سرویس: غیر تولیدی » نقلی 17:17 - سه شنبه 19 خرداد 1394

یادداشت روز/ آب شرمنده بود، خاک هم شرمنده شد...

کاش اروند زبان به سخن بر می‌داشت!

تمام تلاشم را خواهم کرد که خود را غرق اعداد نکنم. تمام تلاشم را خواهم کرد که بین یک، هفت و پنج گم نشوم. تمام تلاشم را خواهم کرد تا تمام آنچه که باید بگویم را بگویم.

به اصفهان شرق؛ تمام تلاشم را می کنم که واژه ها همراهی ام کنند…
سلام، سلام بر “اسارت”، بر “اسر”، بر “بستن” و سلام بر “اسرا”.
هنوز کوچکم، کوچک تر از آن که بخواهم بفهمم معنای دستان بسته را…
هنوز کوچکم، کوچک تر از آن که بخواهم بفهمم حقیقت زنده به گور شدن را…
هنوز کوچکم، کوچک تر از آن که بخواهم بفهمم از اسارت تا شهادت بدون جراحت یعنی چه…
کاش اروند زبان به سخن بر می داشت و خالی می کرد خودش را از هر آنچه که دید و سکوت کرد، از مردان مردی که از آب گذشتند تا رسیدن به آسمان را کوتاه تر کنند…
اما نه، شاید اروند فریاد می زد، فریاد برای عدالت، فریاد برای انتظار فریادهای خفته در گلو مردانی که هیچ گاه نای نوازش حنجره را پیدا نکردند…
کمی آن طرف تر از خرمشهر، نزدیکی های بصره، منطقه ابوفلوس؛
کمتر اسمش را شنیده بودیم اما شاید خیلی هامان هرگز اسمش را از خاطر نبریم…
آب شرمنده می شود و خاک شرمنده تر، شرمنده ی دستان بسته، شرمنده چشم های خاک خورده، شرمنده پلک های خاکی، شرمنده زبان های سنگین شده از گرد خاک، شرمنده نفس های تنگ شده، شرمنده حرف های آخر که در بین سرفه های پی در پی بر زبان جاری نشد و شرمنده سلام هایی که با زبان سر ادا شد…
و مظلومیت، از نو معنا می شود. دست هاشان که بسته شد، ماندن در زمین به ایستگاه آخرش رسید و پرواز جان گرفت و قرار گرفتن در مسیر ناب ” اهدنا الصراط المستقیم ” و استجابت دعای رسیدن به خود خود حق.
تصورش هم، دلی به اندازه وسعت بی انتهای تک تک واج واج ” اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک” می خواهد…
شاید سکوت بینشان حاکم بود، شاید نجواهای زیر لب، شاید حلالیت طلبیدن، شاید بی تابی برای دیدن حسین (ع)، شاید طلب صبر از زینب (س)، شاید نم نم بارش دیده برای ندیدن بین الحرمین، شاید بی قراری برای سربند یا زهرا (س) و شاید روضه ای دسته جمعی به یاد عاشورا؛ ” با دستِ بسته هست ولی دستْ بسته نیست، زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست، هرچند سربه زیر… ولی سرفراز بود، زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست…و شاید عاقبت دعا برای بازگشت استخوان هاشان به خاک وطن…
خبر آمدنشان که رسید، خاک سرزمینم بی قرار شد. شاید می خواست جبران شرمندگی کند، یک روز دست یا دستانی از روی جهل خاک سرزمینشان را شرمنده کردند و حالا قرار است ذره ذره خاک دیارم،عطر مقاومت در اوج مظلومیت را نه تنها در سراسر پهنای خود بلکه در سراسر دنیا بگستراند.
کربلای 4، اسارت، دست های بسته، شهادت بدون جراحت و…
مظلومیت مرز نمی شناسد، تفسیر تصویر، مترجم نیاز ندارد. فریادش آن چنان بلند هست که بعد از گذشت سال ها لرزه بر اندام رژیم بعثی و همراهان کور دلش بیاندازد…
هرچند درست گفته اند او که خواب است را می شود بیدار کرد اما او که خود را به خواب زده هرگز…
شرمندگی در برابر دستان بسته 175 شهید غواص عملیات کربلای 4 پایانی نخواهد داشت… .

منبع: ایمنا

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.