سرویس: غیر تولیدی » نقلی 17:07 - سه شنبه 18 فروردین 1394

چند خطی برای «دیده‌بان هنر انقلاب»

حاتمی‌کیا که باشی…

حالا سی سال از زمانی که حاتمی‌کیا شده‌ای می‌گذرد و تو دیگر نمی‌توانی «حاتمی‌کیا» نباشی چون تو «دیده بان هنر انقلاب» هستی و باید همچنان مارا به ضیافتی از قصه‌های مردان سرزمینت دعوت کنی که به واسطه همان‌ها، محبوب قلب میلیون‌ها مخاطب شده‌ای

اصفهان شرق: حاتمی‌کیا که باشی هر جمله و حرفت تاثیرگذار است. حاتمی‌کیا که باشی  خاطره‌ات از جای دست رزمنده‌ شهیدی بر پایت تیتر یک بسیاری از رسانه‌ها می‌شود. حاتمی‌کیا که باشی وقتی احساس کنی حق فیلمی در جشنواره ای که فیلمت با اختلاف زیاد بهترین اثرش است، دارد نادیده گرفته می‌شود طغیان می‌کنی. کاسه صبرت که از سینمای سفارتی و سفارشی جشنواره‌ای لبریز شود، دیگر سکوت را جایز نمی‌دانی حتی اگر این طغیان به قیمت از دست رفتن سیمرغ بهترین فیلم برایت باشد.

حاتمی‌کیا که باشی اول به دنبال «هویت» خودت و هم نسلانت می‌گردی و بعد «دیده‌بان» هنر انقلاب می‌شوی. «مهاجر» می‌شوی تا حال و هوای همرزمانت را نشانمان دهی. تویی که همیشه فرزند زمانه خودت بوده‌ای ما را به ضیافت «وصل نیکان» میبری و در فیلمت یکی از دهشتناک‌ترین لحظات 8 سال دفاع را به نمایش می‌کشی؛موشک‌باران.

حاتمی‌کیا که باشی سخت است از کنار رنج فرزندان وطنت به راحتی عبور کنی. برای همین تمام رنج همرزمانت را «از کرخه تا راین» فریاد می‌زنی. آن هم در کشوری که خودش یکی از مسببین این ظلم بوده است. پس فریاد علی و یارانش را در آن سوی مرزها به تصویر می‌کشی تا همه ببیند چه بر فرزندان وطنت گذشته است.

حاتمی کیا که باشی حتی نمی‌توانی نسبت به نسل کشی صرب‌ها بی تفاوت بمانی و در بستر داستانی عاشقانه «خاکستر سبز»ی را می‌سازی که تنها فیلم سینمایی ایران درباره مردم مسلمان بوسنی است.

حاتمی‌کیا که باشی نمی‌توانی «بوی پیراهن یوسف‌»‌های وطنت را فراموش کنی و ما را با دایی یوسف و شیرین همراه می کنی تا نشانی از یوسف بیابیم. یوسفی که شاید هر کدام از ما یکی از آنها را داشته باشیم.

حاتمی‌کیا که باشی نمی‌توانی از حال و هوای دیده‌بان بودنت رها شوی. پس «برج‌ مینو»یی را برپا می‌کنی تا در سفری ما را به روزگاری ببری که منصور و موسی بر بلندای دکل ققنوس بر خاک جزیره مینو برای دفاع از سرزمینت روزگار سپری کرده‌اند و موسایی که مثل خیلی‌های دیگر با خاطراتش زندگی می‌کند.

حاتمی‌کیا که باشی نمی‌توانی نسبت به تغییر نگاه به همرزمانت، به آنهایی که برای دفاع از سرزمینت جانشان را دادند بی‌تفاوت باشی پس همه بغض حاج‌کاظم‌ها و عباس‌ها را در «آژانس شیشه‌ای» فریاد می‌زنی. و عجیب که این تصویر اعتراضی از حاج کاظم و عباس و اصغر و احمد و سلحشور و فاطمه هنوز هم محبوب‌ترین فیلم پس از انقلاب مردمان سرزمینت است.

حاتمی‌کیا که باشی برای آنکه یادآوری کنی جنگ با وجود آنکه تمام شده اما مردان آن نباید فراموش شوند «روبان قرمز» را می‌سازی که در بستری عاشقانه حرف‌های بزرگی زد و آن چشمه جوشان پایان فیلم استعاره‌ای بود از اینکه این سرزمین به سازندگی نیاز دارد.

حاتمی‌کیا که باشی «موج مرده‌»ای‌ را به تصویر می‌کشی که در آن  سردار راشد که از یک‌سو در برقراری ارتباط با پسرش حبیب دچار مشکل است و از سوی دیگر سودای انتقام از نام آمریکایی وینسنس را دارد و هنوز فریاد اعتراضت برای مثله شدن فیلم در جشنواره فجر در گوشمان باقی مانده‌ است.

حاتمی‌کیا که باشی، نسبت به قاسم،نرگس و جنگ‌زده‌های کشورت احساس دین‌ میکنی، برای همین  ما را سوار بر آن هواپیمای کوچک  تا «ارتفای پست» می‌بری تا نشان دهی، در این کشور کسانی هستند که جنگ همه چیزشان را نابود کرده و باید دست آنها را تا قبل از طغیان گرفت. قاسم‌هایی که برای فرار از مشکلات، ناکجا آباد‌ها را سرزمین رویایی خود می‌بینند.

حاتمی‌کیا که باشی، در ورای همه رنگ‌هایی که تا امروز برای مردم سرزمینت به تصویر کشیده‌ای رنگ ارغوانی را انتخاب می‌کنی تا داستان تلاش‌های پنهان ماموران اطلاعات در حراست از کشور را به تصویر بکشی. هرچند «به رنگ‌ ارغوان» 5 سال دچار تاویل‌های شخصی شد اما در نهایت با سیمرغی که بر شانه‌هایت نشست نشان داد تو همچنان همان ابراهیم هستی با همان شاخک‌های تیز برای بیان داستان‌های انقلاب.

حاتمی کیا که باشی، هرچند تمام وجودت با دفاع مقدس و جبهه و جهاد گره خورده اما روزی «به نام پدر» بر علیه جنگ و خون‌ریزی جنگ آشوب می‌کنی تا نشان دهی هرچند پدری برای دفاع از سرزمین‌ خود برای جلوگیری از هجوم دشمن مین کار می‌گذارد اما خشونت جنگ حتی می‌تواند دختر خودت را هم قربانی کند.

حاتمی‌کیا که باشی، تصمیم میگیری با جامعه‌ات همراه شوی و این بار مخاطبانت را «دعوت» به تماشای اثری کنی که اعتقاد داری باید در این زمانه از آن حرف زد،چون فرزند زمانه‌ات هستی و باید به جوانان کشورت نشان دهی مسولیت‌پذیری یعنی چه.

حاتمی‌کیا که باشی، «گزارش یک جشن» را هرچند از روی احساس انتخاب می‌کنی اما تیغ تیز نقدت به همان اندازه برنده است که قبلا بوده،چون تو تغییر نکرده‌ای.

حاتمی‌کیا که باشی، به سراغ مردمان پاوه می‌روی تا مقطعی از تاریخ انقلاب را به روی پرده نقره‌ای نشان دهی که پیش از این کسی به آن نزدیک هم نشده بود. چمران را بهانه‌ای می‌کنی تا به واسطه حضور تاثیرگذارش بر پاوه از عظمت کلام خمینی بگویی و چقدر خوب به جوانان نشان دادی که خمینی چگونه این سرزمین را نجات داد.

اما… حاتمی‌کیا مرد کم حرف سال‌های قبل سینمای ایران که تا قبل از طغیان بهمن 92 آنقدر کم مصاحبه‌ می‌کرد که هر مصاحبه‌اش منبعی برای مدت‌ها و بحث و جدل رسانه‌ای بود اینبار ترجیح را بر گفتن گذاشت، حاتمی‌کیا بیشتر از آنکه به خاطر فیلم استاندارد و مهمش «چ» بخواهد چهره ویژه‌ای سال 93 باشد، بخاطر بیان تمام دغدغه‌هایش یکی از چهره های موثر سال 93 سینما بود، هرچند بعد از آن طوفان چند ماهه دوباره سکوت اختیار کرده و شاید عکس‌هایی که از حضورش در عملیات پیامبر اعظم منتشر شد زمینه برای پایان این سکوت باشد.

حالا سی سال از زمانی که حاتمی‌کیا شده‌ای می‌گذرد و تو دیگر نمی‌توانی «حاتمی‌کیا» نباشی چون تو «دیده بان هنر انقلاب» هستی و باید همچنان ما را به ضیافتی از قصه‌های مردان سرزمینت دعوت کنی که به واسطه همان‌ها، محبوب قلب میلیون‌ها مخاطب شده‌ای و همچنان جز برای شقایق‌ها نخوانی…

منبع:فارس

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.