سرویس: غیر تولیدی » نقلی 14:14 - یکشنبه 21 اردیبهشت 1399

علت افت «بچه مهندس» در فصل دوم/ جوانی «جواد» چگونه انتخاب شد؟

نویسنده سریال «بچه مهندس 3» گفت: در بخش علاقه جواد به مژگان باید به قصه فصل یک وفادار می‌ماندم و بدون هیچ پیش فرض کودک همسری و سند ۲۰۳۰ به این سمت رفتم. همه ما در نوجوانی چنین مسائلی را تجربه کردیم و این سریال بازخوانی اتفاق‌های زندگی ما است.

به گزارش اصفهان شرق؛  این شب ها اغلب مخاطبین تلویزیون به رسم هر ساله بعد از افطار پای تلویزیون و سریال هایش می نشینند. سریال «بچه مهندس» نیز به واسطه پیشینه ای که در ذهن مخاطبان دارد توانسته تا به اینجای کار گوی سبقت را از سایر سریال های رمضانی تلویزیون برباید.

«حسن وارسته» سرپرست نویسندگان این مجموعه تلویزیونی درباره چرایی حضور جواد در نقس یک نخبه، جاسوسی و پیدا کردن هویتش با ما به گفت‌وگو نشست.

 ** فصل اول این سریال توسط سجاد ابوالحسنی نوشته شده بود و در فصل دو به شما سپرده شد. اینکه ادامه سریال یک نویسنده را بنویسید سخت نبود؟

– وقتی یک نویسنده مثل سجاد ابوالحسنی کاری را با دنیای ذهنی متفاوت می نویسد و بعد از آن ادامه آن به دست نویسنده ای مثل من سپرده می شود که اغلب کارهایم کمدی بوده است کار به خودی خود سخت می شود و این نیز از سختی های کار در ابتدای راه بود. فصل یک این سریال متن خوبی داشت و حضور چند کودک به جذابیت آن در ماه رمضان کمک کرده بود و همین اقبال مردم کار من را سخت تر می کرد تا در فصل دو سعی کنم دنیای این بچه ها را در فضای نوجوانی حفظ کنم.

زمانی که نسخه تصویری سریال در فصل یک را برایم فرستادند و متن های فصل دو که آقای ابوالحسنی نوشته بود را هم خواندم، ایده هایم را به آقای غفاری پیشنهاد دادم. جلسه ای با حضور سجاد و آقای غفاری گذاشتیم و سجاد به خاطر درگیری پروژه دیگرش از ما جدا شد و امیر شاداب من را در نگارش همراهی کرد. حالا باید مخاطبی که با سریال همراه شده بود را هم راضی نگه می داشتم و باعث ریزش مخاطبش نمی شدم. وقتی وارد فصل نوجوانی شدیم نمی توانستیم جذابیت هایی که برای بیان دغدغه های یک نوجوان لازم است را به تصویر بکشیم و دچار محدودیت بودیم.

** و به همین خاطر فصل دو دچار افت شد؟

– حالا دلیل افت فصل دو موضوع دیگری است‌. یکی از مسائلی که باعث ریزش مخاطب در فصل دو شد این بود که وقتی من به گروه پیوستم حدود ۲۵۰ دقیقه از متن قبلی تصویربرداری شده بود. حتی سجاد تمام فصل دو را نیز نوشته بود.

** و شما آن را تغییر دادید؟

– دنیای نوجوانی که نوشته شده بود با سلیقه من یکی نبود و فضایی که من دوست داشتم ملتهب تر و پر از ماجراجویی بود و با توجه به سن و سال کاراکتر اصلی این را می طلبید. در سن نوجوانی بحث بحران هویت و آزمون و خطاهای یک نوجوان برای رسیدن به هویت و ثبات هویت وجود دارد و می خواستم کشف و شهودی را در قصه داشته باشم. در قصه ای که سجاد ابوالحسنی نوشته بود مامان گلچهره، وثوق، ژاله از قصه حذف شده بودند.

** وقتی با اغلب برنامه سازها نویسنده ها و کارگردان های تلویزیونی صحبت می کنیم و درباره کمبود برنامه ها و سریال هایی درباره نوجوان ها می پرسیم متفق القول می گویند برای تولید کار برای نوجوان ها دچار محدودیت هستیم. برای فصل دوم بچه مهندس شما با چه محدودیت هایی در این حوزه مواجه بودید؟

– نباید یادمان برود که ما برای تلویزیون جمهوری اسلامی داریم کار می‌کنیم و وظیفه داریم بر اساس چارچوب و معیارهایی که برای ما مشخص می کنند و خودمان هم بر آنها باور داریم از جمله اخلاق، معارف و مشارع دینی پیش رویم و باید طوری رفتار کنیم که قبح قضیه هم ریخته نشود. در فصل ۲ تلاش کردیم تا گریزی بزنیم به دنیای نوجوانی، دنیایی که ما بزرگترها از خاطر بردیم که دچار این فراز و فرود هیجان های نوجوانی و عشق نوجوانی شده بودیم حتی دیالوگی هم داشتیم که می گفت تا کی می خواهی این موارد را زیر فرش قایم کنی؟ نقش بزرگترها برای هدایت این هیجان ها و این بلوغ نقش بسیار موثر است.

** موضوعی که در فصل ۱ هم وجود داشت تابو شکنی در بحث علاقه دختر و پسر خردسال به یکدیگر بود.

– بله درست است چراکه هیچ کدام از اتفاق های فصل دو در این تعریف ها نمی گنجید. فقط می خواستم بخشی از تاریخ زندگی همه آدم هایی که گذرانده شده را مرور کنم و یادآوری کنم که همه ما در هر سنی که هستیم این موارد را در نوجوانی هایمان از سر گذراندیم.

** همانطور که گفتید، شخصیت گلچهره مادر جواد را در فصل دو به قصه اضافه کردید.

– حین نگارش قسمت های اول بودیم و بعد از اضافه کردن گلچهره به فیلم نامه متوجه شدیم خانم فولادوند ۱۵ روز دیگر بیشتر در ایران نیستند و آنجا بود که دست به ریسک بزرگی زدم و به خاطر حضور فولادوند قسمت های پایانی را اول نوشتم و چندین سکانس خنثی در زندان و جاهای دیگر هم نوشتم و گفتم بعدا جای مناسبی برای اینها پیدا می کنم. فقط می دانستم که قرار است فراغ بین جواد و مادرش در قصه دیده شود‌.

** چرا در پایان فصل دو مادر جواد را از قصه حذف کردید و نگذاشتید در کنار پسرش حضور  داشته باشد؟

– موضوعی را باور دارم و آنهم این است که ما قرار است قهرمان سازی کنیم و در تراژدی باید مصائبی به قهرمان وارد کنیم که وقتی سرپا شد او را تبدیل به اسطوره ای کنیم که قابل باور باشد. ما باید جوادمان را به پختگی لازم می رساندیم و باید دچار یکسری مصائب و داغ هایی می کردیم که بگوییم بالاخره جوان ما است و به مثابه کشورمان که با وارد شدن مصیبت ها به بلوغ بیشتری می رسد، رفتار کردیم. برای مثال در سریال بازی تاج و تخت مدام به یکی از کاراکترها مصیبت وارد می شود و نویسنده های این سریال همیشه وقتی می خواستند یکی از نزدیکان جان استون را از بین ببرند و تراژدی در داستان ایجاد کنند، کامنت هایشان را مسدود می کردند تا از فحش های مردم جلوگیری کنند.

** اما در جاهایی ریتم سریال کند می شد.

– هرجا ریتم می افتاد جایی بود که ۲۵۰ دقیقه که از قبل تصویربرداری شده بود از ما می گرفت و یک جاهایی مجبور می شدیم قبل و بعد سکانسی که گرفته شده را حفظ کنیم ولی به هم نمی چسبید و راکوردها رعایت نمی شد. این ۲۵۰ دقیقه جلوی من بود که باید برای قبل و بعدش قصه می نوشتم که لطمه ای به داستان وارد نشود و همین کار را کمی سخت می کرد.

 ** در فصل سه شخصیت جواد تغییر کرده است و دیگر مثل گذشته به دنبال هویت خود نمی گردد و بیشتر دغدغه درس و تحصیل در دانشگاه دارد. 

– الان جواد تقریبا به ثبات اخلاقی رسیده و مثل سیاوشی است که از آتش رد شده و به بلوغی رسیده و الان می خواهد به عشق برسد و سفر سیمرغ وارش را طی کند. هرچند فلش بک هایی به گذشته داریم اما دغدغه مهم جواد در فصل سه تحصیل و رسیدن به مژگان است. قراری که جواد با دوستانش می گذارد این است که به شرطی با شما همکاری می کنم که سفرمان به سمت پورتلند باشد.

** بخش بعدی که در قصه شما وجود دارد فرار مغزها و نخبه های علمی است که تا به حال و به این شکل در میان سریال های تلویزیونی به آن اشاره نشده بود.

– بله، در یک سکانس داریم که شخصیت خوشنام به جواد و دوستانش می گوید که شما سه نفر چه ولعی برای رفتن دارید؟ و جواد می گوید شاید آنها ما را بیشتر باور دارند و اینجای قصه بحث فرار نخبه ها و مغز ها است و در ادامه شاهد مشکلاتی که سر راهشان قرار می گیرد هستیم.

** اما قبلتر هیچ اشاره ای نشده بود که این سه نفر در دانشگاه اذیت می شوند‌.

– برخی مسائل توضیح واضحات است و به برخی هم نمی شود ورود کرد و حالا رفته رفته اینها را خواهیم دید

** به چه مسائلی نمی توان ورود کرد؟

– در قسمت سه وقتی عملیات جاسوسی اتفاق افتاد و پایان بندی پر تعلیقی داشتیم، همه مردم در کامنت ها گفتند وای جواد جاسوس شده! و عده ای هم فحشمان دادند اما همین جزو طراحی های ما بوده است و این تعلیق باعث می شود مخاطب با ما همراه شود. این تکنیک فیلم سازی در کل دنیا است اما ایرانی ها صبور نیستند.

** در ادامه با اولین سکانس از سریال برای یکی از بازیگران که بیرجندی هم بود حواشی بوجود آمد.

– اگر یک کاراکتر خصیصه عصبی بودن دارد به معنی ویژگی های اقلیم و اصالت وی نیست. ما عامدانه فردی را از منطقه محروم به قصه اضافه کردیم و ناراحتی هایش درباره اقلیمش را در قصه گنجاندیم. این بخش روانشناسی شخصیت است و متاسفانه مردم صبور نیستند و اجازه نمی دهند حرفمان را بزنیم. الان خداراشکر اغلب موافق سریال هستند اما همان جریان مخالف نمی بینند که ما قرار است از ناراحتی رفتاری قاسم به حرف بزرگتر، کشوری، میهن پرستانه برسیم.

** در فصل سه چرا زندگی جواد را طوری هدایت کردید که به فرار مغزها برسید؟ 

– سجاد ابوالحسنی در فصل یک کودکی را طراحی کرده بود که بابا اسماعیل به او دوچرخه سازی یاد می دهد و درس نمی خواند و مامان صدیقه مجبورش می کند درس بخواند و این بچه از همان اول نشانه های نبوغ داشت و در فصل دو حین بحران هویتش، شاهد نبوغ هایش هستیم و نشان می دهیم که او بچه باهوشی است. وقتی وارد دانشگاه می شود ناگزیر بودیم که مشکلات دانشجوها را نشان دهیم. ما الان داریم به بحث بحران جوانی بپردازیم. جواد ما یک نخبه شده و ما قراردادی با تماشاگر می گذاریم و می گوییم جوان نخبه ای وسیله ای ساخته که توانسته به طور ناخواسته به لایه های امنیتی یک مکان استراتژی نفوذ کند که در دیالوگ هایی می شنویم که ما این جوان را باید جذب کنیم وگرنه روی هوا می برندش و …

حالا می خواهم بپرسم آیا این هشدار به مدیران ما نیست؟ که جوان های نخبه ای که می توانند بازوهای فکری و اجرایی کشور باشند امکان دارد از آن سوی آب برایشان امکاناتی فراهم کنند و اینها از ایران بروند. پس بیاییم و این ها را نا امید نکنیم. ما سه جوان نخبه داریم و هر کدام از اینها را عامدانه و با توجه به موقعیت های زندگیشان انتخاب کردیم. مسعود را از طبقه مرفه اجتماعی، قاسم بچه شهرستانی از منطقه محروم و جواد که در پرورشگاه بزرگ شده است.  پس دغدغه ما الان بحث جوان و آتیه جوان است و اینکه جوان ایرانی با چه مخاطراتی روبرو می شود و همه اینها را سعی کردیم در فصل سه نشان دهیم و ایده آل جواد رسیدن به مژگان است. حتی در دیالوگی خوشنام به جواد می گوید تو دعوت نامه از دانشگاه های معتبر اروپایی داری چرا دانشگاه پرت لند امریکا را انتخاب کردی؟ و بلافاصله خودش عکس مژگان را از جیبش در می آورد و می گوید به خاطر این دختر می خواهی به آنجا بروی. در ادامه آقای توفیقی می گوید مرزهای این کشور درش به بیرون باز است و از آن سمت هیچی به اینور نمی آید و این دیوار را آنها به دور ما کشیدند. خب من باید چه حرف ناسیونالیستی بزنم که شعاری هم نشود؟

** قطعا همه این موضوع هایی که به آن اشاره کردید شمای نویسنده را دچار محدودیت می کند؟ همان زمان که طرح را به سازمان ارائه دادید به شما نگفتند که در برخی موضوع ها ورودی نداشته باشید؟

– این طرح خوانده، تصویب شده و دو سه بار هم بازنویسی شده است و سعی کردیم دغدغه های خود و کشورمان را در آن بگنجانیم و سعی کردیم با رعایت کردن برخی موارد خیلی محترمانه به ماجرا بپردازیم.

** پس چرا الان دچار حاشیه شده است؟

– عده کمی که آستانه تحمل شان پایین است فکر می کنند ما داریم به شهرستان خاصی توهین می کنیم در صورتیکه اصلا اینطور نیست. بالاخره ما باید یک شهرستانی به قصه اضافه می کردیم و اگر بیرجندی نبود باید سیستان و بلوچستان بود که واقعا جزو منطقه های محروم است. بیرجند یکی از کهن ترین تمدن بشری است و پر از فرهنگ و آداب رسوم زیبا است. حالاچرا این که منطقه ای با این غنای فرهنگی مشکل محرومیت دارد؟ را باید بگردیم و در مباحث اقتصادی و آسیب شناسی اجتماعی پیدا کنیم. من به عنوان فیلم نامه نویس طرح موضوع می کنم. حالا چنین جوان نخبه ای به تهران آمده تا ادامه تحصیل بدهد و ویژگی اخلاقی دارد که زودجوش است و ایرادی ندارد حالا دیگر نیایید و این را به کل مردم بیرجند نسبت دهید! قطعا اگر مردم تحمل داشته باشند می بینند که در آینده خانواده قاسم چه افراد شریفی هستند و مخاطبان متوجه می شوند ریشه ناراحتی های قاسم در چیست و به او حق می دهند و درست نیست که این را به کل مردم بیرجند نسبت  داد. در نهایت فشارهای وارده به مدیران و مسئولان تلویزیون وارد می شود و آنها نیز نمی دانند چه کار کنند. حتی رئیس صداوسیمای خراسان جنوبی خطاب به مردم گفت: اجازه دهید قصه منعقد شود و بعد نقد کنید.

** این اعتراض ها توسط چه گروهی از مردم بود؟

– الان در صفحه رسمی سریال از طرف اکثر بیرجندی هاکه مخاطب ما هستند تشویق شدیم که توانستیم بازیگر بیرجندی که حالا اصلا چهره نبود را معرفی کنیم. یک بخشی اش برمی گردد به هیجان و تعصب ها و بخشی هم به زود قضاوت کردن ها مرتبط می شود. اما بخشی از آن فکر می کنم شیطنت است و اینکه از کجا هدایت می شود را نمی دانم. کجای دنیا با دیدن چند قسمت نقد و قضاوت می کنند؟  حالا یکی از بیرجندی ها دانشگاهی در تهران قبول شده و رفتارش این است و برای رنگامیزی شخصیت ها باید یکی را حساس و دیگری را زودجوش در نظر بگیرم.

** چرا حالا بیرجند را انتخاب کردید؟

– برای انتخاب بازیگر نقش قاسم خیلی جست و جو کردیم. می خواستیم بازیگر از زاهدان و سیستان بلوچستان بیاوریم اما دیدیم که تا به حال درباره محرومیت سیستانی ها گفته شده و برای دوری از شعارزدگی به سمت بیرجند رفتیم. به هرحال بیرجند یکی از شهرهای قدیمی ما است و پیشینه قدیمی فرهنگی دارد و با این تصور که بیرجندی ها ما را درک می کنند پیش رفتیم و اتفاقا فکر می کردیم از این ناحیه کمتر مورد عتاب و خطاب قرار می گیریم. فکر می کردیم بیرجندی ها شخصیت پردازی های ما را درک می کنند! اما اگر تحمل کنند می بینند که این نقصان رفتاری است که همه ما داریم. اگر شخصیت های ما معصوم بودند هیچ جذابیت دراماتیکی در قصه بوجود نمی آمد‌.

**  بخشی از هدف این سریال به نشان دادن موفقیت افرادی بر می گردد که در پرورشگاه بزرگ شدند.

– ما به مثبت اندیشی در قصه مان فکر می کردیم و سجاد شخصیت جواد را به درستی انتخاب کرد. فردی که فاقد محبت خانواده و پدر و مادر و داشتن یکسری امکانات است. می خواهیم بگوییم جوان ایرانی دیگر تو از این آدم بدتری؟ نگاه کن و ببین چه طور روی پاهای خودش ایستاده است. پس می شود با رنج، گنجی را بدست آورد‌. تنها درخواستم از مخاطبان این است: همان طور که سریال های خارجی را می بینند و قصه را دنبال می‌کنند با حوصله این چهل قسمت سریال ما را هم ببینند ما نمی گوییم که این کار کار کاملی است و قطعاً دچار نقص است منتهی تا چه زمانی می‌خواهیم اینطوری تحمل کنیم؟ بگذارید حرف ها زده شود و اگر نقصانی وجود داشت آن موقع واکنش نشان دهید و با دیدن چند قسمت اول نمی توان قضاوت کرد ما باید خیلی بی پروا تر خودمان را نقد کنیم و من به عنوان شخصیت حقیقی باید شخصیت های حقوقی را نقد کنیم که کشورمان آباد شود و بگوییم که کشور باید دست جوانهای متعهد نخبه سپرده شود نه افرادی که در آینده سر از کانادا در بیاورند یعنی می خواهیم بگوییم که قدرت جوان هایمان را قبل از اینکه از کشور فرار کنند بدانیم و در اصل قدر داشته هایمان را بدانیم درست است که دشمن داریم اما بعضی وقتها خودمان خودمان را خالی از نیرو می کنیم و سیستم های دفاعی کشور که همین جوانان و هستند را از کشور می رانیم حتی الان از چند بار مقام معظم رهبری گفتند که به جوان‌ها فرصت دهید و این جوان‌ها هستند که آینده این کشور را می سازند البته جوان های شایسته و کاربلد و نخبه منظورشان بود. در حوزه مدیریت ورزش اقتصاد سیاست و در کل آدم های شایسته نه افرادی که با زد و بند روی کار آمدند.

** چطور شد که در انتخاب هایتان به روزبه‌حصاری برای ایفای نقش جواد رسیدید؟

– در پروسه انتخاب روزبه حصاری یادم است که آقای غفاری خیلی دنبال چنین بازیگری می گشتند. یکی از فاکتورهایی که برایشان بسیار اهمیت داشت بازیگر بودن این شخصیت بود. در کنار آن شباهتی بود که در نظرشان قرار داشت و می‌خواستند بازیگری که انتخاب می کنند شبیه جواد در سن کودکی و نوجوانی باشد. یکی از کارهای جالب توجهی که آقای سعدی و غفاری در این سریال انجام دادند، استفاده از بازیگران جوان و آدم‌های مستعد در بازیگری بود و دیگر به سوپر استارها متمرکز نماندیم. حتی قرار بود دو قسمت پایانی به بیرجند برویم و زندگی قاسم و محرومیت آن منطقه را نشان دهیم.

** اگر قرار باشد سریال ادامه دار باشد از بیرجند قصه را شروع می کنید؟

– هنوز هیچ چیز معلوم نیست.

** بازخورد منفی از سمت مردم نداشتید؟

– یکی از گلایه های مردم درباره زمان پخش سریال است اما مردم باید این را بدانند که در ماه رمضان زمان پخش برنامه ها و سریال ها محدود است و باید طوری باشد که سریال‌ها با هم تداخل نداشته باشند.

انتهای پیام/فارس

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.