سرویس: غیر تولیدی » نقلی 13:19 - پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393

فقرا تنبل نیستند؛ چالش فقر و غنا در کشورهای سرمایه داری

چرا در این کشورهای پیشرفته غربی با وجود ثروت سرشار و نیز نظام تامین اجتماعی توسعه یافته حدود یک صد میلیون نفر زیر خط فقر به سر می برند و بیش از پنچ میلیون نفر بی خانمان وجود دارد؟

حجت الاسلام ناصر جهانیان (عضو هیئت علمی گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)/ گرانیگاه جهان جدید، طرح پرسش ها و آموزه های معرفت شناختی تازه است. اکنون در آشوبناکی روزگار معاصر، بشریت نیازمند به همواره دیگرگونه زیستن، خرد را چراغ افق های تاریک فرادست کرده است. یکی از این سوال ها خطاب به کشورهای سرمایه داری است.

برابری نیز همچون آزادی، از قدیمی ترین ایده آل های بشری است که در طول قرون و اعصار، پیامبران، آزادگان، روشنفکران و همه مردم محروم و زجر کشیده برای دست یافتن به آن تلاش کرده اند. مفهوم برابری بار دیگر در عصر رنسانس به همره انقلاب صنعتی و انقلاب های سرمایه داری در انگلیس، ایالات متحده امریکا و فرانسه، با تعابیری تازه مطرح شد. از نظر ولتر فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم،

«از آنجا که طبیعت جامعه به گونه ای است که نابرابری می آفریند، هدف حکومت باید کوشش برای برابری باشد».

ولتر آرزوی برابری همه انسان ها را داشت، اما می دانست که دستیابی به این هدف دشوار است، از آن رو که همه ما در جامعه زندگی می کنیم و جوامع لزوما نابرابری می آفرینند. به عنوان مثال، ایالات متحده امریکا به عنوان غنی ترین کشور جهان، جامعه ای است که ادعای تعهد به آرمان هایی چون برابری، آزادی و دموکراسی را دارد که شامل فرصت های برابر برای همه می شود. با وجود این، همچنان نابرابری های بسیاری در این کشور وجود دارند که باعث پدید آمدن تردیدهایی جدی در ادعای این جامعه برای رسیدن به آرمان برابری می شوند. برای مثال، در سال۱۹۹۳ یک پنجم از افراد جمعیت، ۴۴ درصد کل درآمدها را دریافت کردند در صورتی که سه پنجم جمعیت که شامل فقیرترین افراد جامعه می شد، تنها ۳۰ درصد کل درآمدها را دریافت کردند (برآورد بر پایه آمارهای اداره آمار ایالات متحده امریکا، ۱۹۹۵). سنجش توزیع کل ثروت بسیار دشوارتر است، اما این باور وجود دارد که در توزیع ثروت این نابرابری بیشتر است. در ۱۹۹۵، ده درصد جمعیت ثروتمند ایالات متحده، صاحب ۶۸ درصد کل ثروت بود. در سال ۱۹۸۶، یک درصد جمعیت ثروتمند، صاحب ۴۲ درصد کل ثروت بود (کمیته اقتصادی مشترک کنگره امریکا، ۱۹۸۶). طبق برآوردی بر پایه اطلاعات فدرال رزرو امریکا در سال ۱۹۹۰، ارزش خالص ثروت یک درصد جمعیت امریکا بیش از ارزش خالص ثروت ۹۰ درصد دیگر جمعیت بود. دارایی های ده خانواده ثروتمند امریکایی بر روی هم ارزش خالصی نزدیک به ۱۵۰ میلیارد دلار دارد که برابر کل ثروت یک میلیون خانواده با درآمد متوسط است. نکته مهم دیگر این است که دارایی های ۴۰ درصد جمعیت، هیچ ارزش خالصی ندارد زیرا این عده بیش از آن چه درآمد دارند، بدهکارند.

بدین ترتیب همیشه ساختار اجتماعی جوامع نظامی نابرابر است و از آن جا که حکومت ها خود جزیی از این ساختار اجتماعی هستند، طبیعی است که نمی توانند به طور جدی با نابرابری مبارزه کنند مگر این که دولتی انقلابی یا اصلاح طلب به وجود آید. به عبارت دیگر هرگاه در جامعه ای که در آن به طور طبیعی نابرابری وجود دارد افرادی متعهد به اصول برابری، قیام کرده، با تلاش و کوشش خویش، کل نظام اجتماعی را به مبارزه با عوامل نابرابری ترغیب کنند شاید بتوان نابرابری را کاهش داد. از این لحاظ، برابری نیز همچون آزادی نه تنها خود به خود به دست نمی آید بلکه دست یافتن به آن تنها با مراقبت و هوشیاری همیشگی امکان پذیر است.

در اینجا سوال هایی وجود دارد که لازم است بدان پاسخ دهیم:

۱- چرا در این کشورهای پیشرفته غربی با وجود ثروت سرشار و نیز نظام تامین اجتماعی توسعه یافته حدود یک صد میلیون نفر زیر خط فقر به سر می برند و بیش از پنچ میلیون نفر بی خانمان وجود دارد؟ آیا این باور رایج در کشورهای سرمایه داری که «فقرا در فقر به سر می برند زیرا تنبلند»، موجب بی توجهی به حق حیات انسان ها نمی شود؟

۲- چرا در جوامع سرمایه داری پیشرفته غرب ساختار توزیع دارایی ها نسبت به ساختار توزیع درآمدها از تصلب و انعطاف ناپذیری بیشتری برخودار است؟ به دیگر سخن چرا امکان ثروتمند شدن طبقات پایین اجتماع و امکان حرکت صعودی آنان از لحاظ نوعی و ساختاری وجود ندارد؟

***

در مجموع تفاوت فاحش توزیع دارایی و درآمد را میان طبقات مختلف اجتماعی می توان نشان داد و چالش نهادین فقر و غنا در کشورهای پیشرفته غربی را عیان کرد. اینها مواردی است که به بررسی آن در کتاب «چالش فقر و غنا در کشورهای سرمایه داری» پرداخته ایم و ان شاالله که مفید باشد.

کتاب چالش فقر و غنا

منبع: صاحب نیوز

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.