زهرا حسینی
خون دل گاو خونی
مرغان مهاجر خوب به یاد دارند آب هایی را که دست خوش هزاران دست شده بود و آخر به مادر بزرگ پیرش می رسید تا میزبان خوبی برای مهاجران از راه رسیده باشد.
یادداشت اصفهان شرق
وقتی که نی زارهایت جایگاه امنی برای دوربین ها ی شکاری برخی می بود و یا وقتی که برای جذب توریسم در جهت بالا بردن سرمایه گذاری در جذب خارجیان بودی، آن روز نامت را به ثبت می رسانند و با افتخاری بسیار نام گاو خونی را با انگشت بر دایره کره ی زمین نشان می دادند.
آیینه ی نشان دادن غروب غم انگیز پاییز بودی و نمی دانستی که غروب برایت اشک فراموش شدن می ریزد و تو خوب آیینه داری تصویر دل انگیز را می کردی و ما چه خوب دست بوس زحمات تو بودیم.
برق پر آبی زاینده رود چشمهایی را خیره کرد که تو را چشم زد و خشکاندت.
کم کم که اخبار فرا رسیدن خشکسالی با بسته شدن های فصلی زاینده رودت می آمد یادمان نبود که اگر ریشه ات خشکید برگهایت به زردی می گراید.
درختان سربرآورده در دور دست برایت خود نمایی می کند و چرا دیدی و حق خود را از دستشان نگرفتی و حتی می توانستی جرعه ای را طلب کنی که گلویت خشک نشود.
برخی ظریف بین بودند و زود چروک های پیشانیت را مشاهده کردند و به دنبال چاره برای صاف شدنش بر خواستند و برخی حسرت نبود مرغان شکاری تو را داشتند.
نکند ناراحت شوی که کسی به یادت نیست:
دکتر ابتکار در یک جمله به داد تالاب عزیز ما رسید و بیان داشت: سهم بندی منطقی با رعایت حقآبه تالاب گاوخونی در دستور کار قرار خواهد گرفت که در این راستا با وزارت نیرو مذاکره کنیم.
مشاور رئیس سازمان حفاظت محیط زیست از خشکی تو این چنین گفت: در تالاب گاوخونی گونههای مختلف جانوری اعم از لاک پشت، پرندگان ساحلی و… را میشناختم و تمام این تنوعها به خاطر نبود آب از بین رفته است اما باید خاطره آنها را نگه داشت و به مسئولین دولتی تذکر داد که ما تالاب گاوخونی را زنده میخواهیم.ا خشک شدن تالاب گاوخونی پرنده دیگر آب نمیبیند و این موضوع باعث سرگردانی او خواهد شد چنانچه گمان میکند مسیر را اشتباه آمده است.
همه می آیند و تو را می بینند و انگشت حسرت بر لب قرار می دهند و می روند و یادشان می رود که نگاهی به پشت سرشان بیندازند.
در زندگی هایمان دیده بودیم که در خوشی های فامیل دست می زنیم و پا می کوبیم و در ایام مریض شدنشان برای یک بار به دیدنشان می رفتیم و خیلی زود فراموششان می کردیم، ناگهان که خبر مرگشان را می شنیدیم اشک می ریختیم و خود را برای نشان دادن به صاحبان عزا به آنها می رساندیم و 40 روز هم نمی گذشت که همه چیز تمام میشد، حال گاو خونی تو آن مادربزرگی هستی که با هدیه نقل و نبات در دستان نوه هایت دوستت داشتیم و در بیماریت دنبال داروهایت گشتیم و آنقدر بیماریت طولانی شد که یادمان رفت هنوز نفس می کشی.
تو هنوز هستی و آه می کشی و ما با اکسیژن تدبیر و درایت می بایست احیایت کنیم، نه اینکه تو را محکوم به آلوده کردن هوا با غبارت و تنگی نفس بیماران با ریزگردهایت کنیم.
در کنار تفاسیر بسیار در جهت نامت می بایست معنی دیگری برای نام تو یافت. خون دل خوردنت به نامت می آید و شاید والدین تو می دانستند که روزی می بایست خون دل بخوری و نامت را گاو خونی نهادند.
این خون دل من و هزار نفر از شرق اصفهان است که دارد جان ما را می گیرد…