اصفهان شرق

باران نرم انتقاد و رشدی که در پی آن است

کدخبر: 28994
1393/06/04 در ساعت 12:31

اصفهان شرق- م ورزنه ای

 

مقدمه ای با زبان عام و طرح پرسش:

1. چرا ما فقط عادت کرده ایم حرف بزنیم ولی چون پای عمل میرسد کمیتمان لنگ می ماند؟
2. چرا اگر خودمان سختی کشیدیم دوست داریم اطرافیانمان نیز در سختی به سر برند؟
3. چرا قانون های نا نوشته که هیچ مرجعی بودنشان را تایید نمیکند باید سر لوحه ی کارمان قرار گیرد؟
4. چرا دست گیری کم شده،اگر کسی در حال سقوط است به جای گرفتن دستش چنان از هستی ساقطش میکنیم که گویی اصلا وجود نداشته؟
5. چرا در محیط کاری ار تخصص و علاقه ی افراد بهره نمی بریم؟
6. چرا ادعای مدیریت و قانون مداریمان گوش فلک را کر کرده اما عملاً فراتر از قانون عمل می کنیم؟
7. چرا به حقمان نمی رسیم و اگر هم اعاده ی حق کردیم باید خفقان بگیریم؟
8. چرا نماز میخوانیم اول وقت آن هم به جماعت ولی ذره ای انسانیت به خرج نمی دهیم در قبال هم ؟

595964_dbmTWGzO

 

در مقاله ی پیش رو سعی خواهیم کرد با زبانی غیر اززبان مقالات قبل در مورد زندگی پیش رو و چگونگی کنار آمدن با ناملایماتش بپردازیم.

مدتی قبل یکی از دوستان مقاله ای ازعلم روانشناسی تحت عنوان آموزش نشاط و شادکامی برایم معرفی کرد، جالب بود و شاید سرشاراز واقعیت.

واقعیت های که مدام با آنها سر و کار داریم و بارها و بارها آنها را شنیده ایم ولی اکثریت ما در کاربست این اصول در زندگی ضعیف عمل کرده ایم.در بخشی از این یاداشت آمده علم روان شناسی بیشتر در وجه منفی آدمی موفق بوده تا وجه مثبت او.

این علم در مورد کمبودهای انسان، بیماریهای او و نقاط ضعفش مطالب زیادی را برای ما اریه کرده ولی از استعداد های بالقوه آدمی، فضیلت هایش و اهداف قابل حصولش با توان های روانشناختی بالایش مورد خاصی ارائه نداده.

در قسمتی دیگر از این مقاله نویسنده ابراز خوشنودی کرده از اینکه راه برای این علم باز شده و روانشناسان مثبت گرایی این علم را ابداع کرده اند.اگرکمی دراین مقالات پیش رو عمیق شویم تمام وجوه مثبت و راهکارهای این روان شناسی مثبت گرا را آشنا می یابیم،همه ی آموزه های دینی و اخلاقی که بزرگان دین ما تقریباً بیش از هزار سال قبل بدان اشاره کرده اند را روانشناسانی چون سلیگمن در سال 1999 تا 2002 یعنی حدود یک دهه پیش تا به حال به عنوان نظریه ارائه کرده و روی آن آزمون و خطا انجام می دهند.
بررسی و پرداختن به محیط پیرامون و پاسخ به برخی از سوالات و چراهای بالا اذهان را به سمت سبک زندگی، نوع نگرش، روزمرگی افراد، تکراری بودن کار،سوء تدبیر، حسادت، تفکرات منفی، نخوت و … سوق می دهد. چرا که تمام سوالات حسی منتقدانه را به مخاطب القا می کند و از میان هزاران سوال و ویژگی مثبت مستقیماً به نقاط ضعف پیرامونی اش اشاره می کند. هر کسی، با واقعیت یا افکار پرورده ی ذهنش به زندگی خود معنی می‌بخشد اما واقعیت این است که صورت زندگی کنونی ما تنها شکل ممکن و بهترین شکل موجود برای زندگی نیست.

 

برخی از بخش‌هایی که امروز آن را جزء ضروریات می‌دانند در گذشته‌ای نه چندان دور اصلاً وجود نداشته است و نیز جای برخی بخش‌ها در زندگی امروزی خالی است که بودنشان زندگی را بسیار بهتر می‌کند؛ ولی باید دانست که بودن و نبودن یک بخش در زندگی به دنیایی بر می‌گردد که شخص برای خود ساخته است.وقتی بحث از سبک زندگی، محیط پیرامون و پاسخ به سولات منفی ذهن می شود، در واقع آنچه مورد پردازش و بررسی قرار می‌گیرد سبک «زیستن» و «زندگی» است.

 

به نظر میرسد همه ی کارکرد هایی که از یک شخص در جامعه ملاحظه می کنیم به چگونگی اندیشیدن و تفکراتش در زندگی بر می گردد.اینکه در محیط کاری فردی با سابقه حاضر است همکارانش در سختی باشند چون خودش در سختی بوده،اینکه از قانون های نانوشته بهره می برد و حتی آنرا سر لوحه ی کارش قرار داده؛ اینکه در جامعه دست گیری کم شده اینکه کمک به هم نوع تقرباً کمتر به چشم می خورد؛ همه وهمه به نوع نگرشهایش به زندگی وافراد محیط پیرامونش بر می گردد.او خود را مرتبه ای بالاتر از همکارانش فرض می کند،جایگاهش را مدام در ذهنش می پروراند فارغ از این که اطرافیانش او را در حدی که خود تصور میکند نمی بینند .او خود را با سبکی در زندگی مانوس ساخته که فقط خود از او راضی است و شاید در رفاهی نسبی نیز به سر برد ولی آیا این کافی است؟برخورد ما با این قضایا باید چگونه باشد؟ چگونه «خود کنترلی» مثبتی را در خود ایجاد کنیم ؟ قبل از پرداختن به پاسخ این سوالات، بایستی یک بار دیگر مفهوم «زندگی» و «زیستن» را مرور کنیم و بدانیم که بر اساس فرهنگ خود، زندگی چه مفهوم ونمادهایی دارد؟ در فرهنگ ما نمادها، علائم و مصادیق زندگی سعادتمند و زندگی شقاوت‌مند کدامند؟ هدف زندگى چیست؟

آیا هدف خود به تنهایی روش و سبک زندگی را برای ما تعیین نمی کند؟

آیا همین هدفدار کردن زندگی سوالات ما را پاسخ نمی دهد؟
هدف چیست؟
به زبان ساده، آنچه در ماورای ذهن ما وجود دارد و قصد داریم درآینده بدان برسیم هدف است ولی در راستای هدف تلاش کردن و مصمم بودن در اراده نیزباید اصل جدا نشدنی هدف باشد. زیستن و زندگی نیز در کنار همین هدف معنا پیدا می کند.پرسش هایی را که در ابتدای یاداشت مطرح نمودیم شاید جزئیاتی از هزاران کلیت زندگی اکثر افراد باشد.افرادی که در شرایط کاری و اجتماعی متفاوتی به سر می برند ودر عالم درون خود هزارن سوال دیگر افکارشان را مشغول خود ساخته است. لذا شاید می بایستی پرسش هایی عمیق و کلی تری از روزمره مطرح و بدان پرداخته شود. اما برای طرح صحیح پرسش های دیگر باید فهم دقیق و کلانی از آن چه هستیم داشته باشیم.

 

گاه در خیابان های شهری بزرگ می چرخیم و گاه بر نقشه شهر اشرافیت پیدا می کنیم. در موضوعی نظیر سبک زندگی نیز کثرت عوامل مؤثر و دخیل آن قدر زیاد است که اگر عمری را هم در بررسی آن صرف کنیم باز عواملی از قلم خواهد افتاد. برای آشنایی با شهر، چرخیدن در خیابان ها تا حدی لازم و مفید است اما کسی که سودای تغییر درنقشه شهر در سر می پروراند، نمی تواند عمر خود را صرف خیابان گردی کند. او به فهم وطرحی کلان از شهر محتاج است.او به شور و مشورت نیازمند است وبه علم و تجربه ی عالمان زمانش محتاجتر.

movafagh_1
كمك به يافتن هدف زندگي
هدف‌داري در زندگي گامي رو به آينده است يعني كساني كه هدفي در زندگي دارند به سمت مقصدي مشخص حركت مي‌كنند اما اين كاري سهل و آسان نيست. حركت به سمت هدف مستلزم انجام كار يا كارهايي و تكميل وظايفي است. نفس انجام كار يا فعاليت به زندگي شكل و قالب مي‌بخشد.اهداف موجب مي‌شود تا رفتار و كردار افراد از نظر زمان شكل مناسب خود را پيدا كند؛ يعني وقايع گذشته و حال منجر به اهداف آينده شوند و اين نيز زندگي را قصدمند مي‌سازد.
روزها فكر من اين است و  شب‌ها سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
اینکه شخص در اجتماع ، محیط کار و زندگی اش باید با هزاران مشکل دست و پنجه نرم کند همیشه نداشتن هدف نیست، برخی از ابتدای دوره ی شکل گیری شخصیتشان هدفی والا را در ذهن می پرورانند و همه ی تلاش خود را معطوف به رسیدن به هدفشان میکنند؛

حال عده ای در این راستا موفقند و عده ی بیشتری به میدان های موانع زیادی در مسیرشان برخورد میکنند؛ میدانهایی که گذشتن از آن نیازمند توکل، تلاشی مستمر، دقت نظر،مشورت،امید و نگرش های مثبتی است که شاید تجمیع همه ی این صفات در یک شخص کمی هم دور به نظر رسد ولی باید به این باور برسیم که حصول بدین صفات به هیچ وجه غیر ممکن هم نیستند.چرا افراد دچار مشكل؛ در پی خشنودي بيشتر، لذت بيشتر و رضايتمندي بيشترند تا صرف كمتر كردن غم و نگراني هایشان؟ به نظر میرسد آنان به دنبال ساخت نقاط قوتند نه اصلاح نقاط ضعفشان. بدیهی است که اين شرایط به سادگي حاصل نمي‌شوند.اینکه وقتی در محیط خانواده ،اجتماع و محیط کار تا به مشکلات برخورد کردیم سعی در مخفی نگه داشتنشان کنیم نه تنها مشکلی حل نشده بلکه به قول نظامیان گره ای خفت روی گره دیگر زده ایم، دوستان خوبم ما باید به این باور برسیم که بهترین کمک کننده در حل نابسامانی ها و مرتفع کردن نقاط ضعف خودمانیم پس باید از خود شروع کنیم .در زندگی نقاط منفی و ضعفمان را بشناسیم و در صدد رفعشان برآییم.
اما چگونه ؟

 

آدمی تنها با خود آگاهی است که میتواند نقاط ضعف و قوت،خواسته ها، ترس ها و انزجارهایش را بشناسد.از اجزای مهم همین خودآگاهی شناخت احساسات است.از جمله عواملی که به ما کمک میکند زندگی رو به روال و موفقی داشته باشیم این است که خود را بشناسیم و از خود احساس مثبتی داشته باشیم.به خودمان افتخار کنیم.عزت نفس را در خود تقویت کنیم. به درجه ای از خودآگاهی برسیم که بتوانیم افرادی که در برخی از زمینه ها برتر از ما هستند را به دیده ی حسادت نگاه نکنیم.اینجاست که خود به خود سوالی از ناملایمت های زندگی برایمان پیش نخواهد آمد ،یعنی به درجه ای از فهم و کمال رسیده ایم که به راحتی قضایای محیطی را درک میکنیم.اینجاست که شخص میتواند عاملی باشد برای تغییر در محیط کاری اش، در محیط زندگی اش،آن هم تغییری مثبت در جهت رشد و ارتقای خود وجامعه .

13920325000279_PhotoA
از مشورت با افراد خبره بهره ببریم

 

یكي از بهترين راه‌ها براي دستيابي به اطمينان و دلگرمي مشورت و استفاده از فكر و نظر افراد اهل فكر و تجربه است، چرا كه با اين كار لغزشگاهها و نقاط خطا شناخته مي‌شود و مي‌توان تصميمي گرفت كه احتمال خطايش كم‌تر است. براي همه‌ي ما مسلم است كه وقتي دستي و بازويي به كمك دست و بازوي ديگري مي‌آيد، دست و بازوي قوي‌تر و كارآمدتر خواهد شد، انديشه‌ها نيز چنين‌اند، چنان چه

مولاي متقيان اميرالمؤمنين عليه‌السلام مي‌فرمايند: هيچ بي‌نيازي و ثروتي، چون عقل نيست و هيچ نيازمندي و احتياجي ، مانند جهل نيست و هيچ ميراثي بهتر از ادب نيست و هيچ پشتيبان و ياري، بهتر از مشورت نيست.

بنابراين ارزش و اهميت مشورت و مشاوره در اين است كه به انسان كمك مي‌كند تا در سايه‌ي دورانديشي تفكر و تبادل نظر و استفاده از تجارب، عاقلانه‌تر در روشنايي علم و معرفت تصميم بگيرد و به كاميابي دست يابد.
نیاز مردم به معنا
معنا را میتوان قدرتمندترین ابزاری در نظر گرفت که بدان تعلق داریم و آن را در ورای خود عمیقاً احساس میکنیم.مردم به معنا نیاز دارند چرا که معنا احساس كارآمدي يا كنترل و تسلط به آنان مي‌دهد.معنا به آدمی اجازه مي‌دهد تا فكر كند اسير دست و پا بسته اتفاقات نيست و از نظر مهار يا احساس مهار شرايط حائز اهميت است.معنا داشتن كمك مي‌كند آدمي به رفتارهاي خود مشروعيت ببخشد و آنها را توجيه كند.

معنا داشتن باعث مي‌شود تا احساس خودارزشي تسريع گردد اين مقوله با تشريك مساعي و تشريك نظر افراد با يكديگر در قالب گروه‌ها و اجتماعات پيوند دارد. افراد معمولا گرايش دارند با كسان ديگري همكاري و تشريك مساعي داشته باشند تا بتوانند معاني‌اي را كه در زندگي دارند با هم در ميان بگذارند. اين حس اجتماع‌مداري و همكاري گروهي باعث كسب تائيد اجتماعي براي ارزش‌‌ها، باورها و اخلاقيات فردي و اجتماعي مي‌شود و در نتیجه به ارزشمندی خویشتن و احساس خود ارزشی می انجامد.
به نظر می رسد وقتی در موقعیتی قرار میگیریم که چاره ای جز قبول شرایط موجود را نداریم معنا از نظر سلیگمن بسیار کمک کننده باشد چرا که اولین نتیجه ی معنا همین احساس كارآمدي يا كنترل و تسلط است واین معنا به آدمی اجازه مي‌دهد تا فكر كند اسير دست و پا بسته اتفاقات نيست.شاید مارتین سلیگمن از توکلت علی الله خودمان الگو گرفته، زیرا تنها الگو و معنایی که موجب میشود تا یک فرد در بدترین شرایط زندگی اش فکر کند اسیر دست و پا بسته ی اتفاقات نیست خداست و این یعنی اوج توکل و امیدواری از نظر ما و نگرش مثبت از نظر پدر علم روان شناسی مثبت نگر.
اینکه به خود، به جامعه، و مسئولین اهمیت نگرش مثبت را متذکر شویم با در مد نظر قرار دادن این سوال که آیا ما آنچه باید باشیم، هستیم ؟

 

بهتر جلوه خواهد نمود.و با اندکی تامل و تفکر از یکی از موانع میدان پیش رو به راحتی عبور خواهیم کرد .اما به راستی چه میزان در این سه جمله ی پیش روعمیق شده ایم و چه مقدار در تنهایی خود به این جمله ها اندیشیده ایم ؟ «آدمي به عنوان آنچه كه هست» ، «آدمي به عنوان آنچه كه مي‌تواند باشد» ،« آدمی به عنوان آنچه که باید باشد».

 

آیا ما آنچه واقعاً باید باشد هستیم ؟

آیا تلاش کرده ایم سبک زیستن خود را به آنچه میتوانیم باشیم نزدیک کنیم؟

آیاما به عنوان آنچه که هستیم سبک زندگی خود را برای رسیدن به یک جهان بینی اللهی تغییر داده ایم ؟

برای اینکه جامعه ی کنونی و شیوه زندگی اش دگرگون شود، باید به فکر عالمی دیگر و آدمی دیگر و جهان بینی متفاوتری بود؛ یعنی باید جهانی دیگر باانسانی دیگر در افق درک اهل نظر ظاهر شود. با توجه به آن افق و چشم انداز است که شیوه زندگی انسان به تدریج، بی تکلف و بدون زحمت تغییر می کند. در جامعه ی کنونی، شرایط پارسایی و تفکرات مثبت اندک است و کسانی که این شرایط در وجودشان جمع باشد، اگر باشند، تعدادشان ناچیز است. پس در کنار اینکه نگران طرز خور و خواب مردم باشیم، باید نگران فکر و فرهنگ در جامعه باشیم؛ در این صورت می توان شیوه ای از یک زندگی نودر پیش گرفت که در آن صفا بر کدورت، و راستی بر دروغ، و اعتمادبر سوء ظن، و مهر و معرفت بر کینه توزی، و رعایت انصاف بر تعدّی و اجحاف، و همدلی وهم زبانی بر تحکّم، و ادای وظیفه بر رفع تکلیف، مقدم باشد.اینجاست که زندگی معنا پیدا کرده و اگر هم ملالی خاطری را آزرده کرد بهبودی اش تسریع مییابد.

 
انتقاد از شرایط موجود با بیانی منطقی و نرم

1362246738906013_largeنن
وقتی زبان به نقد میگشاییم باید چنان زیرکانه ، هنرمندانه و مودبانه سخن بگوییم که طرف مقابلمان سراپاگوش شود برای شنیدن حرف هایمان،شنیدن انتقاد همیشه ناراحت‌کننده است و حتی ملایم‌ترین انتقادها هم باعث رنجش می‌شود. در حقیقت همه دوست دارند، کارهایشان را به بهترین صورت و با کمترین خطا انجام دهند و وقتی خلاف این موضوع رخ می‌دهد، شنیدن حقیقت از زبان دیگران به صورت انتقاد، آزرده خاطرشان می‌کند. می توان گفت بیشتر مردم علاقه ای به شنیدن انتقاد ندارند. در ضمن افراد بسیار کمی هستند که می دانند چگونه انتقاد کنند تا کمترین صدمه را به فرد انتقادشونده برسانند و هویت او را تهدید نکنند. از طرفی انتقاد و این بازخوردهای منفی برای روابط اجتماعی و زندگی مان نقشی حیاتی و ضروری دارد. اما او باید بداند تا وقتی از ناحیه دیگران نسبت به عملکردش بازخوردی نداشته باشد، نمی تواند کیفیت کارش را ارتقا بخشد. همچنین گاهی خود متوجه اشتباه دوست یا همکاری می شویم و می خواهیم او را تا آنجا که لازم است، راهنمایی کنیم.

بنابراین چگونه می توانیم این کار را انجام دهیم یا اصلاً خودمان انتقادپذیر باشیم؟

 

images
مراقب لحن و کلاممان باشیم، بنابه گفته روان شناسان، در اکثر جوامع بیشتر مردم هنوز یاد نگرفته اند چگونه انتقاد کنند یا انتقاد بشنوند؛ البته دادن بازخوردهای منفی به دیگران بسیار سخت است و مهارت خاصی می طلبد. اگر می خواهیم به کسی چنین بازخوردی بدهیم باید واقعا بدانیم که این کار را چگونه انجام دهیم. در واقع باید رفتار شخص را هدف بگیریم نه شخصیت او را.لحن کلام باید بسیار نرم و ملایم باشد و قبل از هر چیز جمله ای مثبت به کلاممان بیفزاییم. با چهره باز انتقادات را مطرح کنیم: تحقیقات نشان داده است حتی بازخوردهای مثبت و تعریف هایی که با چهره ای عبوس انجام می شود، فرد را دلخور می کند بنابراین هنگام ارائه انتقاد مراقب حالت چهره ی خود باشیم.

برخورد عصبانی، افراد را در حالت تدافعی قرار می دهد. بنابراین وقتی عصبانی هستیم بهتر است از کسی انتقاد نکنیم، چراکه عصبانیت همچون دیواری بین ما و شنونده قرار می گیرد و ما اصلاً به هدف و مقصودمان نمی رسیم. از طرفی نباید بیش از حد شاد و نرم باشد که اثرش از بین رفته و نتواند پیام را آن گونه که باید منتقل کند.این را بنا به یک تجربه ی شخصی برایتان بازگو میکنم ،هرگز انتقاد نکنیم، مگر این که از شما خواسته شود: اگر بدون اجازه کسی از عملکردش انتقاد کنید نه تنها انتقادتان سازنده نخواهد بود، بلکه باعث رنجش هم می شوید.

 

2371169250596913134234104242708910224976

ما زمانی می توانیم از کسی انتقاد کنیم که اجازه آن کار را داشته باشیم.طرف مقابلتان را بشناسید: مراقب باشید از چه کسی انتقاد می کنید. اگر او از نوع افراد خودشیفته باشد هر نوع انتقادی را حمله شخصی تصور می کند و در حالت تدافعی بسیار سختی قرار می گیرد و حتی ممکن است باعث شویم اعتماد به نفسش را به کلی از دست بدهد.رفتار شخص مقابل را بپذیریم و فراموش نکنیم هنگام ارائه انتقاد، فرد شنونده مسلما واکنشی ناراحت کننده خواهد داشت. نباید این واکنش را با رفتاری بدتر پاسخ دهیم. ممکن است انتقادتمان بعدا اثر خود را نشان دهد.روش های مناسب بیابیم و سعی کنیم با توجه به روحیه شخص مقابل، انتقادات را مطرح و روشی برگزینیم که مناسب آن شخص است تا به نتیجه دلخواه دست یابیم .
در یاداشت بعدی نشاط اجتماعی و راهکارهای رسیدن به این نشاط را بررسی خواهیم کرد.
به امید روزهای خوب.

یا حق

م/ ورزنه