سرویس: سیاسی 16:26 - یکشنبه 04 شهریور 1397

شکنجه‌گاهی به‌نام اشرف؛

با «ضد‌زن»ترین سازمان جهان آشنا شوید/ از بردگی جنسی تا خارج‌کردن رحم زنان

با خودم کلنجار می‌رفتم و سعی می‌کردم خودم را به این نکته قانع کنم که این خواسته آنها صرفاً برای آزمایش میزان سرسپردگی ما به رهبری است. بعد از اینکه همه آماده شدند به ما دستور دادند که وارد سالن «ایکس» شویم.

اصفهان شرق، یکی از طنزهای به‌شدت تلخ این روزگار آن است که تصویر یک زن ولگردی به‌نام «مریم رجوی»، سرکرده یکی از دوزخی‌ترین «فرقه»های تروریستی در تاریخ بشریت (با رکورد کشتن دست‌کم 17،000 هموطن)، به‌مدد حمایت‌های مزدوران سیاسی اجاره‌ای چون «جان بولتون» و «رودی جولیانی» (که در چند سال اخیر، هزاران دلار بابت حضور و سخنرانی در شوی سالیانه منافقین در پاریس از این سازمان دریافت کرده‌اند) به‌عنوان نماد «آزادی»، «دموکراسی» و «حقوق زنان» در برخی رسانه‌های غربی فروخته می‌شود.

درباره ابعاد جنایت‌ها و خیانت‌های این فرقه ضدبشری تاکنون ده‌ها کتاب نوشته شده و صدها کتاب دیگر باید نوشته شود، اما در این میان، پیام‌های گاه‌به‌گاه سرکرده منافقین در دفاع از کشف حجاب فلان دختر «خیابان انقلاب» و فلان زن اغتشاش‌گر، و داعیه‌داری «حقوق زنان»، در گوش کسانی که خود در دست‌کم سه دهه اخیر مستقیماً طعم قساوت، سفاکی و استبداد جنون‌آمیز مسعود و مریم رجوی را در مقرهای منافقین در بغداد و تیرانا و پاریس و سایر نقاط دنیا چشیده‌اند، چون دشنامی زشت و زننده فرو می‌رود.

در سال‌های اخیر، به‌ویژه در پی فروپاشی رژیم بعث عراق، ده‌ها تن از زنان به‌دام‌افتاده در فرقه ضدبشری مجاهدین خلق، با سختی‌های بسیار از اسارتگاه‌های خود گریخته‌ و رازهای مخوف این سازمان را هم از داخل حصارهای چندلایه زندگی فرقه‌‌ای بیرون برده و به گوش دنیای بیرون فرقه رسانده‌اند.

در سطور پیشِ‌رو، تنها گوشه‌هایی از رفتارهای ضدبشری فرقه منافقین خلق را، تا جایی که به زنان مربوط می‌شود، از زبان رهایی‌یافتگان از جهنم رجوی‌ها ترسیم می‌کنیم تا مشخص شود سردمداران «دموکراسی» و «حقوق بشر» در غرب که داعیه دلسوزی برای زنان ایرانی دارند، برای دشمنی و ضدیت با ملت ایران با چه جنایتکاران ضدزن (و فراتر از آن ضدبشری) از در اتحاد درآمده‌اند.

حسادت زنانه مریم و زنان ریش‌وسبیل‌دار!

«نسرین ابراهیمی»، از فرماندهان نظامی سازمان که چند سال پیش  با مشقت بسیار از پایگاه اشرف گریخت و به افشاگری علیه آن پرداخت، در مصاحبه با «فؤاد بصری» (دیگر نجات‌یافته فرقه رجوی) درباره بیگاری کشیدن از زنان در اشرف می‌گوید:

“خیانت بعدی رجوی به این زنان این بود که برای این‌که زن‌ها را به زندگی در آینده کاملاً ناامید کند؛ تمامی زنان به‌طور خاص زنان جوان باید جلوی آفتاب کارهای سخت و طاقت‌فرسا انجام می‌دادند, مریم رجوی بارها گفته بود که صورت زنان را وقتی دوست دارد که آفتاب‌سوخته باشند، به این وسیله صورت زنان به‌شدت آفتاب‌سوخته و پر از لکه‌های آفتاب می‌شد و بر اثر کار زیاد و فشار صورت‌ها شکسته می‌شد، در حقیقت می‌خواستند که صورت‌ها کاملاً زشت بشود که هر کسی با خودش فکر کند که “من که سنم کم نیست و قیافه‌ام هم سوخته و زشت شده, پس دیگر همان بهتر که در این خراب‌شده یعنی اشرف بمانم تا بپوسم, چون جامعه مرا نخواهد پذیرفت”.

بین زنان, دست‌های پر از پینه و زخم و صورت‌هایی سوخته و داغون ارزش بود و اگر کسی غیر از این بود گفته می‌شد که تن به کار نمی‌دهد و خیلی اوقات در نشست‌های تحقیر کردن آدم‌ها, این افراد باید جواب این سؤال را می‌دادند که چرا صورتشان سوخته نیست و دست‌هایشان پینه‌بسته نیست”.(1)

«زهراسادات میرباقری»، عضو سابق شورای رهبری با 23 سال سابقه عضویت در فرقه رجوی، دیگر قربانی این بیگاری‌های جسمی بوده است. او در مصاحبه با سایت «انجمن نجات» پرده دیگری از این بردگی را نشان می‌دهد:

“مانورهای سنگین نظامی و حمل بارهایی که به‌واقع حتی برای مردان هم سخت بود، زنان را با جثه ضعیف و بیمار مجبور به انجام کارهای سنگین و سخت می‌کردند، برای مثال کار با تانک‌ها و خودروهای فوق‌سنگین با دنده غیرهیدرولیک، که عملی بسیار دشوار بود اما زنان مجبور به یادگیری آن بودند و اگر خانمی از آن سر باز می‌زد با تنبیه مواجه می‌شد! برای نمونه در تمرین برای عملیات آفتاب و چلچراغ و… مردانی که به‌عنوان مربی گمارده شده بودند، زنان را مجبور به حمل کوله‌های سنگین و دویدن به‌طول 700 متر می‌کردند تا برای حمل بار در عملیات از آنان استفاده شود. همچنین زنان را مجبور به حمل تیربار، نارنجک‌انداز و موشک‌اندازهای سنگینی چون BKC ،RPG، باژار و جعبه‌های سنگین مهمات این‌گونه تیربارها و موشک‌اندازها می‌کردند”.(2)

دلسوزی مریم رجوی برای «آزادی» حجاب!

در ماده 5 طرح کذایی ده‌ماده‌ای مریم رجوی برای «ایران فردا»، آمده است:

” 5. ما به برابری کامل زنان و مردان در کلیه حقوق سیاسی و اجتماعی و مشارکت برابر زنان در رهبری سیاسی معتقدیم. هر گونه اشکال تبعیض علیه زنان ملغی خواهد شد، و آنان از حق انتخاب آزادانه پوشش، ازدواج، طلاق، و تحصیل و اشتغال برخوردار خواهند بود”.

اما برای این‌که عمق دروغگویی و وقاحت این زن جنایتکار روشن شود، که با صرف پول‌های کلان توانسته تصویر خود را به‌عنوان «آلترناتیو» جمهوری اسلامی به مشتی سیاستمدار کاسب‌مسلک جمهوری‌خواه در آمریکا و بازنشستگان و ورشکستگان سیاسی در اروپا بفروشد، باز صرفاً به تجربیات رهایی‌‌یافتگان از جهنم رجوی‌ها رجوع می‌کنیم.

«پیام رستمی»، از نجات‌یافتگان فرقه منافقین که هم‌اکنون در تیرانای آلبانی ساکن است و علیه منافقین مطلب می‌نویسد، در مقاله‌‌ای «آزادی» مدنظر منافقین را چنین افشاء می‌کند:

“شدت این سرکوب و اختناق روی زنان اعضای فرقه بیشتر از مردان بود و اعمال می‌شد. من خودم سال‌هاست که شاهد پوشش اجباری فقط دو رنگ سبز و خاکی و روسری سبز و خاکی (و قرمز برای مراسم) بوده ام. زنان مجبور به پوشش حجاب اجباری خیلی سخت حتی در مکان‌هایی که فقط زنان حضور داشتند، بودند. یادم هست در نشستی یکی از اعضای فرقه سوالی در مورد حجاب خواهران و این که برای این چه جوابی برای معاندین و ادعای شما برای انتخاب آزادانه پوشش دارید، پرسید (سران فرقه) تنها جوابی که به او دادند این بود که روسری، فرم رسمی سازمان مجاهدین خلق و ارتش آزادی‌بخش ملی است و زنان ملزم به پوشیدن روسری حتی در مکان‌هایی که مردان حضور ندارند، هستند.”(3)

مریم سنجابی، دیگر عضو نجات یافته فرقه که سابقا عضو شورای رهبری آن بود نیز در این زمینه حرف‌های خود را دارد:

” زنان در اشرف اجازه نداشتند حتی کفشی که بیش از دوسانت پاشنه داشته باشد بپوشند. زنان اجازه نداشتند از جوراب‌های رنگی غیر از مشکی و رنگ‌های تیره استفاده کنند. برای زنان استفاده از لوازم آرایشی و حتی کرم ضد آفتاب ممنوع بود. عینک‌های آفتابی و هر نوع امکانات دیگر غیرنظامی ممنوع بود. برای زنان هر لباسی جز لباس‌های فرم نظامی ممنوع بود؛ درحالی که مریم رجوی در هر کجا با انواع و اقسام آرایش و لباس‌های گران قیمت و میلیونی و روسری‌های مارک‌های هرمس و دولچه گابانا و بربری وشانل ظاهر می‌شد و همین طور مژگان پارسایی و زنان مدار یک شورای رهبری که با آرایش و لباس‌های رنگین برای ملاقات با نظامیان آمریکایی می رفتند.”(4)

قله آرمانی و عقیم سازی زنان فرقه

فرقه رجوی که وجود خانواده‌ها را به علت وجود احساسات و عواطف سد را سرکوبگری‌های خود می‌داند بنا بر یک نقشه ضدانسانی و رذیلانه تحت نام انقلاب ایدئولوژیک زن و شوهرها را در ابتدا مجبور به طلاق از هم کرده و در راستای همین تئوری زنان جداشده را جزو اموال سرکرده فرقه منظور می‌نماید. یعنی رهبر فرقه صدها زن اسیر را با دستور تشکیلاتی تحت نام «گذر از انقلاب مسعود و مریم» بعد از جدایی مجبور می‌نماید تا خود را در درجه اول از جهت ذهنی و در درجه بعد از جهت جسمی در اختیار سرکرده فرقه قرار دهند.

بتول سلطانی، یکی از زنان عضو فرقه جهنمی رجوی بود که بعد از بارها تلاش برای فرار از چنگ سازمان، در نهایت موفق به خلاصی از جهنم پادگان اشرف شد. او بعد از رهایی، تمام همّ و غمّ زندگی خود را مصروف افشاگری درباره جنایات رهبران فرقه مجاهدین خلق کرده است. سخنان خانم سلطانی که خود تجربه تلخ و تراژیک بردگی جنسی در حرمسرای مسعود رجوی را داشته، یکی از منابع ذی قیمت در شناخت ماهیت سرتاپا پلیدی این فرقه اهریمنی است. او بود که اولین بار مفهوم «قله آرمانی» را در قاموس سازمان تشریح کرد.

سلطانی در این مورد چنین گفته است:

” فرد انقلاب کرده باید خود را به «قله آرمانی» در سازمان برساند و این قله برای زنان با قبول به عقیم شدن (جراحی رحم) ثابت می شود و چنین عملی در واقع آخرین میخ را برتابوت عاطفه فرد می‌کوبد تا عنصر تکامل یافته! فرقه رجوی به بی امیدی کامل برسد و برای همیشه خود را در چهارچوب و حصار تشکیلات زندانی بداند.”

بنابر گفته‌های خانم سلطانی، مسعود رجوی در یکی از جلسات شورای رهبری (جمع زنان) تصریح کرد که مهم‌ترین و اولین وظیفه «نفیسه بادامچی» (پزشک و عضو شورای رهبری) عقیم کردن زنان جوان اشرف بود و نفیسه بادامچی جنایتکار سالها به این شغل ضدانسانی مشغول بود و به بهانه های مختلف زنان را مجبور می‌کرد تا تن به این عمل بدهند و بابت این خوش خدمتی از سرکرده فرقه امتیاز می‌گرفت”.(5)

این برنامه ضدانسانی فرقه زیرنظرمستقیم مریم قجر عضدانلو(رجوی) و تحت سرپرستی دو نفر زن به نام‌های «کبری طهماسبی» و «زهره بنی جمال» انجام می‌گرفت و بنا بر شهادت بتول سلطانی تا زمان حضور خودش در اسارتگاه، یکصد وپنجاه نفر از زنان جوان اسیر تحت عمل جراحی قرار گرفته و عقیم شده اند.

«زهرا سادات باقری»، دیگر عضو جداشده از سازمان بود که بعد از فرار از این فرقه جهنمی، علاوه بر شرح این جنایت بزرگ، اسامی 95 تن از زنان عضو سازمان را که تحت این عمل قرار گرفتند و زنانگی آن‌‌ها توسط سازمان گرفته شد، منتشر کرد.(6)

“قصد دارم لیستی را به مردم نشان دهم. لیستی که شامل اسامی 95 زن عضو سازمان مجاهدین خلق است که عمل بیرون آوردن رحم با بهانه‌های مختلف بر روی آنها انجام شده است. اسامی برخی آنان را برای شما قرائت می‌کنم. کبری طهماسبی (هاجر)، صدیقه خدایی صفت، حبیبه طاولی، حوری سیدی، حوری چرندابی، شهربانو سنگری، طاهره زارنجی، انسیه دولتشاهی، مریم نظام الملکی، فرح امامی، انسیه قلی زاده، فاطمه همدانی، اشرف تقوایی و خیلی زنان دیگر…

پزشک جلادی به نام دکتر نفیسه بادامچی عمل جراحی را برای این خانم های بیچاره انجام می‌داد و رحم های آنها را بیرون می آورد. کما این که ما خانم ها و دختران را به صورت نوبتی به پایگاه اشرف فرا می خواندند تا با مسعود رجوی در جشن های مختلف دیدار داشته باشیم. او از طریق مریم رجوی و دیگر اعضای شورای رهبری سازمان هدایایی به ما می‌داد؛ از جمله حوله حمام و لباس‌های زیر زنانه و انواع عطرها و چیزهایی از این دست به اضافه گردنبندهای طلا که عکس مسعود روی آن حک شده بود که خود او آن را بر گردن ما می انداخت و الان شما یکی از این گردنبندها را می بینید که عکس مسعود رجوی روی آن حک شده است.”

او به «پا‌اندازی» مریم رجوی در جوش دادن رابطه شوهر فاسدش با زنان عضو شورای رهبری نیز اشاره می کند:

“مریم رجوی به همراه دیگر اعضای شورای رهبری سازمان، ما را به اظهار عشق خود به مسعود تشویق می کردند و از ما می خواستند تا در خطاب قرار دادن او از کلماتی همچون «عزیزم» و «عشقم» که معمولا عاشق ها به کار می برند، استفاده کنیم.”(7)

 

رقص رهایی

در بهمن ماه سال 93، «انجمن زنان جداشده از سازمان (مجاهدین) خلق در اروپا» کنفرانسی در بروکسل برگزار کرد که در آن سه تن از زنانی که تا مرتبه عضویت در شورای رهبری سازمان ارتقاء یافته بودند و بعد از آن بریدند، به ذکر خاطرات تکان‌دهنده خود پرداختند.

خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق، برای اولین بار به طور تفصیلی از جزییات مراسمی به نام «رقص رهایی» پرده برداشت، مراسمی که ماهیت «فرقه»ای سازمان منافقین و حس تملک رهبر فرقه را بر همه اعضاء بیش از همیشه آشکار می‌کرد:

“در زمستان سال 1998 در جلسه‌ای که مریم رجوی آن را برگزار کرد دعوت شدیم و به ما گفتند که باید استحمام کنید تا کاملا تمیز باشید و باید همه لباس‌ها و روسری های شما جدید و تمیز باشد چرا که این جلسه، «حوض» شورای رهبری است و باید در آن حوض «رقص رهایی» اجرا کرد!!
حالت عجیبی به من دست داد و ترس و دلهره و فشار روانی داشتم به طوری که کنترل خودم را از دست دادم و از خودم سوال می کردم منظور از «رقص رهایی» چیست؟! حس فضولی نسبت به این موضوع پیدا کردم و تلاش می‌کردم تا واکنش مسئول آن موقع خودم خانم «فائزه محبت‌کار»،  فرمانده مقر چهارم پایگاه اشرف، را ببینم.

بالاخره زمان موعود فرا رسید. من به همراه تعداد زیادی از اعضای زن شورای رهبری در مقر فرمانده و رهبر کل آن زمان مسعود رجوی در پایگاه «بدیع زادگان» در منطقه ابوغریب بغداد حاضر شدیم. بعد از یک ساعت انتظار یکی از کارمندان دفتر فرماندهی کل که مسئول امور اداری و خدماتی مسعود و مریم رجوی بود نزد ما آمد و یک بسته ای حاوی حوله و لوازم حمام و آرایش بین حاضران توزیع شد و گفت هر کس از شما که بدون حمام رفتن و عطر زدن به اینجا حاضر شده باید استحمام کند و عطر بزند و در نهایت پاکیزگی باشد.

من با خودم سوال می‌کردم که هدف از این کارها چیست؟! آیا مسعود می‌خواهد ما را عریان ببیند؟! چرا این همه بر استحمام فوری و خصوصا در این مکان یعنی در مقر مسعود و مریم رجوی اصرار می‌ورزند؟!

با خودم کلنجار می‌رفتم و سعی می‌کردم خودم را به این نکته قانع کنم که این خواسته آنها صرفا برای آزمایش میزان سرسپردگی ما به رهبری است. بعد از اینکه همه آماده شدند به ما دستور دادند که وارد سالن «ایکس» شویم. ملافه‌های سفیدی بر روی فرش پهن شده بود. همه سالن پوشیده از رنگ سفید بود. دو مبل سفید رنگ هم در وسط سالن قرار داده بودند که رو به روی آن میزی بود که بر روی آن قرآن و آینه و شمع های روشن و صندوق کوچکی که بعدا فهمیدیم داخل آن گردنبندهای طلا وجود داشت و همچنین یک کیک چند طبقه و بزرگ قرار داشت. بعد از چند دقیقه هیاهویی به پا شد و مسعود و مریم رجوی وارد آن سالن شدند و مسعود لباس راحتی و در واقع لباس خانگی خود را به تن داشت و جوراب به پایش نکرده بود و مریم بی حجاب و با موی آراسته حاضر شد. مسعود بر روی مبل نشست و مریم هم در مبل دیگر و در کنار او نشست. سپس بلند شد و پشت سر مسعود ایستاد. یکی از خانم ها به او گفت چرا نمی‌نشینی؟! مریم با لبخند گفت: «من این مبل را برای شما و همسران دیگر مسعود خالی گذاشتم!»”

این‌جا بود که کل تصویری که طی سال‌ها در ذهن بتول سلطانی، به عنوان یک عضو پاکباخته‌ی سازمان درباره جایگاه «مقدس» رهبری، و رابطه‌ی معنوی و ایدئولوژیک بین رهبر و اعضاء شکل گرفته بود، فروپاشید و او با حقیقت عریان و زننده‌ای مواجه شد:

“من از این عبارت «همسران دیگر مسعود» شوکه شدم! و از اینکه زنان عضو شورای رهبری کشف حجاب کرده اند، غافلگیر شدم.

در آن لحظات قلبم به شدت می‌تپید و نمی‌دانستم که نقشه دقیقا چه بود؟! و مراحل بعدی آن چیست؟ فکر می کردم که قرار است میزان سرسپردگی ما به رهبرمان و میزان تعهد ما به عهدی که با او بستیم و اعلام آمادگی ما برای ازدواج با او مورد محک قرار بگیرد. سپس در یک نقشه احتمالا از پیش تعیین شده مسعود از مریم پرسید: “مریم اینها چه می خواهند؟! و چرا آن ها را به اینجا آورده ای؟

مریم رجوی پاسخ داد: «به این‌جا آمده اند تا مراسم ازدواج بین خود و آن ها را برایشان اجرا کنی … مگر نگفتم که هر زنی باید راه مرا در پیش بگیرد؟! … من بارها و بارها گفتم که همه زنان مجاهد خلق همسران تو هستند و این مساله ای جدی و واقعی است و یک شعار نیست» سپس مریم به ما گفت: «هریک از شما باید به تنهایی بر روی این مبل و در کنار مسعود بنشینید تا مسعود خطبه عقد را بر شما بخواند و هر یک از شما باید رضایت و موافقت خود را با ازدواج با مسعود اعلام کنید.»

بعد از اینکه مسعود رجوی خطبه عقد را خواند صندوق کوچک روی میز را باز کرد و گردنبندهای طلا را از آن بیرون آورد و آن را بر گردن هر یک از ما قرار می داد و بعد از آن ما را در آغوش می گرفت و می بوسید.

در اینجا بود که مریم رجوی به ما گفت: «شما از این به بعد همسران مسعود هستید.»”(8)

این‌ها شرح سکانسی از یکی از سریال‌های به اصطلاح تاریخی ترکیه‌ای به سان «حریم سلطان» نیست. این‌ها شرح حرمسرای شاهان قجری یا عثمانی نیست، بلکه واقعیت بی‌نقاب سازمانی است که در دهه 40 با شعار در هم آمیختن «اسلام» و «مبارزه» در جهت «رهایی خلق» شکل گرفت، اما به واسطه انحراف و التقاط در اساس و پایه‌های خود، مسیر معکوس تعالی را طی دهه‌ها طی کرد تا به حضیض دوزخی یک فرقه سرتاپا باطل برسد که رهبر آن، با زنان عضو «شورای رهبری» به سان کنیزکان غنیمتی رفتار می‌کند. احتمالا همین‌جا بود که بتول سلطانی و دیگر زنان حاضر در این مراسم شیطانی، دریافتند که چه کلاه گشادی بر سرشان رفته و همه‌ی آن برنامه‌ها، انقلاب ایدئولوژیک، طلاق‌های اجباری، جلسات اعتراف؛ خلع رده و جایگاه از مردان و مثلا «بالا کشیدن» زنان، برای آن بود که مونوپلی مسعود بر تمام زنان فرقه، پله به پله و به شکلی خزنده محقق شود. بتول سلطانی ادامه می دهد:

“ناگهان صدای موسیقی بلند شد و دیدم که زنان قدیمی و عضو شورای رهبری خود را بر روی ملافه سفید رنگ انداخته و لباس های خود را درآوردند و در مقابل مسعود رجوی و با دستور وی در مقابلش رقصیدند و این‌جا بود که مسعود گفت: «این همان رقص رهایی است»!! سپس با صدای بلند به ما گفت: «شما برای من همچون زنان پیغمبرید یعنی ازدواج شما با فردی دیگر حرام است» سپس آیه 32 سوره احزاب قرآن کریم را قرائت کرد: ««یا نساء النبی لستن کأحد من النساء إن اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض وقلن قولا معروفا». “ای همسران پیامبر، شما اگر تقوا پیشه کنید مانند دیگر زنان (عادی) نیستید، پس با گفتارتان ناز و عشوه مریزید تا کسی که در دل او مرض (فسق و فجور) است (در شما) طمع ورزد، و گفتاری نیکو (و دور از تحریک و ریبه) بگویید.»
این‌جا بود که مریم رجوی دیگر زنان را تشویق می‌کرد تا لباس‌های خود را از تن بیرون کنند و در مقابل همسرش مسعود عریان و لخت برقصند!! و گفت: «چرا شما خودتان را برای مسعود نمی‌کشید و با هم رقابت نمی‌کنید و از او نمی خواهید تا به شما اجازه بدهد به تنهایی وارد اتاق خواب او بشوید و با مسعود تنها و همبستر شوید؟»”(9)

جدای از وقاحت گندآلودی که در جای جای این صحنه‌ها نهفته، اوج بی‌شرمی و رذالت مریم رجوی آن‌جاست که (نعوذ بالله) مسعود را با پیامبر اعظم، حضرت ختمی مرتبت(ص)، مقایسه و از تعبیر به «معراج» رفتن زنان در اشاره به همبستری همسر جنایتکار و فاسدش استفاده می‌کند:
“سپس زنان به صف ایستادند و هر یک از آنها ثبت نام شدند تا به صورت نوبتی و در یک شب با مسعود هم بستر شوند تا این که در یکی از روزها نوبت به من رسید. مریم مرا فرا خواند و گفت: «امشب شب عروسی و شب معراج توست!!» به هنگام شب به محل اقامت مسعود رفتم و مریم مرا تا اتاق خواب او همراهی کرد و مسعود با من همبستر شد و رابطه جنسی برقرار کرد.”

خانم «نسرین ابراهیمی»، از اعضای ارشد سابق سازمان و از فرماندهان ارتش به اصطلاح «آزادیبخش»؟!، ابعاد دیگری از این «خود-پیامبر-پنداری» رهبر فرقه(مسعود رجوی) را در این کنفرانس ترسیم کرد. فرقه‌ای که در آن مردان و زنان نه تنها از برآوردن طبیعی‌ترین و بدیهی‌ترین خواست‌های غریزی خود به شدّت منع می شوند، که حتی حق ندارند در ذهن خود به همسران سابق خود(که فرقه ظالمانه و ناجوانمردانه آن‌ها را وادار به طلاقشان کرده) فکر کنند:

“هر گاه مردی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و ساکنان پایگاه اشرف در پایگاه به زنی نگاه می کرد، او را در زندان قرار می دادند و شکنجه می کردند. به همین خاطر مسعود رجوی اختیار کامل داشت و هر جور که می خواست عمل می کرد و هر مردی را که حتی به همسر سابقش فکر می کرد و هر زنی را که به شوهر سابقش فکر می کرد را مجازات می نمود. با این‌ که ما رفتارهای رجوی و تعامل او با زنان و دختران را می دیدیم اما هیچ گاه فکر نمی‌کردیم که رجوی به بهانه مبارزه و جهاد و پیوستن به سازمان، از آن ها سوء استفاده جنسی کند.

به یاد دارم که مسعود رجوی در جشن ها و جلسات خود با زنان و دختران سازمان، لباس هایی را به تن می کرد که در جلسات خود با مردان سازمان، آن لباس ها را نمی پوشید. در ماه رمضان با زنان و دختران می نشست و به آن ها دستور می داد که دور او جمع شوند و او را در آغوش بگیرند. این مساله اگر توسط مردان سازمان رخ می داد گناهی نابخشودنی بود. اما خود رجوی در میان زنان و دختران می نشست و برای نشان دادن عشق خود به آنان بقیه چای خود را به آنان می داد تا آن را بنوشند و تبرک بگیرند.”

خانم ابراهیمی در ادامه از سرنوشت تلخ دختران و زنان «زیبارویی» می گفت که از بداقبالی مورد توجه رجوی کفتارصفت قرار می گرفتند:

“در این جلسات و جشن های خاص مسعود رجوی از بین حضار، زنان و دختران جوان و زیبا رو را انتخاب می کرد و آن ها را با نام کوچک خود صدا می نمود و به آنان دستور می داد تا در کنار او بنشینند. بعد از آن با لمس کردن بدنشان با آنان شوخی می کرد. برای مثال به یاد دارم که دختر زیبارویی به نام سارا حسنی در آنجا حضور داشت که رجوی او را فراخواند و گفت: «سارا برای من چای بیاور» سارا هم برای او چای آورد و بعد از آن رجوی شروع به شوخی کردن با او نمود و بعد از مدتی؛ از مخفی شدن سارا به مدت چند ماه غافلگیر شدیم و هنگامی که او را دیدیم وضعیت نامناسب داشت و افسرده و از لحاظ روانی دچار مشکل شده بود. دقیقا نمی دانستیم که رجوی با او چه کار کرده بود؟!

در پایگاه اشرف مسعود رجوی صرفا با زنان عضو شورای رهبری رابطه جنسی برقرار نمی کرد بلکه به دختران باکره زیبارو اجازه نمی داد که باکره باقی بمانند و به صورت انفرادی و یا دسته‌جمعی به آنان تجاوز جنسی می کرد.
همچنین به یاد دارم که دختر زیبارویی به نام الهه وجود داشت که رقص عربی را خوب بلد بود چرا که خود از عرب های ایران بود و به رقص عربی آشنا بود. یک بار در جشنی که در اشرف برگزار شد، روبه روی مریم رجوی رقصید. مریم به او گفت: «وقتی مسعود وارد جشن شد در مقابل او برقص» الهه هم این کار را انجام داد و بعد از آن مریم، الهه را با خود به مقر اقامت مسعود برد.(10)

شکنجه‌گاهی به‌نام اشرف

مریم سنجابی، دیگر عضو سابق شورای رهبری سازمان خلق بود که در این کنفرانس زبان به افشای رازهای مخوف اشرف گشود و از «زنانی» صحبت کرد که در دانشگاه دوزخی سازمان نه تنها از مقام زنانگی، که از مقام انسانیت سقوط کردند و تبدیل به شکنجه‌گرانی حرفه‌ای شدند که بی‌رحمانه رفقا و دوستان دیروز خود را با اتهامات واهی و دروغین شکنجه می کردند:

“در اوایل سال 1995، بعد از آنکه 8 سال از پیوستن من به سازمان خلق و کارم در پایگاه های بغداد می گذشت، مرا به پایگاه اشرف منتقل کردند. در پایگاه اشرف مرا در مقرّی به نام «قلعه» وارد کردند که یک زندان معروف و هولناکی است که در خیابان 400 در پایگاه اشرف قرار دارد و من سوار بر ماشین بودم. پس از آن‌که دروازه های آهنی قلعه را بستند به سرعت مرا از ماشین پیاده کردند و مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس داخل یک اتاقی انداختند که در آن محبوبه جمشیدی معاون فرمانده کل ستاد ارتش آزادیبخش ملی را دیدم که پشت میز نشسته بود. مرا بر روی صندلی نشاندند و محبوبه بلافاصله شروع به فریاد زدن و فحش دادن به من کرد و گفت: «تو مزدور و مأمور رژیم هستی و ما تو رو می کشیم». تا می خواستم صحبت کنم مرا کتک می زدند و فحش می دادند. بعد از چند دقیقه چشمانم را بستند و مرا در سلولی که پنج زن و دختر دیگر در آن وجود داشت قرار دادند. نام برخی از آن ها فریده علیزاده و مژگان محمد زمانی و زهرا احمدی بود. بعد متوجه شدم که 3 یا 4 سلول دیگر هم وجود دارد که در آن برخی زنان زندانی هستند. درهای سلول را فقط سه بار در روز به منظور دستشویی و وضو گرفتن باز می کردند و ما را چشم بسته و پشت سرهم می بردند و به هیچ یک از ما اجازه نمی دادند تا بیشتر از یک دقیقه در دستشویی بمانیم و اگر بیشتر می ماندیم پس از خروج ما را کتک می زدند.”

سنجابی از شکنجه شدن خود به دست زنی به نام «فاطمه خردمند» گفت که برای در هم شکستن جسم و روح او و سایر زندانیان سازمان(که خود تا دیروز عضو شورای فرماندهی منافقین بودند) از دادن رکیک‌ترین فحش‌ها و شدیدترین خشونت‌ها ابایی نداشت. به واقع «فاطمه خردمند»، نماد همه زنان فرقه منافقین است که در پی سالیان سال مغزشویی، تبدیل به یک ربات بی‌رحم و بی‌عاطفه شده که برای رضایت رهبر فرقه حاضرند همه اصول انسانی را زیر پا بگذارند:

“بعد از تقریبا یک هفته ما را به سلولی که تقریبا 30 زن در آن حضور داشتند منتقل کردند. طی این مدت زندان بان های ما حشمت تیفتکچی و ناهید صادقی و کبری حسنوند و فاطمه خردمند بودند که فاطمه خردمند با پوتین نظامی خودش به تمام اعضای بدن من از جمله سر و صورتم ضربه وارد می کرد. همزمان به من فحش های رکیک هم می داد و ضربات سهمگین او منجر به پاره شدن لب ها و خونریزی شدید شد بی آن‌که این خونریزی پانسمان و یا بخیه زده شود و آثار این پارگی هنوز بر لبانم مشخص است.

در یکی دیگر از روزها فاطمه خردمند همچون حیوان درنده به قصد شکستن دستم به من حمله کرد به طوری که به شکل دیوانه وار دستانم را می پیچید تا آن را بشکند اما موفق به این کار نشد چون من محکم او را به عقب هل دادم . فقط عصب دست راست مرا مورد اصابت قرار داد به طوری که دست راست من چندین سال بی حس بود و آثار این ضربه همچنان مشخص است.

این روش شکنجه به مدت 10 روز بر روی من ادامه داشت. در یکی از روزها شهین حائری و سعیده شاهرخی و دیگر زندان بان ها آمدند و من موفق نشدم که آن ها را درست ببینم. این سه نفر مرا روی زمین کشیدند و به اتاقی بردند و دست و پایم رابستند و کف پا و تمام بدنم را با شلاق زدند به طوری که بی هوش شدم. سپس بر روی صورتم آب ریختند تا اینکه دوباره بهوش آمدم و دوباره عملیات شکنجه و تازیانه زدن را شروع کردند و دوباره از هوش رفتم و این بار وقتی به هوش آمدم خودم را در همان سلول یافتم و بعد از 10 روز شکنجه وحشیانه و مستمر مرا به سلول دیگر زندانی ها، منتقل نکردند بلکه مرا به محل سابق یعنی خیابان 400 در پایگاه اشرف بازگرداندند.(11)

فرقه مخرب کنترل ذهن

ابراهیم خدابنده، عضو جداشده‌ی گروهک منافقین که از سال 1359 تا 1382، تمام زندگیش(به قول خودش 24 ساعت شبانه‌روز) در خدمت سازمان بود و در بخش روابط بین‌الملل آن فعالیت می کرد، اکنون مدیرعامل «انجمن نجات»(یک سازمان مردم‌نهاد که از اعضای بریده و نجات یافته از منافقین) است و به صورت متمرکز روی ساختار و نوع فعالیت «فرقه»ها مطالعه می کند. خدابنده اکنون یکی از شاخص‌ترین چهره‌هایی است که به عنوان یک عضو سابق فرقه رجوی، درباره ماهیت شیطانی آن افشاگری می کند.

ابراهیم خدابنده در مصاحبه‌ای که در 4 مرداد 92 در وبسایت باشگاه خبرنگاران از او منتشر شد، جنایات رجوی علیه زنان را تصدیق می کند و بر این مساله که در فرقه منافقین خلق، همه زنان «کنیز» و «بنده» حرمسرای رجوی بودند، صحه می گذارد. او که یک کارشناس مسایل فرقه‌هاست، ابتدا توضیحی درباره ساختار روانی حاکم بر سازمان ارایه می دهد:

” گروهک تروریستی منافقین یک “فرقه مخرب کنترل ذهن” است و این یک تعریف علمی است که دارای خصوصیات فراوانی بوده که یکی از جالب‌ترین نمونه‌های این پدیده، سازمان مجاهدین خلق و یا همان گروهک تروریستی منافقین است که می‌توان تمام خصوصیات بیانشده در این کتاب را در فرقه رجوی به خوبی مشاهده کرد. باید اشاره کرد که سرکردگان فرقه‌ای بر سه پایه قدرت، ثروت و شهوت حرکت می‌کنند، در مورد قدرت‌پرستی و مال‌دوستی رجوی نمونه‌های فراوانی برای مثال‌زدن وجود دارد.

در مورد قسمت سوم نمونه‌ای نداشتم، تا اینکه چندتن از شورای سرکردگی گروهک تروریستی منافقین در پاریس پس از جدایی از این گروهک تروریستی دست به افشاگری زدند.
پرده‌برداشتن از این موضوع پلید توسط شورای سرکردگی انجام شد که باید بگویم همه اعضای این شورا را زنان تشکیل داده و هیچ مردی نمی‌توانست عضو شورای سرکردگی باشد.”

خدابنده تایید می کند که شورای رهبری منافقین، عملا چیزی جز «حرمسرای» مسعود رجوی نبوده و عملا همه زمینه‌سازی‌هایی که با «انقلاب ایدئولوژیک» از سال 64 در جهت جداسازی زنان از شوهران انجام گرفت؛ چیزی جز برآورده کردن نیات جنسی پلید و شیطانی مسعود نبوده است و البته در این میان کارگزاری و عاملیت ماجرا با کسی نبود جز مریم که خود توسط شوهر سابقش(مهدی ابریشمچی) به رهبر فرقه «هبه» شده بود:

“این شورای رهبری به نوعی نقش حرم‌سرای مسعود رجوی را ایفا می‌کرد و مریم رجوی خود، این زن‌ها را برای مسعود انتخاب کرده و برای ما مردها اصل این موضوع مشخص نبود و تصور می‌کردیم که انقلاب ایدئولوژیک یک بحث تئوریک است که با این عمل به صورت عملی در آمده است.

تئوری انقلاب ایدئولوژیک در سال 64 در این گروهک تروریستی مطرح شد و زمانی که مریم عضدانلو از شوهرش مهدی ابریشم‌چی جدا شد و به همسری مسعود رجوی درآمد و در سال 68 همه زنان خود را طلاق دادند.

توجیه مسئله طلاق به اینگونه بود که تمام زن‌ها در حکم زن مسعود رجوی هستند، یعنی در حریم آن به‌شمار رفته و هیچ مردی در تشکیلات نمی‌تواند ازدواج کند و تمام زنان این گروهک شوهر داشته و شوهرشان مسعود رجوی است و در مقابل هم هیچ زنی نمی‌تواند ازدواج کند، چون یک همسر به نام مسعود رجوی دارد.

ما پیش از این اتفاق در این زمینه فکر می‌کردیم که این فقط یک تئوری است و با بسیاری تفکرات مثل خواستار رهایی از هرگونه وابستگی  خود را توجیه می‌کردیم، ولی بعد دیدیم که در عمل نیز نمود عینی و مادی داشته و فقط ذهنی نبوده است.”

خدابنده به عنوان کسی که عمر و جوانیش به پای تعلقات فرقه‌ای تباه شد، در نهایت هشدار می دهد که جذب فرقه‌ها شدن و در باتلاق آن فرو رفتن، یکی از بزرگ‌ترین تهدیدات امروز جامعه ایران است:

” این مسئله در حال حاضر به عنوان یک تهدید به‌شمار می‌رود و به عنوان بالاترین آسیب اجتماعی  معرفی شده و گرفتاری در دامن فرقه‌ها وحشتناکتر از گرفتاری در دام اعتیاد است.” (12)

*پی نوشت:1-http://foadbasri.blogsky.com/1391/02/12/post-190/
2- http://www.nejatngo.org/fa/posts/24021
3- http://www.nimnegah.org/farsi/1396/06
4- http://masironline.ir/2016/08/18
5- https://www.farsnews.com/printable.php?nn=8707211321
6- http://www.zanan-iran.de/Bayegani/2012.2013/nov/list91.htm
7- http://www.jamnews.com/detail/news/444060
8- http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=10019
9- همان.
10- http://www.farhangnews.ir/content/111199
11- http://www.saharngo.com/fa/story/1772
12- https://www.yjc.ir/fa/news/4481806

انتهای پیام/ برگرفته از تسنیم

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.