سرویس: غیر تولیدی » نقلی 14:19 - دوشنبه 31 فروردین 1394

جشنی به رنگ اصفهان؛

صنایعی که در تاریخ اصفهان ریشه دوانده‌اند

اصفهان به عنوان يکي از مراکز فرهنگي و تاريخي کشور و تجربه پايتختي خود در چندين سلسله، همواره مهد هنر، صنعت و تحولات گوناگون بوده که منابع و همچنين متون مندرج در سفرنامه‌ها نشان از این ادعاست.

به گزارش اصفهان شرق؛ اصفهان، در تمام ادوار تاريخي، به مرکزيت علم، هنر، فلاحت و تجارت، معروف و مشهور بوده است. اين شهر، با دارا بودن امتياز خصيصه جامع بودن هر دو جنبه علم و هنر، مابين بلاد ايران و بلکه سراسر آسيا، هر چهارطبقه دانشمند، هنرمند، بازرگان و کشاورز را، در عالي ترين مرتبه استادي و مهارت تربيت کرده و در نتيجه، از هر چهار رکن تمدن بشري، به سر حد کمال بهره مند بوده است.
اگر همه جهات و اطراف را درنظر بگيريم، شايد اصفهان در سراسر بلاد و ممالک دنيا نظير و همتا نداشته باشد.
در خصوص مقوله صنعت، که شاخه اي از آن به صنايع دستي و کارخانه اي مرتبط است نيز، شهر اصفهان داراي تاريخچه غني و پرباري است که در ادامه به پاره اي از متون مندرج در کتب گوناگون، اشاره اي گذرا مي کنیم.
در کتاب گنج دانش در مورد صنايع دستي اصفهان آمده است: کارخانجات ريسمان بافي، ابريشم بافي و زري بافي اصفهان معروف است و تا چندي قبل، بهترين تفنگ، تيغه شمشير، قلم تراش، مقراض، فولادکاري و آلات مفرغي و قلم زده، از آنجا به ساير بلاد صادر مي شد. همچنين، کارخانه شيشه ساز اين شهر معروف است.
اصفهان مرکز اسلحه سازی کشور در قدیم
مينورسکي نيز در تعليقاتش بر تذکره الملوک مي نويسد: اسلحه سازي مرکزي ايران، يعني قورخانه، در قلعه اي قديمي، واقع در جوار باره شمالي اصفهان قرار داشت. خان بابا بياني نيز با اعتقاد به اين موضوع، که اصلاحات ارتش و تهيه اسلحه جديد به همت شاه عباس و با کمک برادران شرلي صورت گرفته، می نويسد: به مساعدت آنها، کارخانه های اسلحه سازي و توپ ريزي بزرگي در اصفهان ايجاد شد و جباخانه دولتي ايجاد شد.
وي در ادامه مي نويسد: کارخانه توپ ريزي اصفهان حتي تا سال ۱۲۲۴هـ.ق. به معروفيت خود باقي بود.
در اين دوران، اسلحه سازان پايتخت، مشهورترين اسلحه سازان ايران بودند که از زمره آنها مي توان به اسدا… اصفهاني و پسرش کلبعلي و… اشاره کرد.
در سفرنامه برادران شرلي نيز به قلم ژرژ منوارنيک چنين آمده است: گرچه در اين اواخر بعضي ها نوشته اند که در ايران استفاده از اسلحه آتشين معمول نيست، ليکن من اعتراف مي کنم که در هيچ جا لوله تفنگي بهتر از لوله هاي تفنگ ايران نديده ام و پادشاه در جنب عمارت سلطنتي خود در اصفهان، قريب ۲۰۰ نفر عمله دارد که مشغول اين کار هستند و دائم تفنگ و تير و کمان و نيزه و شمشير مي سازند.
از لحاظ تهيه ظروف سفالين نيز، شهر کاشان از اوايل دوره اسلامي، به عنوان مرکز صنعت سفال سازي مشهور بود. مهمترين واقعيت در مورد تاريخ سفال سازي در دوران صفوي، مبادله وسيع تکنيک و طرح ميان ايران و چين است که در آن دوره صورت گرفت.
لازم به ذکراست که تاريخ آغاز رونق کاشي و سفال هاي ايران در قرن يازدهم درست برابر با آغاز توجه دولت صفويان به آبادي و عمران و ساخت شهر اصفهان و بدو نهضت عميقي است که در اصفهان و ساير شهرهاي کشور نضج گرفت.
ایجاد کارخانجات مختلف اصفهان در دوران شاه عباس اول
نفوذ مستقيم صنعت چيني سازي چين در ايران نيز که بدان اشاره شد، نخست از راه خريد مصنوعات چيني و سپس از راه استخدام ۳۰۰ تن سفال ساز چيني در ايران بوجود آمد. به تأييد جهانگردان خارجي، از دوران شاه عباس اول، حضور استادان چيني در کارگاه هاي سلطنتي ايران امري مسلم است.
از ديگر اقدامات بسيار مهم دوره صفوي، به خصوص شاه عباس اول، ايجاد کارخانجات مختلفي بود که نيروي انساني آنها از صنعتگران بازار تأمين مي شد. شاه عباس، عده زیادی از صنعتگران و استادکاران فنون مختلف را به خدمت خويش درآورد و هر گروه صنعتگر را در رشته خود جاي داد که آن را، کارخانه مي گفتند. آنها در اين کارگاه ها به کار گماشته مي شدند، اما پروانه اجازه کار در جاي ديگر را نداشتند. هر يک از اين کارگاه‌ها، اسم نوع فعاليت را برروي خود داشت، همچون زرگران، رنگرزان، خياطان، نقاشان، جبه خانه.
در منابع و متون قديمي در خصوص اين کارگاه‌هاي موجود در اصفهان، آمار دقيقي ارائه نشده، اما شاردن، سياح فرانسوي تعداد کارگاه هاي سلطنتي را، ۳۲ عدد مي نويسد و ميرزا سميعا، نويسنده تذکره الملوک درحدود سال۱۷۲۶میلادی اين تعداد را ۳۳ عدد مي آورد و مي نويسد: هر يک داراي کم و بيش ۱۵۰کارگر هستند، اما به طور مثال در کارخانه خياطي، ۱۸۰کارگر و در کارخانه رنگرزي، ۷۲نفر کارگر کار مي کردند.
پیشتازی بافندگی اصفهان در ایران
در دوران حکومت شاه عباس، شهر اصفهان که پايتخت بود، برای بافندگي از ساير شهرهاي ايران پيش افتاد. زيرا شاه عباس براي هديه به سلاطين اروپايي و دادن خلعت به بزرگان و رجال درباري، از پارچه هاي بافت کارگاههاي اصفهان انتخاب مي کرد.
بنابراين، نساجان و نقاشان به کمک يکديگر کوشش مي کردند که بهترين پارچه را براي دربار صفويه تهيه کنند تا مورد توجه شاه عباس واقع شود، به همين دليل، بين کارگاه‌ها رقابت پيدا مي شد و هريک سعي داشت پارچه هاي بهتري تهيه کند و در نتيجه، فن بافندگي در اصفهان نسبت به مراکز ديگر بيشتر ترقي کرد.
پارچه ها و زري ها و مخمل هاي تافته و يزدي هاي ايران، در سراسر جهان مشتريان پرو پا قرصي داشت و صنعت نساجي در ايران به شکلي عموميت يافته بود که آدام اولئاريوس، سياح آلماني در سفرنامه خود نوشت: اکثريت پيشه وران ايران را رنگرزان و نساجان تشکيل مي دهند. حرفه نساجي، در حقيقت در ميان حرفه ها، مقام رهبري را داشت. پارچه هاي بافته شده به وسيله بافندگان ايراني، در بازار بزرگ قيصريه اصفهان که روبروي مسجدشاه قرار داشت، در دالان هاي بي شمارِ مسقف، به معرض فروش گذارده مي شدند.
همچنين، شاه عباس، توجه خاصي به ديبا و مخمل هاي گران بها نمود و در بيشتر شهرهاي ايران و به خصوص اصفهان، کارخانه هايي را براي بافتن اين نوع قماش تأسيس کرد.
از بزرگترين هنرمندان نساج اين دوره در اصفهان، مي توان از خواجه غياث الدين عليم نام برد. وي و ديگر هنرمندان توانستند با استفاده از رنگ هاي تيره و ترسيم اشکال و اشخاص، به صورت حقيقي تر و طبيعي تر از آنچه در دوران شاه طهماسب بود، نام خود و شهر اصفهان را شهره آفاق سازند. زيرا اين آثار گاه در کارخانه هاي اصفهان و دربار ساخته مي شد. نمونه پارچه ديگري که در دوران صفويه رواج يافت، پارچه قلمکار است. اين پارچه، در ابتدا در قرن يازدهم هجري در شهر کاشان بافته مي شد و این صنعت بعد از آن در هندوستان و شهر اصفهان رواج يافت.
شهرت پارچه های قلمکاری اصفهان در دوران صفوی
انواع پارچه هاي قلمکار در دوره صفوي به شهرت رسيدند و براي پرده، سفره و رويه لحاف و لباس بکار مي رفت و شهر اصفهان، مرکز عمده تهيه آن بود. منسوجات گلدوزي شده با طرح هاي گل و شال هاي ترمه نيز، از ديگر دستاوردهاي صنعت نساجي اين دوره است.
بزرگان، اغلب لباس خود را از ترمه تهيه مي کردند که در کرمان بافته مي شد و حتي مارکوپولو نيز به توصيف آن مي پردازد. پارچه هاي قلاب دوزي شده نيز در اين دوران اهميتي به سزا يافتند. البته بايد توجه داشت که اين حرفه از قديم الايام در ايران مرسوم بوده و ناصرخسرو، جهان گرد معروف ايراني، در سفرنامه خود، به خياباني درشهر اصفهان اشاره کرد که به نام قلاب دوزان يا مطرزکاران شهرت دارد. اين صنعت، مخصوص شهرهاي اصفهان، کرمان، رشت و مشهد بوده است.
در زمينه صنايع ديگر همچون قالي بافي نيز، ايران زمين و به خصوص شهر اصفهان نقشي به سزا دارد به گونه اي که پروفسور پوپ از بافندگان کاشان چنين مي نويسد: اين راي جهاني درباره قالي هاي ايراني به عنوان زيباترين چيزي که تاکنون به دست بشر ساخته شده، به خوبي مورد تأييد قرار گرفته است.
در خصوص اهميت صنعت در اين دوران، اينگونه نقل شده است که شاهان صفوي، خود صنعتگران هنرمند را از اطراف و اکناف و به خصوص از ارمنستان به اصفهان فراخوانده بودند، و همه ساله از آنها مي خواستند که بهترين اثر خود را به دربار بفرستند. بدين ترتيب، مسابقه اي ميان هنرمندان صنعتگر در مي گرفت و سبب مي شد که آنها در بهبود کيفيت کار خود بکوشند. اين موارد، همگي پاره اي از صنايع دستيِ وسيع و متنوعي است که از گذشته تا به امروز در اصفهان رواج داشته و دارد؛ هنرهايي نظير قالي بافي، قلمکاري، مينياتور، ورشوسازي، گليم بافي، ميناکاري، شيشه سازي و…
بيشتر کارگاه‌هاي ذکر شده اين دوران، در حوالي بازار بزرگ شهر و يا در خود آن قرار داشتند.
شاردن در اين خصوص مي گويد: بازار شهر علاوه بر داشتن صدها حجره و دکه، کارگاه‌های کوچکي براي تهيه مصنوعات و امتعه داشت، افزون بر این که دولت، کارخانه هايي براي تهيه مصنوعات تجملي، صادراتي، قالي، طلاکاري و غيره تأسيس کرده بود که تعداد آنها به ۳۲ باب مي رسيد.
بازار اصفهان محل تجمع صنعتگران و هنرمندان
تاورنيه نيز مي گويد: بازار اصفهان، نه تنها مرکز دادوستد، بلکه محل تجمع صنعتگران و هنرمنداني بود که در سراها، کاروان سراها و حجره ها به کار مشغول بودند.
بنابر توصيف سياحان اروپايي، بين ساختمان عالي قاپو تا دهانه بازار، ارامنه اي که پوست دباغي مي کردند و نيز سازندگان مشک، زاويه، دلو، تيروکمان و جبه چيان، دکان داشتند. در زاويه دو بدنه غربي و شمالي، درِ بزرگي بود که به بازار باز مي شد و درآن بازار، قبا، پيراهن، جوراب و کفش هاي ساغريِ مردانه و زنانه مي فروختند. از اين بازار وارد بازار بزرگتری مي شدند که در آن مسگرها، ظروف مسين و مايحتاج خانه داري و سوهان و تيغه اره مي ساختند و نيز رنگرزها، پارچه هاي مختلف را صباغي مي کردند. در آخر آن بازار، کاروان سرايي بسيار عالي قرار داشت که در آنجا مشک آب و پوست هاي مختلف از خز و… و چرم هاي روسي را به فروش مي رساندند. علاقه بندها و فروشندگان ابريشم، کلاف، نوار، زانوبند و اشياي خرده مي فروختند و خراط ها، گهواره و چرخ نخ ريسي مي ساختند. پس از آن، از لحاف دوزها و آهنگرها و چاقوسازان و توليدات آنها صحبت شده و همچنين صنايع مستظرفه ي درباري، کارگاههاي فرش بافي، طلاسازي و جواهريِ دربار که مصنوعاتي تهيه مي نمودند که به بازارهاي خارجي فرستاده مي شد. همچنين در قسمت ديگر ، بازار چيت سازان بود که در آن، صنعتگران پارچه هاي قلمکار تهيه مي کردند که در قرن هيجدهم ميلادي، پارچه هاي ابريشمي قلمکار ايران، شهرت چشمگيري در دنيا به دست آورد.
بازار قيصريه، ميدان نقش جهان و چهارباغ سه مرکز تجاری مهم اصفهان قدیم
گفتنی است براساس شواهد و قرائن موجود، بازار قيصريه، ميدان نقش جهان و چهارباغ سه مرکز مهم تجاري شهر محسوب مي شدند.
در اين سه مرکز، تمامي فعاليت هاي تجاري شهر پايتخت، صورت مي پذيرفت. شهري تجاري، که بنابرنوشته اولئاريوس که پس از مرگ شاه عباس در زمان شاه صفي، به ايران آمده بود در تمام آسيا و حتي در تمام اروپا، کشوري يافت نمي شد که تجارش را به اصفهان نفرستاده باشد.
وي مي گويد: در بازار اصفهان، علاوه بر تجار ايراني، بازرگانان هندي، تاتارهاي خوارزم، ترک، ختايي، بخارايي، يهودي، ارمني، گرچي و درکنار آنها، تجار اروپايي از انگلستان، هلند، فرانسه، ايتاليا و اسپانيا، مشاهده مي شوند. اولئاريوس، عده هندي ها را در اصفهان بالغ بر دوازده هزار نفر ذکرمي کند که به فروش پارچه هاي ابريشمي و نخي مشغول بودند.
اين موارد، تنها پاره اي از صنايع پرشکوه شهر اصفهان است که متاسفانه به دلايل مختلف، درگذر زمان فنا شده اند.
ميرزا حسين خان تحويل داراصفهان، در کتاب جغرافياي اصفهان خود، از ۱۹۹شغل مختلف در شهر اصفهان سخن گفته است، از جمله چيت ساز، نساج، شعرباف، مشکي باف، چادرشعرباف، جهک باف، لنگ باف، عباباف، احرامي باف و…. سپس اضافه مي نمايد که عشر اصناف اين شهر، نساج بودند که خمس آن، باقي نيست و اصناف بزرگ ديگر، مانند صباغ و نداف و عمله گازرخانه که بسته و پيوسته با اين صنف بودند،بيشترشان ازبين رفتند.
با وجود آن که در تمامي دوره هاي تاريخي و در همه اين تحولات، هنرمندان سحرکار اصفهان يا مبتکر و پيشقدم بوده و يا از ديگران پيروي کرده و آنچه را گرفته بودند به سرحد کمال رسانده بودند، متاسفانه اين دوران پرشکوه هنر، دانش و صنعت، سپري شد و رو به زوالي نهاد که تا ابد نبايد انتظار تجديد و احياي آن را داشت.
زوال صنعت و هنر اصفهان از اواخر صفویه
متاسفانه، اين زوال، از اواخر دوران صفويه به دليل ضعف و بي لياقتي پادشاهان صفويه آغاز شد و در اواخر اين دوران، روند نفوذ بيگانگان درايران، که با حمايت دولت هاي آنان صورت مي گرفت، کار را به آنجا کشاند که بسياري از مردم، کار غيرمشروع را باصرفه تر از کار توليدي مي دانستند. هنر و صنعت که در سايه حمايت دولت مي توانست شکوفا گردد، در پي فقدان اين عامل تضعيف شد.
اين اوضاع در دوره قاجاريه نيز ادامه يافت. عدم حمايت و کنترل دولت درخصوص صنايع نساجي و ورودي بي رويه آن از کشورهاي خارجي باعث شکست اين صنعت شد به گونه اي که ميراز حسن خان تحويل دار به عنوان مثال در توضيح علت زوال صنايع نساجي در کتاب جغرافياي اصفهان مي نويسد: سابق که پارچه هاي فرنگي شايع نبود، از اعلي و ادني، حتي در ارکان دولت و بعضي از شاهزادگان قدک پوش بودند. چندين سال است پارچه هاي زرد و سرخ باطن سست فرنگستان رواج يافته؛ هر دفعه اقمشه ايشان طرح تازه بود و هرکدام به نظرها تازگي داشته است. مردم ايران، جسم و جان خود را رها کرده و به دنبال رنگ و بوي ديگران بالا رفتند و کار به جايي رسيد که ايراني از متاع خود رو گردانيد و صنف نساج به شکست کلي رسيد.
پس از هجوم افغان ها به ايران، مشکلات اقتصادي فراواني کشور را در برگرفت و زمينه اضمحلال بسياري از صنايع، مهيا گشت.
به عنوان مثال در زمينه صنعت نساجي، مردم به استفاده از پارچه هاي ارزان قيمت، به ويژه پارچه هاي قلمکار روي آوردند. تحويل دار اصفهاني در زمان قاجار در خصوص اينگونه پارچه ها مي نويسد: صنعتي بسيار بزرگ است، سابق خيلي جمعيت و رواج داشت، الان نسبت به پيش تخفيف کلي کرده، زيرا قماش فرنگ، خيلي بازارشان را شکسته، نصف ايشان باقي نمانده اند.
در مورد جماعت زري باف نيز، اوضاع و احوال مانند چيت سازي بود، زيرا در دوران شاه عباس، اين صنعت به چنان پايگاهي دست يافت که به قول تحويل دار اصفهاني، فرنگيان نيز مانند آن را نساخته بودند، ولي با دور شدن از دوران شاه عباس و به دليل بي توجهي جانشينان او، اين صنعت از رونق افتاد، اعضاي صنف آن شکسته و منسوخه شد و به دنبال آن جماعت گلابتون دوز، جماعت نقره دوز، قلاب دوز، لندره دوز (ماهوت و برک) و شعرباف نيز از رونق افتادند.
بافت اکثر پارچه هاي دوران صفويه منسوخ شد، به گونه اي که تحويل دار اصفهاني نوشت: زري که از عهد شاه عباس صفوي تا به حال زري هايش ريخته و عکس از آن باقي مانده، نقاشان استاد، در عجز طرح و طرز آن اذعان دارند و مي گويند خداوندان قلم، در اين زمان از عهد رقم اين،برنمي آيند، تا چه رسد به بافندگان.
صنعت نساجي ايران بدين گونه رو به زوال رفت در کشوري که خود روزگاراني قسمت اعظم صادراتش را پارچه و منسوجات تشکيل مي داد.
در خلال سال هاي ۱۳۲۸ تا ۱۳۲۹، واردات پارچه هاي پنبه اي، ابريشمي و پشمي، نخستين درجه اهميت را دارا بود. بدين ترتيب، ايروان و صنايعش به وضعيتي ناگوار دچار شد.
بعدها مادام ديولافوا با حسرت از گذشته ايران ياد کرده و مي نويسد: ايران، به ويژه اصفهان که در دوران شاه عباس کبير به منتهاي ترقي و رونق رسيده بود، امروز به کلي مرده است. اشخاصي که در بازار ايران به نام تاجر خوانده مي شوند، همه دلالان بيگانگان هستند و تجارت به معناي واقعي در اين کشور وجود ندارد.
آشنایی با تمدن جدید اروپایی در دوره قاجار
البته بنابر متون مندرج در کتب گوناگون، مهمترين قدم در راه آشنا شدن ايرانيان با تمدن جديد و معارف اروپايي، در دوره قاجاريه برداشته شد. شکست هاي پي در پي ايرانيان از دولت روسيه دراين دوران، ايرانيان را به فهم اين نکته ياري رساند که بايد خود را به سلاح تمدن جديد مسلح سازند و نمي توانند در گوشه اي از دنيا با سنن باستاني و کهن خود به زندگاني ادامه دهند.
عباس ميرزا، ولي عهد فتحعلي شاه و وزير باتدبير او ميرزا بزرگ قائم مقام اول در اين زمينه تلاش فراوان کرد. فرستادن محصلان و کارگران به خارج از کشور، ايجاد مؤسسات صنعتي، ترجمه کتب، جلب مستشاران و ساير فعاليت هايي از اين قبيل، ازجمله اقدامات وي در اين زمينه است که متاسفانه پس از مرگ اميرکبير روي به افول نهاد و اعطاي امتيازات فراوان به سازمان هاي خارجي و واردات وسيع، جايگزين آن شد.
حتي در اواخر دوران قاجاريه کم کم با تلاش هايي ازجانب روشنفکران، زمينه هايي براي توجه به عوامل پيشرفت صنعت ايجاد شد. متاسفانه باوجود تمام اين تلاش ها، عواملي همچون ضعف حکومت، بي لياقتي و بي کفايتي پادشاهان قاجار و وابستگي شديد به دول استعمارگر، دست به دست هم داد و انديشه تشکيل نهادهاي مدني نوين نظير کارخانه هاي صنعتي، ايستگاه راه آهن، کشتي راني و… را از دول قاجاريه سلب و بيشتر به سرمايه گذاران تفويض نمود. البته اين دولت نه تنها قدرت اجراي اين نهادها را دارا نبود، بلکه حتي نمي توانست نهادهايي را که از سوی سرمايه داران داخلي بنيان نهاده مي شد، پشتيباني کند و بدين صورت، اين نهادها، در رقابت با رقباي خارجي نابود مي شدند.
به رغم تمام اين موانع، از اواخر سده نوزدهم، گروهي از تجار ايراني به سرمايه گذاري درامور مختلف صنعتي و ايجاد بازار داخلي همت گماردند. اين سرمايه گذاري ها در عرصه هاي مختلفي صورت پذيرفت که عبارت بودند از ۱- سرمايه گذاري در کشتي راني و بازرگاني بين المللي، ۲- سرمايه گذاري در معادن، ۳- سرمايه گذاري در احداث راه آهن و ۴- سرمايه گذاري در زمينه ايجاد کارخانه ها.
نخستين سرمايه گذاري قابل ملاحظه صنعتي، در سال ۱۸۸۵ميلادي با سرمايه حاج محمدحسن امين الضرب و با همکاري برادران ديوکرو، از اهالي فرانسه براي تاسيس کارخانه ابريشم تابي در رشت انجام گرفت.
در پي موفقيت اين کارخانه در سال ۱۸۹۴م. حاجي محمدتقي تاجر، معروف به شاهرودي با مشارکت صنيع الدوله، اولين کارخانه ريسندگي را در تهران احداث کرد.
در سال ۱۹۰۸م. حاج رحيم آقا قزويني نيز کارخانه ريسندگي را در تبريز داير کرد که در سال ۱۹۱۱م. افتتاح شد. کارخانه بلورسازي که در سال ۱۸۸۸ميلادي توسط حاج محمدحسن امين الضرب در تهران احداث شد، کارخانه چيني سازي حاج عباسعلي و حاج رضا در تبريز، که به واسطه رقابت و توطئه چيني روس ها ورشکسته شد، کارخانه هاي کوچک چراغ گاز و چراغ برق که از سال ۱۸۸۰ميلادي به تدريج در ايران احداث شدند که به دليل استقبال نکردن مردم به مؤسسات دولتي و اماکن مقدس و يا برخي معابر پيرامون کاخ سلطنتي روشنايي مي بخشيدند و…، از جمله بناهاي صنعتي اين دوران به شمار مي رفتند.
در سال ۱۸۹۰ميلادي، لرد کرزن در خصوص صنايع ايران آن دوره چنين نوشت: کارخانه به آن معني که در اروپا وجود دارد، در ايران نيست. چند برابر کردن و صرفه جويي کردنِ نيروي کار به وسيله استعمال قوه بخار يا نيروي آب در آنجا ناشناخته است و به همين سبب، صنايع در هيچ کشور ديگري مانند ايران، جنبه محلي و اختصاصي ندارد. مهمترين محصولات آن دوران عبارت بودند از فلزسازي، اسلحه سازي، ميناکاري با نقره و طلا و مس، قلم زني بر روي فلز، کنده کاري و منبت کاري بر چوب و استخوان و فلز، مسگري، ابريشم بافي، شال بافي، کرباس بافي، مخمل بافي، زرگري، نقره سازي، صابون پزي، شيشه گري، پشم بافي، نمدبافي، منسوجات ابريشمي و پشمي، قالي بافي و….
ظهور کارخانه داران از میان تجار در دوران رضا شاه
با به سلطنت رسيدن رضاشاه، نوسازي و دگرگون سازي ابعاد مختلف حيات اجتماعي و فرهنگي ايران، باز دردستور کار قرار گرفت. عمده کارخانه داران دوره رضاشاه ازميان تجار بزرگ کشور برخاستند. تجاري که قسمت قابل ملاحظه اي از سرمايه و نيروي آنها به زراعت و زمين داري اختصاص داشت؛ قشر جديد اجتماعي بورژوا- ملاک، در درون نظام زمين داري ايران که در دوره سلطنت رضاشاه، گروهي از آنها به سوي تأسيس صنايع تمايل يافتند و بخشي از منافع حاصل از تجارت و زمين داري خود را به احداث صنايع مدرن در ايران، به عنوان فعاليتي فرعي اختصاص دادند؛ سرمايه گذاراني فاقد تجربه هاي ريشه دار از شيوه هاي صنعتي، سازمان دهي و ماليه و همچنين با سنت هاي قديمی حاکم برکارگاه هاي پيشه وري و از ديگر سو پرورش يافته در مناسبات فرهنگي و اخلاقيِ پدرسالارانه نظام زمين داري و ارباب و رعيتي، که آن را به مديريت صنعتي منتقل مي کردند؛حال آن که، مسئوليت اخلاقي کارفرمايان کارگاه هاي سنتي را در جريان توليد و درقبال کارگران نداشتند.
با وجود اين تفاسير، متاسفانه دولت پهلوي فقط به ايجاد صنايع کارخانه اي بسنده کرد و حمايت خود را از آنها دريغ کرد به اين ترتيب، اين نهادهاي صنعتي به طور عمده در مقابل دسيسه هاي کشورهاي خارجي برای جذب بازار، تاب مقاومت نمي آوردند و پس از چندي تعطيل مي شدند.
البته لازم به ذکر است که تأسيس اين صنايع نيز، جداي از پاره اي منافع، در تنزل صنايع دستي نقشي مهم را عهده دار بودند و بدين ترتيب، زمينه فراموشي بسياري از اين هنرهاي باقدمت را فراهم کرد.
خوشبختانه صنايع شرقي و به خصوص در اصفهان در بازارهاي خارجه مثل اروپا و آمريکا خريدار پيدا کرد. بعضي نمايندگان خارجي که در اصفهان مقيم شده بودند، همچون مسيو براسور فرانسوي و شونمان آلماني و همچنين برخی تجار ارمني و مسلمان اصفهان، وسيله و رابطه صدور مصنوعات اصفهان به کشورهاي خارجه شدند.

منبع: ایمنا

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.