سرویس: خواندنی 15:31 - چهارشنبه 16 آبان 1397

به مناسبت سی ام صفر؛

امام رضا (ع) از ولادت تا شهادت

امام رضا(ع) در سال 148 هجری قمری در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسی بن جعفر(ع)، یعنی امام هفتم شیعیان و مادرشان بانویی بزرگوار و خردمند به نام نجمه بود. امام رضا(ع) در همان سالی زاده شد که پدربزرگ ایشان، یعنی حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسید.

به گزارش اصفهان شرق، بازخوانی زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ، از ابتدا تا شهادت ، دارای نکات بسیار ارزشمند و آموزنده‏ای است. مدّت طولانی امامت امام علیه السلام از یک سو، و شکل‏گیری جریانات انحرافی و رخدادهای سیاسی از سوی دیگر، زندگی ایشان را از زندگی دیگر امامان ، ممتاز ساخته است.
امام رضا(ع) در سال 148 هجری قمری یعنی حدود (1250) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد و روز آخر صفر 203هجری قمری به شهادت رسید. امام هشتم شعیان جهان همواره در زمان عمر با برکت خود با سخنان گهربارش درصدد سعادت مردم در دنیا و آخرت بود.

** نام های امام
نام ایشان (علی ) است، ولی بر اساس شیوه ای که در میان اعراب مرسوم است، به وی (ابوالحسن) می گفتند. این گونه اسمها را (کنیه) می نامند. علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگری نیز به افراد می دهند که آن را (لقب) می گویند. امام هشتم دارای لقب های متعددی است. از جمله معروف ترین این القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غریب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معین الضعفاء) است. نامیدن هر فرد به این نامها، یعنی اسم، کنیه و لقب دلیل خاصی دارد. گفته اند که وی را به این جهت (رضا) لقب داده اند که خدا از او راضی است. دوران کودکی و نوجوانی و جوانی امام در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگی هایی بود که امام را مشخص می ساخت.

** شخصیت اخلاقی امام
از خوش اخلاقی امام سخن بسیار گفته اند. در این جا به چند نمونه آن اشاره می شود که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزی دقّت می کرده است. همه اینها برای ما درس (چگونه زیستن) است:
ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.
ـ سخن هیچ کسی را قطع نکرد.
ـ به نیازمندان بسیار کمک می کرد.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره می نشست و غذا می خورد.
ـ همیشه چهره ای خندان داشت.
ـ هرگز با صدای بلند و با قهقهه نمی خندید.
ـ هنگام نشستن، هرگز پای خود را در حضور دیگران دراز نمی کرد.
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمی زد.
ـ به عیادت بیماران می رفت.
ـ در تشییع جنازه ها شرکت می جست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذیرایی می کرد.
ـ وقتی بر سر سفره ای می رسید، اجازه نمی داد تا به احترام او از جای برخیزند.
ـ به پاکیزگی بدن، موی سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.
ـ بردبار و شکیبا بود.
اینها گوشه ای از اخلاق امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) بود. آیا با داشتن این اخلاق و رفتار نباید خدا از او راضی و خرسند باشد؟ و آیا سزاوار نیست که او را (رضا) بنامند؟ آیا کسی که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نیستند؟ این گونه هست که نام (رضا) برای آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.

** امام در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا (ع)، شاعران و نویسندگان در وصف بزرگواری آن حضرت بسیار سروده اند و نوشته اند و هریک به گونه ای آن امام را به نیکی وصف کرده اند. شاعری بود به نام (ابونواس) که در سرودن بسیار توانایی داشت. به او گفتند: تو درباره همه چیز شعر گفته ای، کوه و دشت و شراب و موسیقی را در اشعار خود ستوده ای، اما شگفتا که در باره موضوع مهمی مانند شخصیت والای امام رضا سکوت کرده ای ! در حالی که تو ایشان را خوب می شناسی و با اخلاق و رفتار و بزرگواری حضرت آشنایی کامل داری .
ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگی او مانع از انجام این کار شده است، چگونه کسی چون من، درباره شخصیت برجسته ای همچون امام رضا(ع) شعر بسراید؟ آن گاه شعری گفت که چکیده معنی آن چنین است: از من نخواهید که او را بستایم، من را توان آن نیست تا انسانی را مدح کنم که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست.
شاعران فارسی زبان نیز در باره امام رضا(ع) سروده های فراوانی دارند.

** شخصیت معنوی امام
امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوی و پرداختن به امور عبادی نیز برجسته بود. روایتها و داستانهای بسیاری از این جنبه زندگی امام در کتابهای تاریخی نقل شده که شنیدن آن برای همه ما جالب است. ما وقتی می بینیم که امام ما و پیشوایی که او را به رهبری خود پذیرفته و زندگی او را الگوی خود قرار داده ایم، این چنین عبادت می کند و این گونه به مسائل عبادی توجه دارد، خود نیز ناگزیریم که همان شیوه را پیروی کنیم و از همان روش درس بیاموزیم. در اینجا به چند نمونه از نکاتی که تاریخ نویسان در این زمینه مورد توجّه قرار داده اند اشاره می کنیم:
ـ شبها کم می خوابید و بیشتر شب را به عبادت می پرداخت.
ـ بسیاری از روزها را روزه می گرفت.
ـ سجده هایش بسیار طولانی بود.
ـ قرآن بسیار تلاوت می کرد.
ـ به نماز اول وقت پایبند بود.
ـ غیر از هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.

** شخصیت علمی امام رضا(ع)
امام رضا(ع) جایگاه علمی ویژه ای داشت. او از دانشی سرشار بهره مند بود و این برجستگی علمی او در رویارویی با دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر، بهتر آشکار می شد. جلسات و محافلی که علما و دانشمندان مختلف گرد هم می آمدند و به بیان دیدگاهها و نظرات خویش می پرداختند، در آن زمان رونق خاصی داشت. حاکمان آن عصر، گاه برای جلوه دادن شکوه دربار خویش، گاه به منظور گرایش دانشمندان به دربار و زمانی برای این که بر عقیده کسی چیره شوند، در کنار مجالس دیگر، به برگزار کردن نشست های علمی نیز می پرداختند. این محافل که به جلسات (مناظره) معروف بود، بهترین مکان برای ابراز شایستگی های علمی افراد به شمار می رفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه که همه دانشمندان جمع می شدند و به گفت و گو می پرداختند و سرانجام در پاسخ دیگران فرو می ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) می شدند تا بر حقانیت مطلب خویش گواهی دهند. یکی از مهم ترین و معروف ترین لقب های امام رضا (ع)، (عالم آل محمد) است. این که از میان همه امامان شیعه، حضرت امام رضا به این لقب شهرت یافته است، خود دلیل برجستگی آن امام از جهت دانشهای رایج در زمان خویش و یافتن فرصت برای آشکارسازی آن علوم است.
اباصلت که یکی از یاران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روایتی نقل می کند که خواندنی است. او می گوید:امام موسی بن جعفر(ع) به فرزندانش می فرمود: برادرتان، علی بن موسی (یعنی امام رضا)، عالم آل محمد است… نیازهای دینی خود را از وی فرا بگیرید و آن چه را به شما آموزش می دهد، به یاد داشته باشید، زیرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من می فرمود: عالم آل محمد در نسل توست و ای کاش من می توانستم او را ببینم.
عبدالسلام هروی نقل کرده که در بیشتر نشستهای علمی امام حاضر بوده و من هیچ کسی را از امام رضا (ع) داناتر ندیدم و هر دانشمندی که او را دیده به دانش برتر او گواهی داده است. در نشستهایی که گروهی از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان گوناگون حضور داشتند، بر تمامی آنها چیره شد، تا آن جا که همه آنان به ناتوانی علمی خود و برتری امام اعتراف کردند و گواهی دادند.
یکی از نکاتی که در بررسی شخصیت علمی امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده اند، این است که امام رضا (ع) با هر گروهی به زبان خودشان سخن می گفت و به تعبیر اباصلت، شیواترین و داناترین مردم به هر زبان و فرهنگی بود. اباصلت که خود این سخن را می گوید، از این تسلط امام به زبانهای مختلف شگفت زده می شود و این تعجّب خود را به امام اظهار می نماید و امام در پاسخ می فرماید: من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه می شود چنین فردی زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنیده ای که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده اند، و آن چیزی نیست، جز آشنایی با زبان دیگران.

** شخصیت سیاسی امام رضا(ع)
تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسیده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم(ع)، مسئولیت امامت و رهبری شیعیان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسیان بود. عباسیان با ادعای انتساب به پیامبر اکرم(ص) و با بهره گیری از احساسات مردم بر ضد امویان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروایی مسلمانان بنشینند. با سرکوب امویان، آنان دیگر قدرت و توانی نداشتند که خطر مهمی برای عباسیان به شمار روند. عباسیان تنها خطر برای حکومت خود را شیعیانی می دانستند که با فرمانبری از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق می شمردند و می کوشیدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.
بنابراین، دشمن شماره یک حاکمان عباسی ، امامان شیعه بودند و به همین دلیل است که همه امامانی که در روزگار این حاکمان ستمگر می زیستند، به دست آنان به شهادت رسیدند. عباسیان به اندازه ای بر شیعیان فشار آوردند و آنان را مورد تهدید و شکنجه و آزار و تبعید و آوارگی قرار دادند که حتی تاریخ نویسان نیز از بازگو کردن آن دچار شرمندگی شده اند.
10 سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبی برای مبارزه علنی و رسمی برای امام رضا(ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش سیاسی امام به صورت پنهانی رهبری می شد، اما در گوشه گوشه سرزمین های مسلمانان جنبشها و قیامهای پیاپی شیعیان، حکومت عباسی را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمی شده بود.
در میان همه حاکمان عباسی ، مأمون چهره ای دیگر داشت. او که برادر خود، امین را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شیعیان و به ویژه شخص امام رضا(ع) از راهی دیگر وارد شد و شیوه ای دیگر را در پیش گرفت. به چند نمونه از اظهار نظر تاریخ نویسان درباره شخصیت پیچیده مأمون اشاره می شود تا دریابیم که امام رضا(ع) با چه انسان مرموزی روبرو بوده است.
یکی می گوید: مأمون از نظر دوراندیشی ، اراده قوی ، بردباری ، دانش، زیرکی ، بزرگی ، شجاعت و جوانمردی از همه عباسیان برتر بود. دیگری می نویسد: مأمون در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت می جست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمی و مباحث فقهی و… علاقه شدید داشت! دیگری می گوید: گاهی مانند یک دیندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهی در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروی از شهوات و… نکوهش می کرد و آنان را از عذاب الهی می ترساند و زمانی خودش در بزم خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش شرکت می نمود.
یکی هم چنین اظهار می دارد: مأمون زیرک ترین حاکمان عباسی و داناترین ایشان به فقه و کلام بود…. و از این یک بشنو که می گوید: مأمون روزی ادعای تشیع می کرد و وجودش را لبریز از دوستی و عشق به علی (ع) نشان می داد و در فاصله ای اندک، نقاب از چهره برمی گرفت و تا آن جا پیش می رفت که حاضر نبود در مجلس او حتی از عنصر تبهکار و جلادی همچون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند.
آیا همزمانی با چنین موجود پیچیده و ابهام آلودی که تلاشی جز پایداری بیشتر حکومت عباسی ندارد، اما در همان حال، بزرگترین مخالف خود، یعنی شخص امام رضا(ع) را به ولی عهدی خویش برمی گزیند، آسان است؟ به هرحال، مأمون با این خصوصیاتی که داشت، پس از رسیدن به قدرت، و به منظور پایدار ساختن ارکان حکومت خود، تصمیم گرفت با امام رضا(ع) به گونه ای دیگر برخورد نماید. پس، برای امام نامه نوشت و حضرت را به ولی عهدی خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذیرش این امر خودداری فرمود اما پیگیری و پافشاری مأمون و خودداری امام، به آن جا انجامید که مأمون دو تن را به نمایندگی از سوی خود که در خراسان بود، روانه مدینه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنین بیان کردند: مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببریم. امام هم که شیوه های حاکمان را می شناخت و می دانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از این تصمیم خود دست بردار نیست، ناگزیر از ترک مدینه شد.

** هجرت امام به خراسان
امام رضا(ع) هنگامی که خود را ناچار به سفر یافت، برای این که ناخرسندی خود را از این سفر اعلام فرماید، چندین بار در کنار حرم مطهر پیامبر اکرم(ص) حضور یافت و به گونه ای به زیارت پرداخت که همگان فهمیدند این سفر مورد رضایت امام نیست.
یکی از شاهدان این ماجرا نقل می کند که امام را در حال زیارت دیدم، نزدیک رفتم و برای این که امام در آستانه سفر است به ایشان شادباش گفتم، اما حضرت چنین پاسخ داد: مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پیامبر(ص) خارج می شوم و در غربت از دنیا خواهم رفت!
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزدیکان خود را فراخواند و در جمع ایشان فرمود: بر من گریه کنید! زیرا دیگر به مدینه بازنخواهم گشت. این امر نشان می دهد که امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولی راهی جز پذیرفتن تصمیم وی نداشته است.
امام به همراه فرستادگان مأمون مدینه را پشت سرگذاشته، رهسپار خراسان شد. بنا به فرمان مأمون، مسیر امام از مدینه تا خراسان، به گونه ای تعیین گردید که مردم شهرهای شیعه نشین از دیدار امام محروم شوند. زیرا اگر شیعیان موفق می شدند از نزدیک امام خود را زیارت کنند و با ایشان دیدار نمایند و از سخنان آن حضرت بهره مند شوند، بیش از پیش به وی ارادت می یافتند و این خود خطر بزرگی برای حکومت مأمون به شمار می آمد. بنابر این، شهرهای کوفه و قم از مسیر سفر امام حذف گردید. اما در این که امام از کدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده است، میان تاریخ نویسان اختلاف است. خلاصه مسیرهایی که برای این سفر نقل شده از این قرار است:
1 ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، ری ، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
2 ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
3 ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
4 ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، کرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.

** حدیث سلسلة الذهب
امام رضا(ع) در این سفر تاریخی ، هر جا که توانست کوشید تا مردم را با اسلام، قرآن، تشیع، اخلاق اسلامی ، آرمانهای دینی و احکام مذهبی آشنا سازد. از جمله مهمترین فرازهای این سفر، توقف امام در نیشابور و سخن تاریخی ایشان در جمع گروه بسیاری از مردم و حدیث شناسان این شهر است. حدیث سلسلة الذهب این است که خداوند فرمود: کلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ایمن خوهد بود. با شرایط آن… و من از شرطهای آن هستم.
** امام رضا در خراسان
امام رضا(ع) وارد شهر مرو، مقر حکومت مأمون شد. مأمون مجلسی آراست و در آن امام را در مراسمی رسمی ، به ولی عهدی خود منصوب کرد. حضرت در آن مجلس، حکم مأمون را گرفته، بر آن یادداشتی نوشت و با تیزبینی و درایتی که برخاسته از مقام امامت ایشان بود، به ارزشهای والای اسلامی اشاره نمود و در برابر دسیسه ای که مأمون چیده بود با یاد و نام اهل بیت علیهم السلام، حقانیت ایشان و تصریح به عمر کوتاه خود، فهماند که این منصب را با انگیزه شخصی نپذیرفته و تنها عامل قبول این سمت، پافشاری مأمون بوده است.
برخوردهای حکیمانه امام با این مسأله، چه در طول سفر و چه در ایام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بیش از گذشته در میان مردم شناخته شود و در دل ایشان جای گیرد.. این امر موجب این شد که مأمون در فاصله ای نه چندان دراز، از ترفند شکست خورده خود احساس ناراحتی کند و در اندیشه محدود ساختن فعالیت های امام و حتی از میان بردن ایشان فرو رود. یکی از نشانه های این امر، جلوگیری وی از برپایی نماز عید فطر به امامت حضرت رضا علیه السلام است.

** شهادت امام رضا(ع)
مأمون که روز به روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا(ع) را می دید، در برابر هم مسلکان خود، یعنی خاندان عباسی هیچ بهانه ای نداشت. پس تصمیم گرفت راهی بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفت و گو بنشیند. اما آیا او در این سفر چه ارمغانی برای آنان به همراه داشت؟ آیا می توانست امام را از ولایتعهدی برکنار کند؟ آیا می توانست بیعت گسترده ای که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟ آیا می توانست واکنش مردم به برکناری امام را تحمل کند؟ آیا می توانست در برابر ناخرسندی انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کننده ای بیاورد؟ این جاست که باردیگر مأمون چهره واقعی خود را نمایان می سازد و به خشونت پنهان و سیاست بازی روی می آورد.
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را می کشد و بر جنازه او اشک می ریزد و برای یافتن قاتلان او جایزه تعیین می کند و آن گاه که آنان را دستگیر می کنند، آنان شهادت می دهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را می کشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال می کند، اما می کوشد که این برنامه را به گونه ای عملی سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف می کند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم می سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک می ریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون الرشید دفن می کند.
امام رضا(ع) پیشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخی از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود: اینک هنگام بازگشت من به سوی خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپیوندم. تومار زندگی ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در میان نقل قول های گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجری قمری به شهادت رسیده، در حالی که 55 سال از عمر مبارک امام سپری شده است. محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها (مشهد الرضاـ محل شهادت امام رضا علیه السلام) نام گرفته و اینک به نام مشهد شهرت دارد.

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.