در تعبیر کلام امام:
اسلام رحمانی تعبیر وارونه یک منطق
اسلام رحمانی در تقابل با “اسلام ناب محمدی(ص)” است در اسلام رحمانی سلطه غرب در راستای پروسه ی جهانی شدن و به عبارتی بهتر جهانی سازی پذیرفته می شود سکولاریسم مورد تایید و دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم از یک جامعه دینی رخت بر می بندد نظم نوین جهانی ، هژمونی آمریکایی و فکر تسلط امریکایی برای دخالت در دیگر جوامع مشروعیت می یابد.
به گزارش اصفهان شرق/ محسن منصوری
غرب سال هاست با ادبیات اسلام هراسی مانند اسلام فاشیستی، اسلام طالبانی و اسلام خشونت طلب و اسلام رادیکال و .. در صدد ارائه نوع خاصی از اسلام است و این موضوع عده ای را نگران کرده که در پی راه چاره و اتهام زدایی از خویش باشند از این روی در ادبیات سیاسی خویش از اسلام رحمانی سخن می گویند این اصطلاح البته نیاز به تبیین دقیقی دارد. امام خامنه ای( مدظله العالی ) بطور دقیق و زیبا آن را در دیدار دانشجویان تبیین نموده اند اما ظاهرا گروهی به اصطلاح نظریه پرداز به نوعی دیگر و و ارونه آن را تعبیر می کنند گروهی که ابتدا در پی تامین منافع خویش می باشند و در ادامه تلاش می نمایند تا بهانه های لازم جهت ارتباط با غرب و نفی مبارزه با استکبار را تابوی سیاسی خویش نمایند.
مقدمه:
“مفهوم اسلام رحمانی در تقابل با “اسلام ناب محمدی(ص)” است در اسلام رحمانی سلطه غرب در راستای پروسه ی جهانی شدن و به عبارتی بهتر جهانی سازی پذیرفته می شود سکولاریسم مورد تایید و دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم از یک جامعه دینی رخت بر می بندد نظم نوین جهانی ، هژمونی آمریکایی و فکر تسلط امریکایی برای دخالت در دیگر جوامع مشروعیت می یابد .
در این هنگام تنها ملت های مسلمان نظاره گر می باشند تا حقوقشان در نظام بین اللمل تضییع گردد که مبادا مبارزه با دولت های متجاوز آن ها را افراطی ، خشونت طلب و جنگنجو معرفی نماید که این تفکر غلط و وارداتی از دنیای غرب است .”
معنای واقعی اصطلاح «اسلام رحمانی» که این روزها رایج شده این است که برخلاف تقسیمبندی قرآن باید با همه با رحمت برخورد کرد؟ آیا این نشأت گرفته از لیبرالیزم است؟ اگر اینطور باشد این اصطلاح، نه اسلامی است و نه رحمانی؛ زیرا زیربنای لیبرالیزم نفع قدرتمندان و نفی معنویت است. KHAMENEI.IR
دیدار جمعی از دانشجویان با رهبر انقلاب 20/4/94
*مفهوم اسلام رحمانی
رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با دانشجویان، ضمن توصیه بر پرهیز از سطحینگری در ارتباط با مفاهیم اسلامی، به نقد برخی شعارهای اسلامنما و غلطانداز، همچون اسلام رحمانی که امروزه رایج شده است، پرداختند. در چند دهه اخیر در ایران، اسلام با پسوندهای مختلفی، همچون اسلام التقاطی، اسلام سرمایهداری، اسلام سوسیالیستی، اسلام سلطنتی، اسلام رسالهای، اسلام سبز، اسلام سیاه و در آخر اسلام رحمانی قرائت شده است.
این پسوندها در حال ترسیم دو ظاهر متفاوت از اسلام هستند. در یک طرف یک ظاهر مثبت و جذاب نسبت به اسلام، و در طرف دیگر یک ظاهر منفی و تیره با خاصیت دفعکننده نسبت به اسلام ارائه میشود. مسلماً در نگاه دوم، نگاهی تیره و در ضدیت با اسلام قرائت میشود، که موضع آن واضح و مشخص است؛ اما بعضاً یک نگاه مثبت و زیبا از اسلام قرائت میشود که درحالیکه ظاهری جذاب دارد، محتوایی وارونه و تحریفشده نسبت به اسلام ارائه میدهد. نظریهپردازان این قرائت از اسلام، اسلام رحمانی را در مقابل اسلامی که خود از آن بهعنوان اسلام فاشیستی، اسلام طالبانی، اسلام خشونتطلب و اسلام متحجرانه یاد میکنند، قرار دادهاند. به عقیده این نظریهپردازان، در این قرائت چیزی از تعالیم اسلام حذف نمیشود، بلکه برخی از احکام و شعائر اسلامی که باعث روح خشونتطلبی میشوند، تصحیح میشوند.
برنارد لوئیس» که مدعی اسلام شناسی است، پا را از نظریه «اسلام هراسی» فراتر گذاشته و در کتابی به زبان انگلیسی از «فاشیسم اسلامی»سخن رانده و فهم از اسلام فاشیستی، فرقه ای تندرو از مسلمانان، را به عامه مسلمانان تعمیم داده است.
شعار اسلام رحمانی دارای مفاهیمی است که ظاهر آن را زیبا کرده است، اما باطن آن گویای ظاهرش نیست. اینکه بگوییم رحمانیت خداوند، بر دیگر صفات وی غلبه دارد و یا برای شناخت اسلام، به درک رحمانیت خداوند بسنده کنیم، تفکر غلطی است. صفات خداوند، بهگونهای نیستند که یکی بر دیگری غلبه یا رجحان داشته باشد، بلکه این صفات در عرض هم، ذات خداوند را متجلی میکنند. خداوند دارای صفات بیشماری است.
موضوع اول:
*رابطه اسلام با صلح و جنگ
بحث رابطه اسلام با صلح و جنگ از مباحثی است که بواسطه روابط سياسي حاکم بر دنياي امروز و بيشتر در سه دهه اخير مورد توجه بيشتر افکار عمومی، و به تبع آن مجامع علمی قرار گرفته است
به نظر می رسد ريشه توجه به اين مسئله و نقطه آغاز آن، مباحث سياسی و نحوه تعامل کشورهای غير مسلمان با مسلمانان باشد، که اين تعامل در برهه ای از زمان با حمله های رسانه ای افراطی ، بر عليه اسلام با عناوين خشونت طلبی و تروريسم را در پی داشت. همين تبليغات گسترده ، نظر عموم مردم را جلب کرده و همه مردم کم و بيش در پی فهم صحيحی از اين ارتباط برآمدند . در نهايت افکار دانشمندان را در مجامع علمی به ميدان کشيدند تا بتوانند حقيقت اين مسئله را به نحو صحيحی حل و فصل کنند و فهم صحيحی را از اسلام داشته و رابطه آن را با خشونت و تضاد و ترور دريابند.
ولی هنوز که هنوز است جو حاکم بر افکار، بواسطه سيطره ابزار رسانه ای غرب بر مدار غير علمی سير می کند. و ترسيم آن مدار توسط سياستمدارانی صورت می پذيرد که منافع خود را در دامن زدن به اين “شايعه” می بينند که اسلام قرين خشونت است و با صلح سر سازش ندارد !
اولين قدم برای شناختن حقيقت در اين مسئله بطور منطقی مراجعه به متون اصيل( قرآن و سنت نبوي) اسلامی است. چرا که در هر حال تعاليم اسلام جزء علوم نقلی است و علوم نقلی، همانگونه که از نام آن پيدا است، نقلی و وابسته به متون و اسناد و مدارک موضوع خود می باشد. و در نتيجه هم مقدمات، هم روش تحقيق، و هم نتايج آنها با علوم عقلی متفاوت است. هر چند معقول باشند ! يعنی معقول بودن مباحث نقلی، آنها را از محدوده علوم نقلی خـارج نمی کند و تخلف از روش شناسی (متدولوژی) درتحقيق اين علوم، کار درستی نيست.
ما از ابتدا می گويم اسلام آئين زندگی است؛ نه آئين عبادت و نه آئين عشرت و نه آئين رهبانيت و نه آئين تجمل و نه آئين صلح و نه آئين جنگ. بلكه اسلام آئين زندگی است و زندگی مجموعه ای به هم تنيده از تمامی اين مفاهيم و واقعيتهای دنيائی آميخته با حقائقی ماورائی است که اگر به نفع يکی از ديگری چشم فرو بنديم بی شک به خطا رفته ايم و طبعآ از مسير صحيح شناخت اسلام منحرف شده ايم ، زيرا بررسی يک کل ، با بررسی کامل تمام اجزاء آن امکان پذيراست.
جامعه امروز ما آرمانی نيست و مملو از مفاهيم جنگ و ظلم و جور و تعـدی و تجاوز و فـقر و فساد و فحشا است. نسخه ای که از اين مـفاهيم ، به حجت اينکه مفاهيم نا پسند هستند . هرگز وهرگز توان اداره جامعه و اصلاح آنرا نخواهد داشت. و دور انداختن، محکوم کردن، و متهم کردن برنامه ای خاص، صرف اينکه در آن اين مفاهيم بکار رفته، کاری به دور از خرد و منطق است. مانند كاري كه امروز در اسلام در حال انجام است ، يعني با دست گرفتن به مفاهيمي احكام جزايي نابخردانه و سر گيچ كننده و خوشونت بار.
ما که می گويم اگر سخن از اسلام است بايد قضاوت درباره آن را در کتاب اسلام خواند، نه فصلی از فصول آنرا ، بلكه تمامآ را. ولی اگر هم خواستيد تنها فصلی از آنرا بخوانيد، آنرا با همان فصل از همان کتاب تطبيق دهيد. زيرا مقايسه فصل صلح کتاب ديگری ، با فصل جنگ کتاب اسلام، اگر نگويم احمقانه است ! لا اقل ناعادلانه خواهد بود..
اکنون عناوين از فصول جنگ و صلح کتاب اسلام را بررسی می کنيم تا بدانيم که در چه سطحی از مقبوليت و معقوليت قرار دارد و آيا صاحب چنين اصول و احکامی را می توان صلح طلب دانست يا خير!
قرآن كريم مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى در صلح و آشتى در آئيد . يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً ( سوره بقره آيه 208 )
سِليم و سلام، در لغت به معنى صلح و آرامش است و بعضى آن را به معنى اطاعت تفسير كرده اند، و اين آيه همه افراد با ايمان را به صلح و سلام و تسليم بودن در برابر فرمان خدا دعوت مى كند .
در جاي ديگر باز هم قرآن مجيد مى فرمايد: اگر يكى از بت پرستان از تو در خواست پناهندگى كند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود .
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ إِسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّى يَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ ( سوره نوبه آيه 9 )
يعنى در نهايت آرامش با او رفتار كن، و مجال انديشه و تفكر را به او بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازد، و اگر نور هدايت بر دل وى تابيد آن را بپذيرد!
بعد از آن اضافه مى كند: او را پس از پايان مدت مطالعه به جايگاه امن و امانش برسان تا كسى در اثناء راه مزاحم او نگردد. ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ.
و همين دستور را پيامبر اسلام (ص) به سربازان حکومت اسلامی تذکر می دهد آنجا که می فرمايد:
و ايما رجل من ادنی المسلمين او افضلهمم ، نظر الی رجل من المشرکين ، فهو جار ، حتی يسمع کلام الله؛ فان تبعکم فاخوکم فی الدين، و ان ابی فابلغوه مامنه. ( اصول كافي جلد 5 صفحه 28 )
هر کس از مسلمانان در هر مقام و منزلتی باشد خواه از امرا و بزرگان باشد يا از عوام مردم، اگر به يکی از مشرکين امان دهد، آن مشرک همانند همسايه شماست، تا بتواند سخن خدا و مبانی اسلام را بشنود و بشناسد؛
پس از مطالعه و بررسی آن را پذيرفت که برادر دينی شما می شود، و اگر نپذيرفت او را به سرزمين خودش برسانيد و با او کاری نداشته باشيد . اسلام عهد و پيمان صلح با غير مسلمانان را معتبر می داند و اجازه پيمان شکنی نمی دهد تا زمانی که آنها نيز بر سر عهد خود باشند. و يا آن دسته از مشركين كه با آنها پيمان بسته ايد، هيچ گاه بر خلاف شرائط پيمان گام
برنداشتند و كم و كسرى در آن ايجاد نكردند، و احدى را بر ضد شما تقويت ننمودند. إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً ( سوره تويه آيه 4 ) در مورد اين گروه تا پايان مدت به عهد و پيمانشان وفادار باشيد. فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ. زيرا خداوند پرهيزكاران و آنها كه از هر گونه پيمان شكنى و تجاوز اجتناب مى كنند ، دوست مى دارد إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين .
اگر بنا باشد گروهی متجاوز، ستمگر، خود خواه، و خونريز، به شما، به خانه شما، و به کشور شما حمله کنند و بدون دليل قتل و غارت کنند. آنوقت آئين صلح چه پيشنهادی دارد ؟ آيا در مقابل اين گروه بايد آرام بود ؟ به طرف آنها دست دوستی دراز کرد ؟ و يا اين كه نشست و شاهد تجاوزشان بود ؟
ما سوال می کنيم که آنچه در بوسنی، در قلب اروپای متمدن و مدعی حقوق بشر و تحت سياست سياستمداران مدعی صلح جهانی ، در زمان ما اتفاق افتاد، رسم کدامين آئين بود ؟
در مقابل گروهی وحشی که به خانه ديگری ( به جرم مسلمانی بودنش ) حمله می کنند و در برابر چشم پدر و مادرش به دختر آنها تجاوز می کنند و بعد با سر نيزه دهانه رحم را تا بالای سينه می شکافند ! که برای مدتی بخندند و خوش باشند ! از چه آئينی بايد پيروی کرد ؟
در برابر گروهی که اگر در راه زن حامله ای ديدند، بر سر جنسيت جنين شرط بندی می کنند و بعد بی هيچ ملاحظه ای شکم اش را می شکافند تا ببينند چه کسی برنده شده !! و سپس جنين را به سيخ می کشند و در برابر چشم خانواده کباب می کنند !! آئين صلح ! اين جا چه نسخه ای تجويز می کند ؟
در برابر قومـی که سربازانش نحـوه سر بريدن انسان (انسانهای بی پناه غير نظامی ) را روی حيوان خوک ، تعليم می بينند و تمرين می کنند ، و در ميدان عمل بر سر سرعت سر بريدن اين انسان ها مسابقه می گذارند !! چه بايد کرد ؟!!
آيا بگويم آئين ما آئين صلح است ! بکشيد ما را ، تحقير کنيد ما را ، غارت کنيد نام و ناموس ما را و اهانت كنيد دين و عقايد ما را. فرقي نمي كند ما هيچ نمی گويم !!؟
اما منطق آئين اسلام اين نيست؛ اسلام اجازه زير بار ظلم رفتن را به انسان نمی دهد؛ اسلام زندگی انسان را با زندگی انسانی می پسندد. اگر بنا باشد که زير بار ظلم و تجاوز و نا عدالتی همچون بردگان زندگی کند، زنده نباشد بهتر است. بايد قيـام کند و دفـاع از حق انسانی خود کند و با متجاوز بجنگد ! يا او را مجبور کند که قاعده اي انسانی زيستن را بپذيرد ، يا بکشد ، يا کشته شود. اني لا ازي المـوت الا السعادة و لا الحيـاة مـع الظالمين الا برما.
قرآن كريم می فرمايد : هركس به شما حمله كرد، همانند حمله وى بر او حمله كنيد و ازمخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و زياده روى ننماييد و بدانيد خدا با پرهيزگاران است . فمـن اعـتدی عليکم فاعـتدوا بمثل ما اعـتدی عليکم و تقـوا اللـه . ( سوره بفره آيه 194 )
و اضافه مى كند: با مشركان و متجاوز گران به طور دسته جمعى پيكار كنيد، همان گونه كه آنها متفقاً با شما مى جنگند. وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً . ( سوره تويه آيه 36 )
با كسانى كه با شما مى جنگند در راه خـدا پيكار كنيد. وَ قـاتِـلُوا فـي سَبيـلِ اللّـهِ الَّذيـنَ يُقـاتِـُلونَكُـمْ. ( سوره بقره آيه 190 ) ….. دقت شود …….. في سبيل الله پيكار كنيد. يعني براي صلح پيكار كنيد ، نه براي ظلم و خونريزي .
دستور جنگ با کسانی که با شما سر جنگ دارند، و صلح را ناپايدار ميكنند ، قاطع و مطلق است . اينجا ديگر سخن از صلح گفتن، و ناز و نوازش کردن و تن دادن به ذلت و پستی ، نيست.
صلح برای انسان و زندگی انسانی مطلوب است ولی اگر بنا باشد که گروهی از حقوق انسانی خود محروم شوند و با خفت و نکبت، و تحت اسارت و ظلم و تجاوزي ديگران زندگی کنند ديگر صلح ارزشی ندارد ، چـرا که در چنين شرايطی صلـح، معني خـود را که زندگـی انسانی در جامـعه ای آزاد می باشد. از دست داده است.
اسلام با کسانی که با منطق نمی شود با آنها سخن گفت و گستاخانه راه هدايت و ارشاد را سد مي کنند و از روی عناد و دشمنی ، آگاهانه با اسلام می جنگند ، با قدرت و شدت تمام برخورد می کند.
تعبير به فى سبيل اللّه ، هدفِ اصلىِ جنگ هاىِ اسلامى را روشن مى سازد كه جنگ در منطق اسلام، هرگز به خاطـر انتقـام جويى، يا جـاه طلبى، يا كشور گشايى و يا به دست آوردن غنـائم وحفظ منافـع باطل، يا اشغـال سرزمين هاى ديگران، و تسلط بر منابع کشور های ديگر نيست.
اسلام همه اينها را محكوم مى كند و مى گويد: سلاح به دست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط بايد در راه خدا، و براى گسترش قوانين الهى، بسط توحيد، عدالت، دفاع از حق، و ريشه كن ساختن ظلم و فساد و فتنه و تباهى باشد.
حال اگر كسي به اين سبب و با اين توجيه، صلح را نپذيرفت و اقدام به جنگ کرد، جنگ در برابراو ، مبارزه براي صلح و آزادي است . چراکه در اينجا هـدف جنگ نيست، بلكه تمام تلاش در اين خواهد بود که از زير بار اين تحميل جنگ و ظلم و حق تلفي جامعه رهايي يابد. و خود را از زحمت آن خلاص کند.و درهنگام جنگ با تمام قوت و با گام هائی استوار راه مبارزه را اداره می کند؛ وهر لحظه منتظر است که متجاوزگر متنبه شود ، بفهمد و دست از تجاوز و ظلم بردارد. هر لحظه منتظر است که زنگ صلح به صدا درآيد. اما نه به تزوير، بلکه به تدبير ! نه صلحی که گروه متجاوز برای نجات از مخمصه و هلاکت به آن دست زده اند، بلکه صلحی که از سر تسليم در برابر حق به آن متوسل شوند. اگر اينگونه شد ديگر اجازه ادامه جنگ را به متجاوزان نمی دهد.
قرآن كريم می فرمايد : اگر آنها از پيكار با شما كناره گيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند خداوند به شما اجازه تعرض نسبت به آنها را نمى دهد. فَإِنِ اعْتـَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْـكُمُ السَّلَمَ فَما جَـعَلَ اللـّهُ لَكُـمْ عَلَيْـهِمْ سَبيل (سوره نسا آيه 90 ) و موظفيد دستى را كه به منظور صلح به سوى شما دراز شده بفشاريد!!
علـى(عليه السلام) اميرمومنان و اسوه مسلمـانان طبق آنچه درنهـج البـلاغه آمـده به لشكريانش، قبل از شروع جنگ صفّين دستور جامعى در اين زمينه داده كه شاهد گوياى بحث ما است:
الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللّهِ لا تُقاتِلُوهُمْ حَتّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللّهِ عَلى حُجَّة، وَ تَرْكُكُمْ إِيّاهُمْ حَتّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرى لَكُمْ عَلَيْهِمْ، فَإِذا كانَتِ فَلاتَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لاتُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لاتُجْهِزُوا عَلى جَرِيح وَ لاتَهِيجُوا النِّساءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْراضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَراءَكُم:
با آنها نجنگيد تا آنها جنگ را آغاز كنند، چه اين كه شما بحمد اللّه (براى حقانيت خود) داراى حجت و دليل هستيد،و واگذاشتن، تا آنها نبرد را آغاز كنند; حجت ديگرى است به سود شما و بر زيان آنان، آن گاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد، بر ناتوان ها ضربه نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد، و با اذيت و آزار، زنان را به هيجان نياوريد، هر چند به شما دشنام دهند، و به سرانتان ناسزا گويند.
خدائی را که اسلام ، همه را به تسليم بودن در برابر حکم او دعوت می کند، رحمت را بر خويش واجب کرده :
کتب علی نفسه الرحمه ( سوره انعام آيه 12 ) و در آغاز تمامی سوره هـای قرآن ، به استثنای يک سوره ، خود را با صفت رحمن و رحيم به بندگانش معرفی می کند. رحمت و صلح، اصل اسلام، مسير اسلام، و هدف اسلام است. در توصيف جامعه آرمانی اسلامی می گويند گرگ و ميش در کنار هم زندگی می کنند ! يعنـی تا اين حـد صـلح و آرامش و صـفا ميـان مـردم فـراوان خـواهد بـود. ولـی هميـن خـدائی که وصف ارحـم الـراحـمين زيبنده اسم جميل اوست ، وصف اشد المعاقبين را نيز دارد !! و در برابر گروهی که خدائی نيستند ، اهل صلح و آرامش نيستند و زندگي ديگر انسان ها را به مخاطره و مشكلات مي كشانند ، سلاح شدت عقاب به کار آمـد است تا وسيله بيـداری آنها شود و يا عامـل نابودی و مـحو شان گردد و بستر صـلح و آرامش، بی منازع و پايدار بماند.
آیا منطق اسلام محمدی با اسلام افراطی یکی است که نگران هستیم مبادا از سوی غرب متهم شویم؟ واقعیت آن است که بین این دو تفاوت بسیار است که تنها به بخشی از ان اشاره می کنیم :
اختلاف در هدف
اصلیترین هدف کلیه ادیان آسمانی هدایت بشریت به سمت رستگاری انسانها است که دین اسلام نیز از آن مستنثناً نیست تا جایی که خداوند متعال در قرآن کریم در چندین آیه به تعابیر مختلف، هدایت را عامل اصلی دعوت انبیاء معرفی میکند، به عنوان مثال خداوند متعال این هدف را چنین بیان میفرماید: «و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا»(1) و یا در آیات متعدد قرآن را عامل هدایت معرفی میکند (2) و بر این اساس آنچه از منظر اسلام اصالت پیدا میکند، هدایت انسانها است و به همین دلیل پیامبر اسلام، نخست انسان ها را به سمت حق و حقیقت دعوت کرده و حرص عجیبی در دلسوزی نسبت به هدایت انسانها از خود نشان میداد تا جایی که وقتی کسانی را میبیند که همچنان بر گمراهی خود اصرار میورزند، به اندازهای اندوهگین میشود که خداوند هشدار میدهد که کم مانده است که از غصه و اندوه گمراه ماندن این افراد جانت را از دست بدهی و تا جایی که امکان داشت هرگز برای دعوت از نیروی نظامی و خشونت استفاده نمیکرد، به گونهای که اکثر غزوات و سریههایی که رخ داده است، نوعی دفاع تلقی میشد، همچون غزوه احد، خندق و حتی بدر و یا غزوات با یهودیان که در همگی، پیمانشکنیها از ناحیه یهود صورت گرفته بود و تنها در برخی غزوهها که برخی سران قبایل با خودخواهی و خیرهسری تمام، مانع از شنیده شدن پیام اسلام توسط مردمان آن قبایل و هدایت یافتن آنان میشدند، پیامبر(ص) مجبور به دست بردن به شمشیر به منظور برداشتن مانع دریافت پیام حقیقت میشد.(4)
لذا پیامبر اسلام در هدفگذاری خود اصل را بر هدایت مردم گذاشته بود و همان طور که اشاره خواهد شد در این مسیر از راهکارهایی استفاده میکرد که به هدف هدایت کمک کند و در اثر همین راهکارها نیز مردم فوج فوج در دین خدا داخل میشدند، چنانکه به عنوان مثال مردم قبیله همدان در یمن، تنها در یک روز و پس از خواندن نامه پیامبر توسط امام علی(ع) به ایشان ایمان آوردند و پس از چند صباحی کل منطقه یمن، اسلام را با رضایت خاطر کامل قبول کرد، این در حالی است که در این سو شاهد آن هستیم که گروه های افراطی مانند داعش، النصره بوکو حرام و .. اصل را بر کشتن انسانها بنا نهاده است و روشهایی همچون ترور کورکورانه و قتل و خونریزی که طی آن انسانها (با فرض اینکه واقعا گناهکار باشند) بدون اینکه پیام حقیقت را بشنوند، جانشان را از دست میدهند، هرگز با هدف هدایتگری سازگاری ندارد.
تفاوت در مشروعیت جنگ
گروهای افراطی اسلامی تلاش دارند تا جنگ و خونریزیهای خود را در راستای سنت جهاد در اسلام عنوان کنند و آن را مشروع جلوه دهند و این در حالی است که جنگهای صدر اسلام، جملگی با کفار و مشرکان بود، ولی جنگهایی که امروزه در حال انجام است علیه مسلمانان است و این در حالی که پیامبر(ص) اسلام هرگز با مسلمانان وارد جنگ نشدند و لو اینکه اسلام آنها ظاهری بوده و در واقع منافق تلقی شوند، چنانکه حتی با شناخته شدهترین چهرههای نفاق که همگان از آن باخبر بودند؛ همچون عبدالله بن ابی و یا حتی کسانی که نفاقشان را در توطئه قتل پیامبر(ص) به هنگام بازگشت از جنگ تبوک آشکار کردند، نیز برخورد جهادی و خشونت آمیز انجام ندادند.
بر این اساس حتی اگر مثلا داعشیها معتقد باشند که مسلمانان غیر معتقد به عقاید داعش همچون شیعیان، منافق باشند، باز هم جهاد علیه آنها فاقد هر گونه مشروعیتی است، چرا که علاوه بر مخالفت با سنت پیامبر(ص) مخالف صریح آیه قرآنی است که میفرماید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا» چرا که بر اساس این آیه هیچ کس حق تعرض به کسانی که به نحوی همچون بیان عبارت «السلام»، مسلمان بودن خود را اعلام میکنند ندارد، چنانکه مفسران شیعه و سنی نیز به همین نکته تصریح کردهاند.در واقع این آیه در شأن کسانی نازل شده که با بیان قول «السلام» مسلمان بودن خود را اظهار میکردند، ولی با این وجود، افرادی به ناحق آنان را غیر مسلمان خطاب کرده و آنها را کشته بودند که در این آیه خداوند متعال به آنها گوشزد میکندکه اگر کسی اظهار اسلام نماید، باید از او قبول کرد و نباید به او تهمت غیر مسلمان بودن زد و یا به این بهانه مجوز قتل وی را صادر کرد،
سیدقطب نیز در تفسیر خود در این زمینه معتقد است: «در زمینه جهاد و شدت گرفتن بر منافقان اختلافی است که آیا باید با شمشیر باشد با آنها مقاتله شود و یا در معامله و نوع برخورد با آنها و رسوا کردن نیات شوم آنها باید شدت صورت گیرد اختلافی است و البته آنچه واقع شده است این است که پیامبر(ص) منافقان را نکشت».
تفاوت در روشها
به عبارت دیگر از آنجایی که هدفگذاری پیامبر(ص) و آنچه پیامبر برای آن اصالت قائل بود ، هدایت بشریت بود و نه قتل و خونریزی و یا اسلام اجباری، لذا پیامبر اسلام(ص) از روشهایی استفاده میکرد که بیشترین تأثیر را در جهت جذب کفار و مشرکان داشته و فاقد هر گونه نفرت افکنی بود، از این روی خداوند متعال به پیامبر اسلام(ص) توصیه میکند که در مسیر هدایت از روش حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن بهره بگیرد، از طرف دیگر با توجه به اینکه پیامبر اسلام(ص)، پیامبر رحمت و مهربانی بود، تلاش میکرد تا مهر و محبت را اساس کار تبلیغی خویش قرار داده و از هر گونه اقدامی که نفرت از اسلام را به دنبال داشته باشد اجتناب کند و به همین دلیل بسیاری از قبایلی که به ایشان گرویدند مسحور اخلاق والا و متعالی ایشان و یا مبلغانی که از طرف ایشان به این مناطق اعزام می شدند قرار میگرفتند که هم در قرآن بدان اشاره شده است و هم در اسناد تاریخی که توسط شیعه و سنی نقل شده بدان اشاره شده است.
مغایرت با احکام صریح اسلام در حوزه جهاد
به عبارت دیگر حتی اگر رفتارهای گروههای افراطی مانند داعشیها را در قالب سنت جهاد در اسلام ارزیابی کنیم (هر چند همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد اصل مشروعیت جهاد با مسلمانان فاقد مبنا و مغایر با سنت جهاد است که در مقابله با کفار و مشرکان بود) باز هم نمیتوان آن ها را با اسلام ناب محمدی مورد مقایسه قرار داد و مثلاً مدعی شد به سبک مسلمانان صدر اسلام میجنگد، بلکه بالعکس میتوان مدعی شد گروههای افراطی اسلامی دقیقاً به سبک مشرکان صدر اسلام رفتار میکند و نه مسلمانان که این از رفتارهای جنایتکارانه داعش در صحنه جنگ و درگیری کاملاً مشهود است، چرا که رفتارهایی از این گروهک سر زده میشود که مغایر با اولیهترین احکام فقهی و شرعی جنگ و جهاد است، به عنوان مثال مثله کردن جنازه و خوردن اعضای بدن، اقدامی است که جز از مشرکانی همچون هند جگر خوار، در تاریخ نشان دیگری از آن یافت نمیشود، همچنین اسلام هرگز اجازه قتل اسیران و به ویژه گروگانها و یا سوزاندن آنها را در آتش نمیدهد، همچنین اسلام هرگز اجازه کشتار کودکان، زنان و پیران زمینگیر را نمیدهد
نتیجه آنکه مشابهتسازی میان گروههای افراطی اسلامی ماننند داعش با اسلام ناب محمدی(ص) ادعایی بیدلیل است که فاقد هر گونه مبنای منطقی و تاریخی است و شواهد متعددی وجود دارد که اثبات میکند میان این دو نه تنها هیچ نسبتی وجود ندارد،بلکه کاملا در مقابل یکدیگرند.
سکولاریسم در اسلام
معاویه اولین بانی و تفکر سکولاریستی در اسلام به طور نظری و عملی است. در سال 40 قمری وقتی که معاویه قرارداد صلح با امام حسن را امضاء کرد و بدون دغدغه بر مسند حکمت تکیه زد، اندیشه درونی سکولار خود را چنین ابراز کرد: من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج را برگزار کنید و یا زکات بدهید شما خود این کارها را می کنید بلکه من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم. علامه طباطبایی درباره این جملات معاویه می فرمایند: معاویه اشاره می کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست. حاکمان بعدی نیز به دیانت حقیقی تن نمی دادند و دلیل واضح آن در حاشیه ماندن امامان شیعه از عرصه ی سیاست و حکومت و شهادت یازده امام به دست حاکمان اموی و عباسی در طول بیش از دو قرن است. با این حال به ظاهر خود را حامی دین معرفی می کردند و آشکارا از طرد دین و مخالفت با آن به شدّت پرهیز داشتند.
از خطبه 3 نهج البلاغه می توان تفسیری در باب سکولاریسم داشت حضرت در این خطبه می فرمایند: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان ، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش می ساختم و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم، آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ایی بی ارزش تر است. حضرت نیز جدایی دین از دنیا را بر نمی تافت و این دو را لازم و ملزوم هم می دانستند.
استکبار ستیزی و جایگاه آن در سیاست خارجی ایران :
انقلاب اسلامي ايران ذاتا با هيچ كشوري در دنيا ستيزه ندارد و جريانات اسلامي و انقلابي نيز حتي پيش از انقلاب اسلامي جز با كشوري همچون رژيم اشغالگر قدس كه اساسا فاقد هر گونه مشروعيتي مي باشد مشكل خاصي نداشتند و تنها مساله اي كه باعث مي شد تا اين جريانات در برابر كشوري به اتخاذ موضع بپردازند به نوع رفتار اين كشورها باز مي گشت . بر اين اساس آنچه مورد نفرت و انزجار جريانات اسلامي و انقلابي پيش از انقلاب بود عبارت بود از روحيات استكباري در ميان كشورها كه در صدد بسط حاكميت استكباري و استعماري خويش بر ملت ها و به ذلت كشاندن آنها بود و اين چيزي بود كه بر اساس آموزه هاي ديني يك مسلمان غيور و متعهد تاب تحمل آن را نداشت . از طرفي مروري بر حوادث سال هاي دهه 30 و 40 حاكي از اين است كه آمريكا مصداق بارز استكبار جهاني بود كه ضمن دخالت در كشورها قصد داشت تا سلطه همه جانبه خود را بر جهان بگستراند و به همين دليل يكي از اصلي ترين اهداف مبارزه امام خميني ره عبارت بود از مبارزه با آمريكا و جلوه هاي اين مبارزه از همان مواضع آغازين امام خميني ره كاملا مشهود بود چنانكه ايشان در يكي از نخستين بيانيه هاي خود در مخالفت با لايحه ننگين كاپيتولاسيون كه به آمريكايي ها حق قضاوت كنسولي مي داد چنين پيام مي دهند : «دنيا بداند كه هر گرفتارى اى كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند، از اجانب است؛ از امريكاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از امريكا خصوصاً متنفر است. بدبختى دوَل اسلامى از دخالت اجانب در مقدرا ت آنهاست
امام خمینی (ره) : رئيس جمهور امريكا بداند- بداند اين معنا را- كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما. امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما.
بنابر اين با توجه به اين موضوع ، به سادگي مي توان دريافت كه آمريكا ستيزي كه در واقع تجلي استكبار ستيزي امام خميني بود و مبتني بر آموزه هاي ديني بود ، چيزي بود كه از همان آغاز نهضت يكي از اهداف اصلي نهضت امام خميني ره به شمار مي آمد و امام اين موضوع را صريحا اعلام مي کند.
چرا استکبارستیزی نه در منطق اسلام و نه در سیاست خارجی ایران تعطیلبردار نیست؟
الف) سیاست های رسمی و کلان نظام
آنچنانکه در مواضع رسمی نظام جمهوری اسلامی بارها مورد تأکید قرار گرفته است، این است که مواضع ما با مواضع آمریکایی در نقطه مقابل همدیگر است برای مثال این روزها بحث مذاکرات مهم ترین موضوع سیاست خارجی ایران است که در این باره رهبر معظم انقلاب اسلامی در تبیین این سیاست نظام میفرمایند:
«مذاکراتی که امروز در جریان است، که با دولتهای اروپایی و با آمریکا مذاکره میکنند،مذاکرهی با آمریکا صرفاً در قضیهی هستهای است ولاغیر. این را همه بدانند. ما دربارهی مسائل منطقهای با آمریکا مذاکرهای نمیکنیم. هدفهای آمریکا در مسائل منطقهای، درست نقطهی مقابل هدفهای ماست. ما در منطقه امنیت و آرامش میخواهیم، تسلط ملتها را میخواهیم. سیاست آمریکا در منطقه ایجاد ناامنی است.
شما به مصر نگاه کنید، به لیبی نگاه کنید، به سوریه نگاه کنید. دستگاههای استکباری و در رأس آنها آمریکا، در مقابل بیداری اسلامیای که بهوسیلهی ملتها به وجود آمد، یک ضدحمله را شروع کردند که هنوز ادامه دارد و ملتها را در منطقه دارد بهتدریج بدبخت میکند. هدف آنها این است. این درست نقطهی مقابل هدفهای ماست. ما نه در مسائل منطقهای، نه در مسائل داخلی و نه در مسئلهی تسلیحات، با آمریکا مطلقاً صحبت و مذاکرهای نداریم. مذاکره صرفاً در قضیهی هستهای است و اینکه ما در موضوع هستهای با روش دیپلماسی چگونه میتوانیم به نتیجه برسیم.»
در تحولات منطقه بهطور مشخص دو محور (بازیگر) اصلی وجود دارد: نخست محور مقاومت که کانون آن جمهوری اسلامی ایران است و دوم محور عبری-عربی-غربی که با هدایتهای آشکار و پنهان آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی، در حال شعلهور ساختن منطقه است. این محور گاه در قالب جنگ نیابتی از طریق «تکفیریهای بیوطن» ظهور و بروز مییابد و گاه در شکل حملهی نظامی رژیم سعودی به مردم بیپناه یمن رخ مینماید. در مقابل توطئههای این محور سلطهگر، تنها این جمهوری اسلامی ایران است که پناه مظلومان و حامی مقاومت در منطقه است و اتفاقاً در این نبرد نابرابر بهخوبی توانمندی خود را به اثبات رسانده است.
برای مثال، حضرت امام خامنهای در خصوص یکی از مصادیق مورد تأکید آمریکا میفرمایند: «میگوید امنیت اسرائیل باید حفظ شود. اولاً اسرائیل روزبهروز ناامنتر خواهد شد؛ چه توافق هستهای بشود، چه نشود. این را بدانید. امنیت اسرائیل تأمین نخواهد شد؛ چه توافق هستهای بشود و چه نشود.»
مذاکره در موضوعات داخلی ایران (مشابه آنچه اروپا در دههی هفتاد در قالب گفتوگوهای انتقادی دنبال نمود) نیز نهتنها انفعالی و برخلاف استقلال سیاسی و منافع و عزت ملی جمهوری اسلامی ایران است، بلکه در تضاد با نص توافقنامهی الجزایر است که آمریکا را از دخالت در مسائل داخلی جمهوری اسلامی ایران نهی کرده است.
عرصهی تحولات منطقه نهتنها عرصهی اشتراک و یا تعامل منافع ایران و غرب نیست، که آشکارا میتوان آن را عرصهی تضاد اهداف راهبردی دو طرف دانست. نقطهی مشترکی میان ایران و غرب وجود ندارد که بتوانند بر روی آن مذاکره و تفاهم بکنند. در چنین شرایطی، نشستن ایران و غرب بر پشت میز مذاکره در موضوعات منطقهای، یک امتیاز بزرگ برای غرب بهشمار میآید که در مقابل، آوردهای برای ایران اسلامی نخواهد داشت.
ج) تنازع گفتمانی-معرفتی
فارغ از مسائل سیاسی که در آن تضاد ایران و غرب آشکار است، باید به کسانی که به دنبال تنشزدایی و کاهش تخاصم با غرب هستند، خاطرنشان کرد ریشههای منازعه و تخاصم ایران اسلامی و نظام سلطه در مسائل سیاسی، بلکه در مبانی معرفتی-گفتمانی و خاستگاههای فکری است. غرب سلطهگر بر پایهی انسانِ خودبنیادِ زیادهخواه، بنا نهاده شده است که لذتجوییهای بیپایان، او را به ستم به دیگر ملتهای مظلوم و مستضعف کشانده و در قالب استعمار، استعمار نو و استعمار فرانو به دنبال به بند اسارت حیوانیت کشاندن انسان معاصر است؛ درحالیکه انقلاب اسلامی بر پایهی گفتمان اسلام ناب محمدی (ص)، دعوت توحید و رهایی بشر از یوغ طواغیت، سلطهگران و شیاطین را پیگیری میکند.
باید دانست اینها صرفاً یکسری گزارههای گفتمانی-آرمانی نیست و اتفاقاً همین تفاوت خاستگاهها و نظرگاههای معرفتی است که نظام اسلامی و نظام سلطه را به دو گونه رفتار کاملاً متضاد و غیرقابلجمع کشانده است. آیا غرب از مبانی نظری خویش عدول میکند و از زورگویی به ملل مستضعف و زیادهخواهی در اقصا نقاط عالم دست میکشد؟ و یا خدایناکرده، عدهای گمان کردهاند که ملت عزتخواه و غیرتمند ایران اسلامی، در مقابل کفر سر تعظیم فرومیآوردند و سابقهی چهارده قرن توحید و ولایتمداری را به ثمن بخس معامله میکنند!
برمبنای منطق الهی که در کلامالله مجید مشهود است، «وَلَن تَرضی عَنک الیهودُ وَلَا النَّصاریحَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الهُدی وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَک مِنَ العِلمِ ما لَک مِنَ اللَّهِ مِن وَلِی وَلا نَصیرٍ»؛ هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد (تا بهطور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی و) از آیین (و روش) آنان پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هواوهوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.
ترجمان همین گفتمان را میتوان در پیام الهی حضرت امام راحل (ره) ملاحظه نمود که «بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوب است [به] این سؤال پاسخ داده شود که ملتهای جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملت ایران، در چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند!
آری، اگر ملت ایران از همهی اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانهی عزت و اعتبار پیامبر و ائمهی معصومین (علیهمالسلام) را با دستهای خود ویران نماید، آنوقت ممکن است جهانخواران او را بهعنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدی که آنها آقا باشند، ما نوکر؛ آنها ابرقدرت باشند، ما ضعیف؛ آنها ولی و قیم باشند، ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها؛ نه یک ایران با هویت ایرانی-اسلامی، بلکه ایرانی که شناسنامهاش را آمریکا و شوروی صادر کند، ایرانی که ارابهی سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد و امروز همهی مصیبت و عزای آمریکا و شوروی شرق و غرب در این است که نهتنها ملت ایران از تحتالحمایگی آنان خارج شده است، که دیگران را هم به خروج از سلطهی جباران دعوت میکند. کنترل و حذف سلاحهای مخرب از جهان اگر با حقیقت و صداقت همراه بود، خواستهی همه ملتهاست، ولی این نیز یک فریب قدیمی است.»
خلاصهی کلام آنکه ریشههای تخاصم ایران اسلامی با غرب سلطهجو، نه چنان سطحی، کماهمیت و بیبنیاد است که سادهاندیشانه گمان کنیم با یک مذاکره در موضوع خاص به فراموشی سپرده میشود و نه اهداف راهبردی طرفین در محیطهای گوناگون ملی، منطقهای و بینالمللی دارای نقاط مشترک است که بتوان از «تنشزدایی» و «کاهش سطح تخاصم» سخن به میان آورد.
منابع:
– ریشه ها و مولفه های سکولاریسم و دین گرایی در روابط بین الملل عبدالله قنبرلو فصلنامه علمی پژوهشی انقلاب اسلامی
– اسلام هراسی در اروپا ریشه ها و عوامل: علی مرشدی زاده
– تبیین سخنان رهبری سایت تبیان http://www.borhan.ir
– اسلام رحمانی و اهداف آن http://www.farhangnews.ir
– اسلام رحمانی در مقابل اسلام وحیانی خبر گزاری تسنیم
.