اصفهان شرق

«ننه‌ها» علیه باربی/ کوکب‌خانم به خانه ایرانی‌ها می‌رود

کدخبر: 170761
1397/04/23 در ساعت 14:02

به گزارش اصفهان شرق، عروسک­ها دوست داشتنی­اند، فرقی ندارد کودک باشی یا زن سی ساله، وقتی چشمت به یک عروسکِ دلبر می­افتد ذوق زده می­شوی، انگار عروسک حرف­هایت را می­شنود، انگار سنگ صبور توست، شخصیت دارد، هویت دارد و می­تواند رفیقی باشد برای لحظه­‌های سخت. حالا فکر کن یک عروسک داشته باشی که شبیه عروسک های دیگر نباشد، شبیه­ مدل­های خارجی و باربی­های کمرباریک. فکر کن عروسک شبیه مادربزرگت باشد، همان که همیشه برگه زردآلو ونخودچی کشمش توی جیبت می­ریخت، فکر کن شبیه یک مادر مهربان باشد، با همه­ی خصوصیت های که فقط و فقط برای مادرهاست. حرف از عروسک‌­هایست که هرکدام برای خود قصه­ای دارند دور و دراز، خالقشان عروسک­ها را نشانم می­دهد و می­گوید: «این ننه زائر است. بقچه‌‌اش را نمی‌بینی زده زیر بغل! دارد می‌رود زیارت، این یکی همان است که قِدیم نِدیما می‌گفتن کوکب خانوم زن باسِلیقه‌ایست. این همون کوکب خانوم خودمونه، آبجی بنده خدا صد سال تو کتاب فارسی کار می‌کرد دیگه برکنارش کردن…»

تمامِ این­ها را الهامِ سوادکوه تعریف می­کند، یک بانوی متولد 70 که با دستانِ هنرمندش اقتصاد مقاومتی را معنا کرده و همه ی تلاشش را به کار بسته تا با خلاقیت و تلاش عروسک‌­های باربی را از خانه‌­ها بیرون کند، او می‌­خواهد زن­های اصیل و واقعی با قصه‌­های هزار رنگشان مهمانِ خانه­‌هایمان باشند.

یک پدربزرگ ایرانگرد، یک نوه هنرمند

عشق به سنت، روستا و اصالت ریشه در جان خانم سواد کوهی دارد او می­گوید پدربزرگش ایران­گرد بوده و نام خانوادگی­شان هم ارمغان همین گردش­هایی همیشگی پدربزرگ است.« جد بنده ایرانگرد بودند و وقتی به شهرستان سوادکوه می‌رسن از اونجا خوششون می‌آد و فامیلیه ما می‌شه سوادکوه»  او در دانشگاه سوره، نقاشی خوانده است. اما آشنا شدن با هنر و ماندن در این وادی برایش آسان نبوده، الهام در همان دوران نوجوانی به عنوان دانش­آموزی باهوش و درس­خوان شناخته می­شد پس همه­ی خانواده خصوصا پدر و مادر اصرار داشتند دخترکشان ریاضی یا تجربی بخواند و یک خانم مهندس یا دکتر موفق شود. ولی الهام نقشه­ای دیگری برای زندگی­اش می­ریزد. او از همان دوران هنرستان وقتی رشته گرافیک را انتخاب می­کند سعی دارد بیکار نماند و هرآنچه می­تواند یاد بگیرد. همین می­شود که از روزهای نوجوانی شروع می­کند به کار کردن، به فروختن و عرضه کارهای دست­ساز خودش.« توی دوران هنرستان تونستیم توی فرهنگسرای متروی بهشتی با دختر داییم غرفه بگیریم و کار کنیم. چاپ روی پارچه وکارهای هنری دیگه انجام می دادیم. بعد از اوندر دوره دانشجویی تابلو می­کشیدم و یه سری وسایل تزیینی و کاربردی درست می­کردم و به فروشگاه­ها می­فروختم.بعد هم که آموزش و فروش انواع گلدوزی و شماره دوزی رو داشتم.» همه­ی اینها نشان می­دهد الهام آدم یکجا نشستن نیست.

مهارت داشتم، پارتی نداشتم

بعد از گرفتن مدرک کارشناسی تلاش او برای پیدا کردن کار شروع می­شود، اما هرچه بیشتر تلاش می­کند کمتر نتیجه می­گیرد،یا قبولش نمی­کنند یا محیط کار مناسب با فرهنگ و اخلاق او نیست، یا محل کار خیلی دور است یا با رشته­اش مرتبط نیست، از همه مهمتر الهام پارتی ندارد. او می­گوید:« از دوران دانشجویی و بعد از گرفتن مدرکم دنبال کار بودم. معلمی رو خیلی دوست داشتم که متاسفانه پارتی می­خواست. حتی من به چندتا از مدرسه ها پیشنهاد کار رایگان دادم ولی چون عروس مدیر مدرسه،معلم هنرشده بود امکان برکناریش نبود» همه چیز دست به دست هم می­دهد تا الهام خانم شغلی پیدا نکند و خانه­نشین شود. اما این پایان ماجرا نیست.

اولین عروسک با زیرپوش همسر

با روی کارآمدن شبکه ه­ای اجتماعی الهام میان کانال­های رنگارنگ تلگرامی به دنبالِ هدفش می­گردد، او می­خواهد هرطور شده هنری به هنرهایش اضافه کند، انگار یاد گرفتن هنر و دیدن کارهای دستی انگیزه­اش را برای زیستن بیشتر می­کند و از آن­جایی که دنبال هرچه باشی آن را میابی الهام به طور اتفاقی با یک گروه عروسک سازی در فضای مجازی آشنا می­شود، گروهی که رایگان صفر تا صد عروسک دوختن را آموزش می­دهند.« دلم می­خواست مفید باشم و مستقل و لااقل از هنرم بهره ببرم.عروسک سازی رو از یه گروه تو تلگرام یادگرفتم.به صورت رایگان. اولین عروسک رو با زیرپوش همسرم ساختم» بعد از آشنایی با گروه فکر می­کند بد نیست عروسک سازی را هم بلد باشد، کم کم ذوق دوختن عروسک به سراغش می­آید، پارچه مناسب در خانه ندارد پس با اولین پارچه­ای که به نظرش مناسب است شروع می­کند به کار، سرآخر زیرپوش همسرش عروسکی می­شود دوست داشتنی و نمکی، عکسش را برای همسرش می­فرستد و منتظر بازخورد می­ماند.« اولین عروسکی که خودم طراحی کردم و ساختم شبیه همه مامانم شد.همه عاشقش شدن»

پیرزن­های واقعی تبدیل به عروسک می­شوند

عروسکش مورد پسند همه است اما الهام می­خواهد کاری کند کارستان، می­خواهد عروسک­‌هایش تفاوتی ویژه با دیگر عروسک­ها داشته باشند تا هرکس‌هرجای ایران آن­ها را می­بیند بگوید:« کار الهام سواد کوهیه» همین می­شود که شخصیت­های واقعی ذهنش را روی عروسک­ها پیاده می­کند، او سعی دارد جای باربی­های هفت قلم آرایش کرده عروسک­هایی بسازد سنتی که رنگ و بوی فرهنگ، سنت و روستا دارند.« از چهره و تیپ پیرزن­‌هایی که تو روستای محل تولد مادربزرگم هستن الهام گرفتم، روستای ازناوله توی شهرستان فریدن اصفهانه.سادگی پیرزن­ها و بانمکیشون و زندگی­های جالبشون برام خیلی جذابیت داشت» الهام دست به خلق می­زند، با کوک زدن روی لپ­های گلی عروسک­هایش چین و چروک می­اندازد روی صورتشان، دماغ­هایشان را بزرگ درست می­کند همانطور که قبلا بود، قبل از آمدن عمل­های زیبایی. بعد به سراغ مهای حنا بسته و بافته شده­شان می­رود و چادرهایی که به کمر می­بستند. حالا هر کس که عروسک­هایش را می­بیند ناخودآگاه لبخند می­زند، مهمتر از این همه اتفاق نظر دارند که چیزی که ساخته شده در عین سادگی، خیلی واقعی و نزدیک به زندگی است. این همان چیزی است که الهام به دنبالش است.

از ننه استرس تا ننه­ای که مادر شهید است

 اما این برای الهام کافی نیست. او می­خواهد علاوه بر چهره منحصر به فرد عروسک‌­هایش هویت داشته باشند، همین می­شود که برایشان قصه می­سازد. نگاهشان می­کند و بداهه برایشان یک سرنوشت عجیب و غریب با ویژگی­هایی آشنا تعریف می­کند.«بعضی از قصه­ها واقعی هستن، توی پیرزن و پیرمرد دور و برم دیدم،  خصوصا همون پیرزن های بامزه ازناوله، بعضی­‌هاش هم یک دفعه به ذهنم می­رسه، یه ننه دارم به اسم ننه گلی، شهرتش ننه گلدونه، سند و سالش 70سال، ننه گلدون عاشق گل چیدنه، از وقتی پسر بزرگش شهید و شد و داغشو گذاشت به دل ننه، میره تو صحرا گل میچینه به مادرای تنها گل میده، کار هرروزشه یا یه ننه دیگه دارم  به اسم ننه استرس، دلش برای بچه هاش که رفتن شهر تنگ شده، نامه که نمینویسن، تو ازناوله هم فقط همین یک باجه تلفن هست ،  ننه استرس داخل باجه تلفن مینشینه، تا حاجی ملاطفت بیاد، دوریالی بیاره و شماره بچه ها رو بگیره و بعد از اینکه کلی خودش صحبت کرد .تازه گوشی رو به ننه استرس بده تا اونم صحبت کنه. ننه استرس از این کار حاجی ملاطفت خیلی عصبانی میشه ولی چاره ای نداره نه سواد شماره گرفتن داره و نه قدش أنقدر بلنده که به گوشی تلفن برسهالبته برای گفتن این قصه­ها خیلی مطالعه می­کنم و این کمکم می­کنه»

می­خواستم فرهنگ و سنت زنده بماند

کم کم کار شکل جدی به خود می­گیرد، الهام، مادر، مادربزرگ و مادرشوهرش مشغول کار می­شوند. عروسک می­دوزند با هزار امید. کار قسمت­های ساده­تر با خانواده است و کار صورت­ها حتما باید به دست الهام انجام شود. استقبال خوب است، هرکس عروسک­ها را می­بیند می­خوا­هد. حتی بعضی میان عروسک­‌های الهام به دنبال مادر و مادربزرگ خود هستند.الهام شروع می­کند به معرفی و فروختن عروسکهایش، در فرهنگ­سرای قیطریه و پارکینگ پروانه میز می­گیرد و بعد هم اینترنتی عروسک­هایش را به فروش می­گذارد. او می­گوید:« کار دوختن این عروسک­ها ظریف، سخت و وقتگیره ولی وقتی یه عروسک تموم میشه کلی لذت می‌­برم و بهش می­خندم. یکی از دغدغه های اصلی من این بود که فرهنگ و سنت خودمون رو ترویج بدم و بچه ها به­جای داشتن باربی با قیافه‌­ای رویایی،با واقعیت ها روبرو بشن و یاد مادربزرگ­ها و پدربزرگ­ها و قصه هاشون زنده بمونه.»

تلاش، خلاقیت و تبلیغ مساوی با موفقیت

کار خانم سوادکوهی رو به پیشرفت است، مشتری­های خودش را دارد و هرروز بیشتر از قبل شناخته می­شود. او در کنار عروسک­ها گلدوزی هم انجام می­دهد، تا چند وقت پیش قصد داشت کارگاهی دست و پا کند و ساختن عروسک­ها را گسترش دهد اما وضع اقتصادی باعث شده فعلا دست نگه دارد. او می­گوید:« قصد داشتم کارگاه بزنم و اسپانسر هم داشتم اما اونقدر قدرت خرید مردم پایین اومده که هنوز اقدامی نکردم.در حال حاضر خودم و مادرم اینکارو انجام میدیم» الهام یک الگوی موفق برای همه­ی خانم­های ایرانی­ست. او هم مانند خیلی­ها نتوانسته شغلی مناسب و رسمی مرتبط با علایق و رشته‌­اش پیدا کند اما با تلاش و پشتکار و خلاقیت خود توانسته توی خانه­ کاری دست و پا کند که هم آرامش می­کند و هم منبع درآمد است.« خانم­ها باید دنبال علاقه هاشون برن و براش وقت بذارن.لازم نیست کلاس­های گرون قیمت برن. همین­که توی اینترنت جست و جو کنند کلی آموزش رایگان پیدا می­کنند.فقط باید خلاق و صبور باشند. فک نکند اگه امروز به یه هنری رسیدن فردا منبع درآمدشون میشه.نه.سختی زیاد هست و موفقیت مستلزم صبر و حوصله­‌ست.من تا همین چند وقت پیش هفته ای  200تا عروسک می­دوختم.شب­ها تا صبح بیداربودم تا به نتیجه برسم. من به همه­ی اون­هایی که دنبال یک شغل هستند می­گم: اگر عزم اینو دارین که به جایی برسین باید تلاش کنید، خلاق باشید و برای هنرتون تبلیغ کنید»

او آرزو دارد فرزندانش مانند او و جدش در پی احیای فرهنگ و هنر ایرانی باشند. آخر عروسک­‌های دست­دوز مادرشان سفیر فرهنگ اصیل و دوست­داشتنی ایران عزیز است.

انتهای پیام/فارس