مرد میگریست. عاقلمردی بود، میگفت بد کردید. میگفت و گریه میکرد. لابد زخم تازه، طعنه به جراحتهای کهنه دفاع مقدس زده بود که کار مرد به اورژانس کشید. علیاصغر زارعی اکنون یک «برند» که نه، یک پرچم است؛ علمداری است که راه گم نشود.