سرویس: اخبار شهرستان » شهدای شرق اصفهان 05:36 - شنبه 20 خرداد 1396

در گفتگو با همرزم و رفیق شهید مدافع حرم جواد محمدی:

ارادت خاصی به مادرش زهرا داشت و در سوریه از او نشانه گرفته بود/ بازگشت پیکرش، غم نبودنش را تسکین می دهد

ابراهیم امان اللهی همرزم شهید جواد محمدی گفت: رمضان 95 تا رمضان 96 وصال ابدی دو ابرمرد شهر شاهد نمونه اصفهان؛ شهید مهدی اسحاقیان و شهید جواد محمدی بود.

به گزارش اصفهان شرق، زمزمه های معنوی راز و نیاز بر دفتر روزمرگی انسان ها خط می کشد تا روایت زیبای عشق و عاشقی را به خوبی به ثبت رساند و قطعا نگارش این وصال را در هیچ جای زندگی پر از هیاهوی دنیایی نمی توان یافت.

این روزها نام مردان بسیاری در ذهن خطور می کند که هر یک نمادی از شجاعت، ایثار و مردانگی را در خود پرورش دادند و امروز قلم، فکر و کلام باید با هم آمیخته شود تا روایت مردی از ایران در سوریه را بنگارد.

چهار روز از شهادت شهید مدافع حرم جواد محمدی از شهر درچه می‌گذرد و این روزها دوستان و همرزمانش هنوز باور ندارند یکی از بهترین یارانشان به آسمان پر کشید و در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوی حق شتافت.

شهید جواد محمدی که به‌صورت مستشاری در سوریه برای دفاع از حریم درخشان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) حضور پیداکرده بود در درگیری با تروریست‌های سلفی تکفیری به خیل شهدای مدافع حرم پیوست. وی شامگاه روز ۱۶ خرداد ۹۶ در نبرد با تروریست‌های تکفیری در منطقه حماه سوریه به شهادت رسیده است و هنوز پیکر پاک این شهید به خاک وطن بازنگشته است.

ابراهیم امان اللهی یکی از همرزمان شهید محمدی است که قریب به 20 سال با وی آشنایی و رفاقت برادرانه داشته است و طی این سال‌ها جواد را به خوبی می‌شناسد و در دوره‌های مختلف نظامی در کنار این شهید سرافراز بوده است.

با وی که به گفته شهید جواد محمدی؛ مختار این رفاقت است و سابقه آشنایی اش با جواد به سال های 76 و جلسه شهید حسنعلی زمانی بر می گردد به گفتگو می‌نشینیم.

آنچه می‌خوانید روایت یک دلدادگی تمام عیار است. در این مرقومه عاشق و معشوق هر کدام سرجای خودشان نقش بازی می‌کنند و من امروز سعادت نوشتن بخشی از دنیای خاطرات ابراهیم و جواد از شهر شاهد نمونه کشور را دارم.

*جواد؛ ستون محکم خانواده محمدی بود

ابراهیم که سابقه دوستی اش با جواد به دهه 70 برمی گردد و رفاقتش در هیچ قالب نوشتاری نمی گنجد از جواد اینگونه گفت: جواد فرزند اول خانواده بود و علاقه وافری به پدر و مادر داشت و به بچه های نوجوان میگفت اگر مشکلی دارید، دست مادر را ببوسید تا به یکباره مشکلتان مرتفع شود؛ نکته دیگر اینکه در بین دعاهای قنوت نمازش، طلب خوبی برای پدر و مادر نیز گفته می شد، « رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ ».

وی افزود: جواد، ستون خانواده محمدی بود و به سبب اخلاق نیک و پسندیده اش، از محبوبیت خاصی در محیط خانه و فامیل برخوردار بود به نحوی که غم فراق از فرزند خلف و ارشد خانواده را به خوبی می توانست در چهره پدرش دید و امروز در شهادتش می توان گفت، غم سنگینی بر خانواده و جمع رفقا وارد شده که جز با ورود پیکر مطهرش به درچه، التیام نخواهد یافت.

*عاشق خانواده بود و میگفت باید پشت جبهه محکم باشد

جاهلان و غافلانی که شهدای مدافع حرم را افرادی در نظر می‌گیرند که برای گرفتن پول به سوریه می‌روند، کجایند تا ببینند این شهدا پله‌های رسیدن به عرش را دوان دوان طی کرده‌اند و در مقامات و جایگاه، کسی توان رسیدن به آن‌ها را ندارد.

ابراهیم از علاقه بسیار جواد به خانواده و دختر پنج ساله اش فاطمه، این گونه بیان کرد: بسیار زیاد به خانواده عشق می ورزید و عادتی داشت که شماره همسرش را در گوشی به 721 ذخیره کرده بود، میگفت: در هفت آسمان و دو عالم، یک نفر همسر من نمی شود و خودش فلسفه این شماره را اوج عشقش به خانواده عنوان می کرد. علاقه اش به فاطمه به حدی بود که زبان من توان بازگو کردنش را ندارد و زمانی که از ماموریت برمیگشت به رفقا می گفت، خدمت به خانواده اهمیت بسیاری دارد و باید در خدمت خانواده بود.

وی از احترام گذاشتن جواد به خانواده همسر این چنین بازگو کرد: همسر جواد خواهر شهید بود و پدرش سال ها قبل به رحمت خدا رفت؛ جواد احترام بسیاری به مادر همسرش می گذاشت و می گفت خانواده باید در رفاه باشند و مرد خانه باید خدمت گذاری کند زیرا پشت جبهه باید محکم باشد.

و امروز چگونه خبر شهادت پدر را به دختر پنج ساله اش می توان گفت، دختری که شیرین زبان پدر بود و باور نبود پدر برایش بسیار سخت و طاقت فرسات ولی قطعا دختر شهید می داند که رقیه وار باید راه پدر را ادامه دهد.

*شهید جواد محمدی می گفت: ابراهیم، مختار است و اگر پشت به پشت هم شمشیر بزنیم تا مسجدالاقصی خواهیم رفت

ابراهیم امان الهی از استحکام رفاقت 20 ساله شان گفت: شروع رفاقت بین من و جواد از سال 76 بود ولی استحکام این رفاقت در جلسه شهید حسنعلی زمانی و سال 78 رقم خورد، آن روزها جواد تازه وارد سپاه شده بود و هر روز، پیش تر می رفت، پایه های رفاقت ما قوت می گرفت و این با هم بودن از درچه و مسجد و پایگاه بسیج گرفته بود تا میدان نبرد سوریه؛ یک کلام بگویم: جواد و من حکم برادر را داشتیم و تحمل دوری از همدیگر برایمان سخت بود به نحوی که وقتی جواد از ماموریت به درچه می آمد، به سرعت دیدار من و او تازه می شد و به شوخی می گفت تو مختاری و من کیان؛ بعد از اعزام اولمان در سال 94 به سوریه با همدیگر پیمان بسته بودیم که پشت به پشت هم شمشیر بزنیم و تا مسجدالاقصی حرکت کنیم.

همرزم شهید مکثی عمیق کرد و با صدای لرزان ادامه داد: سال 94 که اولین اعزام من و جواد به سوریه بود، با هم عهد بستیم که اگر یکی از ما دو نفر زودتر شهید شدیم، پیکر را به عقب برگردانیم و جواد میگفت: اجازه ندهیم پیکر هر یک از ما دست داعش بیفتد.

*از زمان شهادت علی شاهسنایی آسمانی شد

ابراهیم از رفاقت دوماهه با علی شاهسنایی در سوریه نکته ها گفت: سال 94 و اعزام دو ماهه ما به سوریه، آغاز رفاقت سه نفره با علی شاهسنایی شد، روحیات خاص علی شاهسنایی باعث شد که از دست دادن علی برای من و جواد بسیار سخت تمام شود زیرا علی شاهسنایی همانند جواد، محور روحیه بود.

وی از تلاش بی شائبه جواد در به عقب بردن پیکر مطهر علی شاهسنایی خاطرات بسیاری داشت و با اشاره به شهادت مظلومانه علی تاکید کرد: بعد از آزادسازی خان طومان، زمانی که علی شاهسنایی به شهادت رسید، طبق قراری که گذاشته بودیم، جواد تمام تلاشش را کرد که پیکر علی را به عقب برگرداند تا دست نیروهای معاند نیفتد و تلاشش به نتیجه رسید ولی در آن زمان باید شرایط را به گونه ای کنترل می کردیم که بچه ها از شهادت علی مطلع نشوند، جواد در حالی که غم از دست دادن علی برایش بسیار گران بود، اجازه نمی داد که نیروها از شهادت علی مطلع شوند و روحیه خودشان را از دست بدهند و در پنهان به اندازه ای برای علی گریه کرده بود که چشمانش قرمز شده بود ولی به خاطر بچه ها به من می گفت اگر می خواهی گریه کنی برو جای دیگر که بچه ها متوجه نشوند. بعد از مدتی که همه از شهادت علی مطلع شدند؛ با وجودی که وجودش از نبود علی می سوخت به همه می گفت که علی به حقش رسید و خواسته ای جز شهادت نداشت.

همرزم شهید از شجاعت جواد این چنین گفت: زمانی که یکی از همرزمان تیر خورد، جواد با شجاعت برای نجات او که از رزمندگان است، به جلو رفت؛ تیر به ران جواد محمدی خورد و به شدت مجروح شد، بعد از گذشت چند ساعت جواد سوار بر موتور و چوب دستی که به عنوان عصا از آن استفاده می کرد، با پای خونین به جلو آمده بود تا کمک کند، به او گفتم با پای مجروح چرا جلو آمدی، گفت: این زخم چیزی نیست و اجازه دهید با موتور جلو بمانم؛ اتفاقی نمی افتد و لبخند زد.


*در سفر راهیان نور دلش را با شهدا گره میزد/ پیاده روی اربعین را از دعای عرفه شلمچه داشتیم

ابراهیم از روحیه خدمت رسانی جواد و وقف کردن اموال شخصی اش در راه شهدا و سفر راهیان نور این چنین بیان کرد: چند سالی بود که اوایل اسفند با جواد به راهیان نور می رفتیم و این مدت جواد با ماشین شخصی خودش کار خدمت رسانی به زائران شهدا را انجام می داد و هیچ گاه از کسی بابت این کار، مطالبه ای نداشت.

وی از روحیه خستگی ناپذیر جواد در کار خیر و معنویت و نذر چند ساله جواد در شلمچه این چنین گفت: چند سالی بود که با جواد نذر داشتیم که در روز عرفه به شملچه برویم و در بین زائران شلمچه، شربت توزیع کنیم. جواد میگفت بیا اینجا از خدا بخواهیم که اربعین کربلا با پای پیاده رهسپار شویم و این چنین شد و سال بعد از آن نیز اربعین سوریه بودیم و امسال اربعین، جواد عزیزمان به ارباب تشنه لب امام حسین(ع) رسید و ما از قافله جا ماندیم.

*خاطره ای از یک سفر اربعین/ پای رفیق باید ایستاد

ابراهیم با خاطره ای از سفر اربعین ادامه داد: دفعه اول که اربعین کربلا باهم پیاده رفتیم، من اواسط راه پا درد شدیدی گرفتم، به جواد گفتم، شمابچه ها را بردار برو جلو و معطل من نشوید و سر ظهر عمود 310 منتظر بمانید تا که من برسم. ظهر که رسیدم به عمود 310، جواد و بچه ها را پیدا نکردم، دو ساعتی دنبالشون گشتم ولی باز پیداشون نکردم؛ باخودم گفتم بچه ها حتما زیاد معطل من شدند و چون قرارمون برا استراحت و خواب در عمود 360 هست حتما رفتند آنجا؛ حرکت کردم که برسم به جواد و دوستان، ولی جواد همون اطراف عمود310 ایستاده بود منتظر من.

بچه ها به جواد اصرار می کنند که بیا برویم و حتما ابراهیم ما را پیدا نکرده و رفته جایی دیگر، ولی جواد در جواب بچه ها تکرار میکنه که تا ابراهیم را پیدا نکنم از اینجا تکون نمیخورم؛ هرکس میخواد حرکت کنه، اشکال نداره ولی من میمونم تا ابراهیم را پیدا کنم، جواد میگه ما باهم پیمان داریم که هوای همدیگه را داشته باشیم و من بدون اون نمیام تا پیداش کنم، این درس بزرگی بود برا همه رفقا که یادبگیرند پای رفیق تا همه جاباید ایستاد.


*باب روضه که باز می شد، بلند بلند گریه می کرد/ در سوریه نشان از مادرش حضرت زهرا(س) گرفت

ابراهیم از ارادات خاص جواد به حضرت زهرا(س) و کار شبانه روز برای هیئت رزمندگان درچه این چنین ذکر کرد: از لحاظ معنوی، مایه دار بود و به حضرت زهرا ارادات خاص داشت به نحوی که در اعزام چهارمش به سوریه، ترکش به پهلو و سرش خورده و به شدت مجروح شده بود. در رابطه با زخم پهلویش می گفت: در سوریه نشان از مادرم زهرا(س) گرفتم و پس از این جراحت به وضوح شوق رفتن در چهره اش هویدا بود و در روضه مادر بی تابی بیشتری می کرد.

وی با اشاره به اینکه وقتی باب روضه باز می شد بلند بلند گریه می کرد، خاطرنشان کرد: در عرصه کار فرهنگی کم نمی گذاشت و از ارکان هیئت رزمندگان درچه بود. یک ماه به ماه محرم ارام و قرار نداشت و برای مراسم بانی پیدا می کرد و خودش در دهه اول در آشپزخانه هیئت خدمت می کرد؛ نکته مهم این بود که به محض شنیدن صدای روضه به سرعت لباس آشپزخانه را از تن در می آورد و به جمع عزاداران می رفت و پس از اتمام روضه، دوباره لباس آشپزخانه را به تن می کرد. روحیات عجیبی داشت که او را به شهادت نزدیک تر می کرد و شهادت برازنده وجود نازنینش بود.

*رمضان 95 تا رمضان 96 وصال ابدی دو ابرمرد شهر شاهد؛ شهید مهدی اسحاقیان و شهید جواد محمدی/ پیکرم را در ماه رمضان تشییع نکنید

ابراهیم از خصلت خاص جواد برای خدمت به خانواده شهدا این چنین گفت: به خانواده شهدای فاطمیون درچه ارادت خاصی داشت و دائم می گفت، اینها غریبند و باید در حد توان به آنها خدمت کرد به نحوی که می توان گفت؛ جواد محمدی شاگرد اول کلاس خدمت رسانی به خلق خدا بود و ذره ای اغراق در بازگو کردن صفات جواد، وجود ندارد.

همرزم روزهای شیرین و سخت شهید جواد محمدی با بیان اینکه روحیه شهادت طلبی جواد، منوط به حضورش در سوریه به تنهایی نبود و برای تشییع شهدا نیز این روحیه ادامه داشت، تصریح کرد: فقط کافی بود، یک شهید به درچه بیاورند، تا پایان مراسم تشییع شهید کم نمی گذاشت. رمضان سال قبل برای شهادت رفیقمان مهدی اسحاقیان نیز نهایت تلاش را کرد و سنگ تمام در مراسم تشییع مهدی گذاشت. یادم هست به او از قول برخی بچه ها گفتم، بیا مسافرت کوتاهی برویم تا روزه مان شکسته شود و در مراسم تشییع مهدی اسحاقیان توان و قدرت کافی را داشته باشیم؛ جواد در پاسخ به من گفت: با عطش و تشنگی تشییع شهید، حال خوشی می دهد.

وی ادامه داد: بعد از مراسم تشییع شهید اسحاقیان، دو نفری زیر سایه دیوار گلزار شهدای درچه نشستیم، با شوخی به من گفت، دعا کن در ماه رمضان شهید نشوم و یا اگر شهید شدم، پیکرم را بعد از ماه رمضان بیاورند که در مردم در گرما اذیت نشوند…. صحبتش یک شوخی بود ولی امسال جواد در ماه رمضان به شهادت رسید و پیکرش در حماء سوریه مانده است.

*صهیونیسم جهانی را باید نابود کرد

ابراهیم از سال 94 و جراحت جواد در سوریه از ناحیه ران پا این گونه سخن گفت: وقتی تیر به ران پایش اصابت کرد، به سرعت به بالای سر جواد رفتم و جواد در همان حالت که خون از بدنش جاری بود، گفت: منتظر شهادت من نباش زیرا باید پاشنه کفشمان را در مسجدالاقصی به زمین بزنیم و در رکاب امام زمان شهید شویم.

وی بارها این جملات را تکرار می کرد که باید به دنبال انجام وظیفه بود و هدف ما نابودی صهیونیسم جهانی و دفاع از اسلام در هر کجای جغرافیا است.

*وسعت بصیرتش به پهنای نگاه مالک بود

همرزم شهید جواد محمدی از بصیرت بالای جواد و عمل به فرمایشات امام خامنه ای مدظله العالی اظهار کرد: 14 خرداد هر سال که می شد، موظف بود که مرقد امام برود و میگفت: رهبر معظم انقلاب در سخنرانی روز 14 خرداد، خط و نشان برای نیروهای انقلابی مشخص می کند.

وی از نگاه بصیرانه و حرکت عمار گونه جواد نکته های بسیاری به خاطر داشت و تصریح کرد: وسعت بصیرتش به پهنای نگاه مالک بود و تشخیص بالایی در شناخت حق از باطل داشت به نحوی که پس از سخنرانی حضرت آقا و سه روز قبل از خلق حماسه 9 دی در سال 88، توسط مردم کشور، جواد در درچه در تدارک راهپیمایی مردمی بود.

ابراهیم از نشر منش رهبری در سوریه توسط جواد نیز گفته های بسیاری داشت: جواد می گفت: فرمان رهبر انقلاب، مبارزه با استکبار جهانی است و باید در دفاع از اسلام در هر کجای جهان، همه زندگی را کنار زده و به دفاع از اسلام بپردازیم و حتی بارها به من میگفت: حواسمان باشد که نگذاریم سر امام حسین(ع) بالای نیزه رود.

*عروج و وصال ابرمرد فاتح خان طومان پس از یکسال فراغ همرزم شهیدش مهدی اسحاقیان

ابراهیم از اعزام آخر رفیق شفیقش به سوریه و جاماند خود از این قافله این گونه گفت: قبل از اعزام آخرش به سوریه کم تر صحبت می کرد و شوخ طبعی همیشگی اش با او همراه نبود؛ یک روز قبل از اعزام با چند نفر از رفقای خاصش خداحافظی کرد و رفت و من که قرار بود با جواد به سوریه بروم، بنا به دلایلی از همراهی رفیقم جا ماندم تا یازدهم رمضان جواد عزیزمان را آسمانی کند و ما در فراقش بی تاب شویم.

وی افزود: قبل از رفتن به من گفت، این دفعه در سوریه خبرهایی است و در هر تماس تلفنی که با جواد داشتم، این گفته را تکرار می کرد و با شنیدن خبر شهادتش متوجه فرق این اعزام با دفعه های قبل شدم.

ابراهیم امان اللهی که برایش فراق از مهدی اسحاقیان و جواد محمدی سخت بود، تصریح کرد: شهادت مهدی اسحاقیان درد داشت ولی با آمدن پیکرش تسکین عجیبی پیدا کردیم و امروز برای آمدن پیکر جواد عزیز به درچه لحظه شماری و دعا می کنیم.

شهدا قبل از شهادت و عروج، به مقام شهادت می‌رسند و می‌بینند آنچه در مقام شهود کسی ندیده است و می‌شوند شهدای زنده‌ای که در کنار ما زندگی می‌کنند و پروانه‌وار در حسرت رسیدن به شعله شمع شهادت بال بال می‌زنند تا روزی که پروردگار این هجران را به پایان رساند و اجازه حضور در درگاهش که همان بهشت ابدی است به آن‌ها بدهد.

آری این قصه هم گذشت و چرخ فلک به سرعت صاعقه می گردد. امروز شهید جواد محمدی و فردا شهیدی دیگر و اما ما بعد از شهدا چه خواهیم کرد؟

شهدای مظلوم مدافع حرم به یقین مظلومترین شهدا هستند. اگر در دوران دفاع مقدس از هر کوی و برزنی جوانان رشید خمینی رهسپار جبهه ها شدند، اگر جبهه ها با یقین صد در صد خاکریز بود و دشمن قابل شناسایی اما حالا تنها عده کمی از عاشقان شهادت رهسپار سوریه اند. سوریه ای که در آن خاکریز دشمنان دین ناپیداست.

درود بر شهید مدافع حرم جواد محمدی از شهر درچه اصفهان

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.