سرویس: اخبار شهرستان » اژیه 04:49 - سه شنبه 10 تیر 1393

شهید حسین شمسی اژیه

شهید حسین شمسی اژیه: دستهایم را باز کنید که نگویند مال دنیا را با خود برده است.

بسم رب الشهدا و والصالحین

ان افضل عمل المزمن الجهاد فی سبیل الله

همانا بهترین عمل مومن جهاد در راه خداست و خداند اینگونه جهاد را دوست دارد ما باید همیشه سعی کنیم که در راه خدا قدم بر داریم که خداوند اینگونه افراد رابسیار دوست     می دارد و چون می دانستم که وظیفه شرعی من است که در راه خدا قیام کنم و در راهش قدم بردارم به جبهه ها آمدم تا اینکه خدمت به خدا و خلق کرده باشم اینک احساس مسولیت می کنم و راه جبهه های حق علیه باطل می روم تا شاید بتوانم با خون ناقابلم اسلام را یاری کنم.

قال الله الحکیم فی محکم الکتاب بسم الله الرحمن الرحیم

یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و الرسول اذا دعاکم کما یجیبکم

با درود بر تمامی هدایت گران بشریت از حضرت آدم تا حضرت محمد (ص) با درود و سلام به موسی زمان خمینی کبیر و بنیانگذر جمهوری اسلامی ایران و با سلام بر تمامی شهیدان انقلاب و بخصوص شهدای جنگ تحمیلی ای خدای من بسیار در تلاش بودم تا به راه تو باشم و به راه بنده مخلص باشم و هرچه که لطف تو شامل حالم بوده ولی شرمنده و سرافکنده ام و امید بخشش دارم خدایا این قطره قطره خون ناچیز و ناقابل مرا برای گسترش اسلام در حضور بپذیر و اگر جان من ارزش دارد که برای اسلام فدا شود و اسلام پیش رود صدها بار به ما جان بده تا مبارزه کنیم و کشته شویم که کشته شدن در راه خدا طبق آیه (ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولیکن لاتشعرون ) مرده مپندارید وآنها که در راه خدا کشته می شوند زنده اند ولی شما درک نمی کنید.

شهید حسین شمسی

وسلام و درود بر امت حزب الله و همیشه در سنگر و همیشه در صحنه ایران ، برادر و خواهر حزب الهی من لیاقت آن ندارم که خودم را حتی یک بسیجی بنامم ولی به عنوان یک فرد کوچک از شما می خواهم که ادامه دهنده راه تمام شهیدان بوده باشید بخصوص شهید مظلوم دکتر بهشتی و از شما می خواهم که در مقابل دشمنان اسلام بخصوص منافقین آیه اشدا علی الکفار برخورد قاطع داشته باشید خدایا اینک به یاد تو و به منظور احیای دینم دوام انقلابم به جبهه ها می روم نه به خاطر انتقام یا نام یا مقام و از خداوند و امام زمان (عج) و نایب بر حق او می خواهم که به آن سو و آن راه که خود صلاح میداند هدایتم کند چون میکنم دفعه آخر مرخصی من باشد پس چند جمله را به عنوان وصیت نامه می نویسم البته اگر چه شناختی که روی خود دارم لیاقت شهادت و به دیدار معبود رفتن را در خود نمی بینم لیکن رحمت و کرامت خداوند تبارک و تعالی از بی لیاقتی این حقیر بیشتر است من دو وصیت با برادران و خواهران عزیزم دارم یکی اطاعت از رهبری کنید دوم اینکه دشمن در فکر این است که افراد حزب اللهی را انحلال بوجود آورند و بخاطر خدا این دشمنان را نابود کنید و نگذارید یک منافق در جامعه نفاق بوجود آورند در مجموع یک پیام به ملت شهید پرور و سلحشور ایران دارم که به حرفهای منافقین گوش ندهند و تحت تاثیر این بلندگوههای تبلیغاتی گروهکها قرار نگیرند وبه حرف های رهبر و دیگر عالمان گوش دهید ودر غیر این صورت نه نامی از اسلام باقی می ماند و نه یک لحظه به شما اجازه حرف زدن نخواهند داد و چند کلمه دیگر باشما برادران و خواهران که شماها سه چیز در قلبتان راه دهید و داشته باشید.

۱-     بااسلام بودن ۲- پیروی از رهبر کبیر انقلاب ۳- اتحاد که هرکدام را نداشته باشید با سختی مواجه می شوید رهبر و اتحادبدون اسلام نمی شود ، اتحاد و اسلام بدون رهبری و رهبر و اسلام بدون اتحاد نمی شود . اما من به جسد قطعه قطعه و قطره قطره خون بهشتی تا جان در بدن دارم به سخنان حسین زمان لبیک می گویم . همانطور که اول انقلاب گفتیم ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند و تا آخرین قطره خون پای حرفم ایستاده ام و مقاومت    می کنم . برادران و مادر عزیز کوچکتر از آن هستم که خودم را یار امام بنامم ولی بیاد دارید که موقعی که کودک بودم درست در سال ۱۳۴۱ بود که خدا مرا بدست شما داد و یک سال بعد از آن از امام سوال میکنند که یاوران شما کجا هستند امام میفرماید یاوران من در گهواره هستند و درست بیاد داریدکه امانت شما یک ساله و در گهواره بود و امانتی را که خدا به پدر و مادر ما میدهد آنها صاحب اونیستند و خدا امانت خود را تحویل میگیرد و چه خوب است که شما انشاءالله پیش از اینکه خدا بیاید شما امانت را تحویل دهید.

میدانم اگر خدا لیاقت شهید شدن را به من بدهد کمی برای شما سخت است ولی کلمه اسلام و جنگ و فرزند شما کمی احساس مسئولیت می کند واین راه را خود انتخاب می کند و تا آخرین قطره خون انشاء الله ایستادگی می کند راه بس شیرینی است و به خدا قسم می خورم که دیر از خواب بیدار شدم و اگر می دانستم که انقدر این راه شیرین است این قدر صبر نکرده بودم و هر طوری بود اسمم را در دانشگاه خودسازی می نوشتم و زودتر می رفتم . و ای مادر و برادران به شما بگویم آخر مگر به سراغ شما می آید بس خوب است قبل از اینکه مرگ به سراغ انسان بیاید ما به سراغ مرگ برویم و همانطور که مولایم علی می گوید مرگ در رختخواب برایم ننگ است و انشاء الله که خداوند توفیق شهادت را به همه ما عطل فرماید و اگر خدا توفیق شهادت را به من داد نمی گویم برایم گریه نکنید و دوست دارم گریه شما مشت محکمی باشد بر دهان آمریکا و منافقین داخلی.

مادر آرزوی شهدا این است که برایشان گریه نکنندو لباس سیاه نپوشید و من هم مادر عزیز همین آرزو را دارم که مبادا لباس سیاه نپوشید یا برایم گریه نکنید . ای خویشاوندان و اقوام اگر خدا توفیق شهادت را من داد این منافقین در ظاهر به چهره اسلامی واما در باطن منافق به شما می گویند که او را گول زدند ولی به خدا قسم یاد می کنم خود راه را انتخاب کرده وتا آخرین قطره خون مقاومت می کنم . خواهرانم اگر شهید شدم مبادا لباس سیاه بپوشید و شما هم امیدوارم که طبق آیه وستعینوا بالصبر والصلواه در همه کارها و در همه جا صبر داشته باشید ونمی خواهم برای من گریه کنید اگر می خواهید برای من گریه کنید برای علی اصغر و علی اکبر حسین (ع) گریه کنید و بیاد من اگر می افتید بیاد زینب بیفتید که در روز عاشورا داغ هفتاد و دو نفر را دید.

مادر ، خواهران و برادرم که نمی دانم حالا کجا هستی به خدا سوگند یاد می کنم اینک چند زخم کوچک بدنم دارد و اگر بدنم سوراخ سوراخ شود آنقدر خمپاره و گلوله در بدنم بخورد که بدنم مانند طور ماهیگیری شود و جان داشته باشم بباز به جبهه ها می روم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک می گوییم.

و ای مادر و خواهران پیش خود فکر نکنید و بگویید برادرم یا فرزندم جوان بود آرزو داشت و موقع عروسی او بود وقت عروسی من آن وقت است که از روبرو و رگبار مسلسل قلبم را می شکافد و خمپاره های دشمن از اطراف بر سر و پیکرم می خورد و هواپیما های دشمن از بالای سر بمبهای آتش زا می ریزد تانکهای ۱۰۶ و چلچله های دشمن جسدم را پودر می کند و خاکستر به آسمان می فر ستد آن موقع وقت عروسی من است .

این را برایتان بگویم که لباس که برتن داشتم و از خانه بیرون رفتم تا الان لباس سه وضعیتی بود: اول لباس رزم بود و دوم کفنم و سوم لباس دامادیم بود پس می گویم مبادا نگران باشید راه را خود انتخاب کردم و اگر شهید شدم و جسدم ناقص است یعنی سر یا دست و پا یا جسدم نیامد نگران نباشید که افتخار بزرگی نصیب شما شده است روز پنجشنبه ها در گلستان شهدا رفته اید چقدر الحمدالله روشن است و اما بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز بالای سر قبر سرور آزادگان تاریک است و کسی نیست شمعی هم روشن کند باید حرکت کنیم و این دشمنان اسلام و قران را به زباله دان تاریخ بریزیم.

برادران حزب اللهی بدون رودربایستی از شما می خواهم که این منافقین داخلی را نگذارید در تشیع جنازه ام شرکت کنند از شما می خواهم که جنازه ام را تشیع می کنید . کودکانی که در مساجد قران و سرود می خوانند آنها فیض ببرند و به شما مادر می گویم شهید شدم و کسی به خانه آمد و عوض گریه کردن به آنکه به شما دلداری دهد شما به او دلداری دهید و تا موقعی خواهرم در خانه است آنها را به کلاس درس روانه کنید و پیروی از امام کنند و تا  می توانند نماز را سروقت بخوانند و از شما مادرم می خواهم خواهرانم را طوری تربیت کنید که فاطمه زینب را تربیت نمود.

مادر و خواهرانم از شما می خواهم که مرا ببخشید و از من راضی باشید تا خدا هم از شما خشنود گرددو هم مرا بیامرزد و امیدوارم با تقدیم خون ناچیز و جسم ضعیفم به اسلام و امام عزیز رضایت شما را در پیش خدا فراهم کنم صبور باشید و افتخار کنید که فرزند خود را فدای اسلام و انقلاب و قران کرده اید.

مادر جان می دانم زحمتهای فراوانی برایم کشیده اید و نتوانستم آنها را جبران کنم مرا ببخشید از شما معذرت می خواهم و ای برادرن از شما می خواهم موقعی که جنازه ام آمد چشمهایم را باز کنید و دستهایم اگر بسته است باز کنید که منافقین چشمهایم را ببینند که نگویند چشم به مال دنیا دوخته ، دستهایم را باز کنید که نگویند مال دنیا را با خود برده است.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار                   از عمر ما بکاهد بر عمر او بیفزار

      حسین شمسی

منبع: شهدای شرق اصفهان

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.