های سیاسی و اقتصادی کسب نماید.
بی شک آن چه امکان تعمیق دموکراسی در بلند مدت، حفظ تمامیت ارضی کشور و عبور از بحران های اقتصادی را برای اوکراین فراهم خواهد کرد، بازنگری جدی در روند ملت سازی این کشور می باشد. نخبگان سیاسی و چهره های محبوب سیاسی باید تلاش کنند تا هویت واحد اوکراینی را فراتر از روس تبار بودن یا نبودن گسترش دهد. اتخاذ سیاست های میانه روانه بدون گرایشات شدید به غرب یا شرق می تواند افکار عمومی را با هر نگرش و سلیقه سیاسی همراه نماید. آنچه قابل تأمل و توجه است پیشینه تاریخی اوکراین به عنوان اقمار شوروی و حاکمیت فضای فکری کمونیسم و رژیم استالینیستی و حضور نخبگان کمونیست در جایگاه های سیاسی- اقتصادی کلیدی این کشور می باشد و اجماع نخبگان کلیدی ترین قسمت ملت سازی در این کشور می باشد. اگر کشورهای شرق و غرب خواستار تأمین منافع بلند مدت خود در این منطقه استراتژیک و تأمین امنیت انرژی هستند باید بدون دخالت و دامن زدن با اختلاف داخلی این کشور، امکانات تسریع روند ملت سازی در این کشور را فراهم نمایند.
منبع: صاحب نیوز