ستاره آسمان نصفجهان؛
حکایت با خبری آیتالله اژهای از شهادت فرزندش سالها پیش از حادثه/ گفت اگر کاسه چینیات شکست غصه نخور!
نزدیکیهای هفتم تیر سال 1360 برای زیارت حضرت امام به قم مشرف شدم چون به خدمت حضرت امام رسیدم، نزدیک گوش من فرمودند: آن وعدهای که آقا فرمودند به همین زودیها اتفاق میافتد.
به گزارش اصفهان شرق، کم نشنیدهایم خاطرههایی که افرادی پیر یا جوان، عالم یا بیسواد از زمان و حتی نحوه شهادت خود آگاه بودهاند، در کمال تعجب این از معجزات قرن ما است که با توجه به اعتقادات ما مبنی بر اینکه کسی از زمان مرگ خود با خبر نیست در دهههای اخیر با آن بسیار رو به رو بودیم.
در یکی از ایام با یکی از دوستان به خدمت آیتالله میرزاعلیمحمد اژهای رسیدیم چون شنیده بودیم که ایشان سالها قبل از شهادت فرزندش، شهید حاج شیخ علیاکبر اژهای از شهدای هفتم تیر 1360 از شهادت ایشان مطلع بودند؛ از ایشان پرسیدم، آقا جریان اطلاع داشتن شما از شهادت فرزندتان را برای ما بفرمایید.
وی در پاسخ اینطور ابراز داشت: «من پیش از انقلاب، صبحها برای اقامه نماز از منزل خودمان تا مسجد پیاده میرفتم، یکی از روزها همینطور که میرفتم نزدیکیهای میدان کهنه (میدان قیام) یک آقای بزرگواری آمد جلوی من و مرا به اسم صدا زده و گفت: شیخ علیمحمد، من به وی جواب دادم و به من مطالبی را مطرح کرد از جمله مدت عمرم، در ضمن گفت: اگر این بولونی یا کاسه چینیات شکست غصه نخور، عرض کردم: آقا منظورتان چیست؟ گفت: همین فرزندی که بعد از شما مسجد میآید، آن روزها شهید اژهای نوجوان کم سن و سالی بود که بلافاصله بعد از من وضو گرفته به مسجد میآمد و مکبر نماز جماعت بود؛ بعد از گفتگوی کوتاهی آن آقا از نظرم پنهان شد، در این هنگام یکی از مأموران دولتی به من نزدیک شد و گفت: تو با چه کسی حرف میزدی، چون صدایی میشنیدم ولی کسی را نمیدیدم! از این سخن آن مأمور دولتی فهمیدم که آن آقا را نمیدیده است، به هر حال از دست مأمور دولتی خلاص شدم.
این واقعه گذشت تا اینکه نزدیکیهای هفتم تیر سال 1360 برای زیارت حضرت امام به قم مشرف شدم چون به خدمت حضرت امام رسیدم، نزدیک گوش من فرمودند: آن وعدهای که آقا فرمودند به همین زودیها اتفاق میافتد».
این خاطرهای بود از بزرگمردی اصفهانی در تاریخ انقلاب اسلامی که از افتخارات اصفهان بشمار میآید، خاطره خود مبین خیلی صحبتهایی است که در این مجال نمیگنجد، وجود شخصیتهایی به این شکل در اصفهان کم نیست، شخصیتهایی که کمی مشاهده زندگیشان، با نگاه تغییر زندگی خود میتواند مسیر زندگی را برای انسانهایی تغییر دهد که درگیر و دار زندگی پر پیچ و خم امروزی ماندهاند.
شهید حجتالاسلام علیاکبر اژهای، سومین فرزند آیتالله حاج میرزا علیمحمد اژهای در سال 1331 شمسی در خانوادهای روحانی در اصفهان به دنیا آمد، پدرش از مجتهدان بنام اصفهان بود که در تربیت فرزندش نقشی مؤثر داشت؛ شهید اژهای دارای استعدادی درخشان و شخصیتی جذاب و پرتلاش بود، تحصیلات مقدماتی را در منزل نزد پدر آغاز کرد و بعد وارد دبیرستان گلبهار اصفهان شد، از سال دوم دبیرستان به تحصیل معارف دینی در مدارس علمیه صدر بازار، صدر خواجو و ملاعبدالله مشغول شد.
* دوراهی بزرگ
سپس برای ادامه تحصیل در حوزه یا دانشگاه، با ارسال نامه به آیتالله گلپایگانی و دیگر علما از آنان راهنمایی خواست و به صلاحدید آنها، به تحصیلات دانشگاهی روی آورد؛ وی در دانشگاه اصفهان به تحصیل در رشته روانشناسی پرداخت و موفق به دریافت لیسانس شد.
یکی از دوراهیهای بزرگ زندگی بسیاری از جوانان مؤمن نسل جدید این است که به سنین جوانی که میرسند و برخی نیز در سنین نوجوانی بین انتخاب رفتن به دانشگاه و یا تحصیل در حوزه علمیه شک میکنند، همگی علاقه به درس دین دارند اما از طرفی علایق متفاوتی هم به رشتههای نظری دانشگاهی و یا عملی دارند که آنها را در این دوراهی بزرگ قرار میدهد، شهید اژهای به راستی راه آسانسازی تصمیم در این مورد را در عمل به ما نشان داده است و آن هم مراجعه و مشورت با اهل علم و معرفت است.
شهید اژهای در درس فلسفه شهید دکتر بهشتی به طور خصوصی شرکت میکرد، پس از گرفتن لیسانس در دبیرستانهای احمدیه، فارابی و حکیم سنایی اصفهان به تدریس مشغول شد، وی فعالیتهای اجتماعی سیاسی خود را از سال 1344 در کانون علمی و تربیتی جهان اسلام شروع و پس از بسته شدن آن به دست ساواک در سال 1352، فعالیتهای خود را در مسجد امام علی (ع) اصفهان متمرکز کرد؛ در آن زمان، در اصفهان جزوههایی با عنوان «فرصت در غروب» مخفیانه پخش میشد که با دخالت ساواک نشر آن متوقف شد و شهید اژهای مسؤولیت انتشار مجدد آن را به عهده گرفت.
* تجهیز به سلاح ایمان
وی در همان دوره، نوشتههایی در نقد کتاب شناخت مجاهدین خلق نوشت و انتشار داد و در سخنرانیهای خود نیز انحرافات این کتاب را در زمینه معتقدات دینی افشا کرد، او اعتقادی راسخ داشت که مسلمان مجاهد پیش از آنکه برای مبارزه در راه عقیده سلاح برگیرد، باید به اصول عقاید و مکاتب خود کاملاً آگاه باشد و به سلاح ایمان و عقیده مجهز شده باشد.
وی در این دوره با سازمان مهدویون و گروه توحیدی صف همکاری داشت و در سال 1353 توسط ساواک دستگیر و سپس آزاد شد و همزمان با شروع انقلاب اسلامی از مدیران و مدرسان جلسات مذهبی جوانان در اصفهان بود و از این طریق به تربیت جوانان در اصفهان میپرداخت؛ منزلش پایگاهی برای فعالیت و برگزاری جلسات خصوصی بود که چندین بار مورد هجوم و تفتیش ساواک قرار گرفت.
* افشای ماهیت منافقان و لیبرالها
وی با اغلب گروهها و سازمانهای اسلامی ارتباط داشت، پس از تأسیس حزب جمهوری اسلامی، به عضویت شورای مرکزی حزب «شاخه اصفهان» انتخاب شد، چندی بعد به تهران رفت و با معمر قذافی و دیگر چهرههای انقلاب لیبی دیدار و گفتوگو کرد؛ اژهای تداوم انقلاب را موقوف بر ایجاد تشکیلات منسجم میدانست و همواره میگفت که علت شکست انقلابها را باید در غفلت انقلابیون از ایجاد تشکل و تحزب سراغ گرفت، از همین روی، وی تشکل روحانیون را مهمترین و فوریترین مسأله آنان بر میشمرد.
کار تشکیلاتی که سالیان اخیر تکه کلام بچههای فرهنگی و مدیران فرهنگی سطوح بالایی سازمانهایی که وظیفههای فرهنگی در سطح شهر و کشور را بر عهده دارند، قرار گرفته در آن زمان از جمله دغدغههای ذهنی این شهید بزرگوار بوده است و این نشان از اصولی کار کردن بچههای انقلاب در سالیان ابتدایی تشکیل این انقلاب نوپای اسلامی دارد که موجب شده تا به امروز و این همه سال دوام بیاورد.
* آثار و تألیفات
از جمله تألیفات وی میتوان به انسان از دیدگاه قرآن، تقوا از نظر انسان، صبر از دیدگاه مکاتب، نقش شخصیتها در تاریخ، دومین رمضان (در مورد جنگ دوم اعراب و اسراییل)، شب قدر، فقر از دیدگاه اسلام، نقد و بررسی جنبش مسلمانان و آرامش در بیکرانگی (در توحید) اشاره کرد.
سرانجام وی در هفتم تیر 1360 در حالی که به عنوان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی اصفهان در جلسهای برای بررسی اوضاع کشور شرکت داشت، در کنار استادش، شهید مظلوم دکتر بهشتی به دست منافقان کوردل به شهادت رسید و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.