سرویس: دین و اندیشه » روحانیت 10:59 - پنجشنبه 01 اسفند 1392

برشی از خاطرات آیت الله سیدعلی خامنه ای

من دیپلمات نیستم؛ اما دیپلماسی را خوب می دانم

از رئیس جمهور ایران دعوت کردند تا در مهمانی شام رسمی رئیس جمهور زیمبابوه حاضر شود. وقتی آقا متوجه شد که در سر میز شام مشروبات الکلی وجود دارد پیغام داد که ما در این مهمانی شرکت نمی کنیم مگر این که مشروبات جمع شود…

 اصفهان شرق: حامد شکوری/ امروزه بحث بر سر سیاست خارجه و چگونگی برخورد با کشورهای غربی داغ است. بی مناسبت نیست چند خاطره از برخوردهای دیپلماتیک مقام معظم رهبری در عرصه بین المللی را با یکدیگر مرور داشته باشیم؛ این خاطرات عزت و غیرت ایرانی را در عرصه های دیپلماسی به خوبی جلوه گر می سازد. منابع خاطرات در آثار مختلف ذکر شده است.

من انقلابی ام

از رئیس جمهور ایران دعوت کردند تا در مهمانی شام رسمی رئیس جمهور زیمبابوه حاضر شود. وقتی آقا متوجه شد که در سر میز شام مشروبات الکلی وجود دارد پیغام داد که ما در این مهمانی شرکت نمی کنیم مگر این که مشروبات جمع شود.
گفتند: به شما کاری نداریم و به ایرانی ها تعارف نمی کنیم.
آقا جواب داد: ما سر سفره ای که در آن مشروبات الکلی باشد حاضر نمی شویم چون شرعا حرام است.
آن ها حاضر نشدند مشروبات را جمع کنند، آقا هم به مهمانی آن ها نرفت.
غربی ها و رسانه هایشان فکر کردنند که موقعیت مناسبی یافته اند که به دنیا اعلام کنند که ایرانی ها بر خلاف آن چه در پروتکل تشریفاتی جهان مرسوم است، در مهمانی شام حاضر نشدند.
غافل از آن که انتشار این خبر در جهان اسلام اثر معکوس داشت و موجب تقویت آرمان های نظام مقدس اسلامی ایران شد.
***

 در سفر پاکستان آقا تصمیم گرفت که به زیارت مزار اقبال لاهوری برود. همراه با رئیس جمهور پاکستان ضیاء‌الحق به راه افتادند. زمانی که برای این سفر در نظر گرفته بودند حدود ۱۵ دقیقه بود. اما اتفاق غیرمنتظره‌ای افتاد که باعث شد مدت مدیدی به درازا بکشد. مردم لاهور بدون هیچ‌گونه اعلام قبلی در حجمی به گستردگی استقبال مردم ایران از امام خمینی، به پیشواز رئیس جمهور ایران، آقای خامنه‌ای آمده بودند. جمعیت تمام طول مسیر ۲۵ کیلومتری را پوشانده بود و فشارشان به حدی بود که گویی خودروی حامل دو رئیس جمهور را روی دست بلند می‌کردند.

کم‌کم شعارهایی هم شنیده می‌شد. شعارهایی که خبر از عزت و محبوبیت نظام جمهوری اسلامی و مسئولان آن میداد: درود بر خامنه‌ای، مرگ برضیاءالحق

***

آقا در آخرین سفر دوره‌ی ریاست جمهوری به چین رفته بود. اما چینی‌ها گفتند رهبر چین بسیار بیمار است و امکان ملاقاتش با آقا وجود ندارد. قرار ملاقات با رهبر چین منتفی شد و نوبت دیدار با نخست وزیر چین رسید. آقا به سفیر ایران در چین گفت به این ملاقات نمی‌روم. سفیر به شدت نگران شد که چه اتفاقی رخ خواهد داد. ساعات ملاقات فرا رسید؛ همه‌ی افراد آماده مذاکره بودند و خبرنگارها منتظر بودند. از ورود هیئت ایرانی خبری نشد. خبرنگارها مخابره کردند که در رابطه‌ی ایران و چین مشکل جدی ایجاد شده است.

دقایقی بعد نخست وزیر چین از محل کنگره خلق به محل اقامت رئیس جمهور ایران آمد و از دور با صدای بلند گفت: «کوچکتر به دیدار بزرگتر آمده است»! بعد وارد اتاق شد. حدود ۱۵ دقیقه با آقا صحبت کرد و گفت ما نهایت احترام به مهمان را به خصوص به شخصیتی مثل جنابعالی، وظیفه‌ی خود می‌دانیم. مشکل بیماری رهبر چنین جدی است و پزشکان او را ممنوع الملاقات کرده‌اند، با این وجود، موضوع ملاقات را بررسی می‌کنیم تا حل شود. آیت‌الله خامنه‌ای با وعده‌ی نخست وزیر پذیرفت که در جلسه شرکت کند و با یک ساعت تأخیر در کنگره حاضر شد و مذاکرات انجام گردید. روز بعد به آقا گفتند، به خاطر نامساعد بودن حال رهبر چین فقط ده دقیقه ملاقات انجام شود. آقا نزد رهبر چنین رفت و ملاقاتی به مدت ۲۰ دقیقه با او انجام داد.

***

یاسر عرفات به ایران آمده بود. آقا به روزنامه‌ی ما آمد و به من گفت شنیده‌ام شعری گفته‌اید: شعری که در وصف یاسر عرفات سروده بودم خواندم. یکی دو جا را ایراد وزنی گرفت که قبول نکردم اما بعدها فهمیدم درست می‌گفت.

درباره‌ی محتوا هم گفت: خود ایشان لیاقت شعر گفتن ندارد. می‌دانیم ایشان نسبت به مردم فلسطین آدم خائنی است و اگر او را تحویل می‌گیریم یا پیش امام می بریم به خاطر مردم فلسطین است. شما هم اگر قرار شد شعری بگویید برای مردم فلسطین بگویید.

***

در خاطرات آقا آمده است: «در یکی از مجامع بین‌المللی منطقی پرشور علیه تسلط قدرت‌ها و نظام سلطه در دنیا ایراد کردم و در حضور بیش از صد هیأت نمایندگی و رؤسای دولت‌ها، آمریکا و شوروی را با بردن نام کوبیدم و محکوم کردم. بعد از آن نطق عده‌ای آمدند و مرا تحسین و تصدیق کردند و گفتند: سخن شما درست است.

یکی از سران کشورها یک جوان انقلابی بود (و البته بعداً هم او را کشتند). نزد من آمد و گفت همه‌ی حرف‌های شما درست است منتها به شما بگویم به خودتان نگاه نکنید که از آمریکا نمی‌ترسید، همه‌ی این‌هایی که اینجا نشسته‌اند از آمریکا می‌ترسند. بعد سرش را نزدیک آورد و گفت: من هم از آمریکا می‌ترسم».

***

سیدحسن نصرالله به همراه شورای حزب‌الله لبنان به دیدار آقا آمده بودند. اوج سختی و تنگنایشان بود و خیلی به حزب‌الله سخت می‌گذشت، کنفرانس شرم الشیخ صورت گرفته بود و همه جا توطئه کرده بودند که حزب‌الله را نابود کنند.

آقا به آن‌ها گفت:

«شما پیروز می‌شوید، این چیزها زیاد مهم نیست. من در اداره‌ی امور کشور بعضی وقت‌ها حل مسایل برایم دشوار می‌شود و دیگر هیچ راهی پیدا نمی‌شود. آن‌گاه به دوستان می‌گویم که آماده شوید به جمکران برویم.

آن جا بعد از راز و نیاز با آقا، من احساس می‌کنم همان جا دستی از غیب مرا راهنمایی می‌کند و من در آن جا به تصمیمی می‌رسم و مشکل بدین صورت حل می‌شود».

***

یکی از رهبران ملی آفریقا، احمد سکوتره رئیس جمهور گینه ى کوناکرى بود. او در دوران ریاست جمهورى من، چند بار به ایران آمد. یکى از دفعاتى که آمد، زمان جنگ بود. گفت از این جنگى که بر شما تحمیل شده، تعجب نکنید. هر انقلابى که علیه دستگاه هاى استعمارى و استکبارى و قدرت هاى متنافذ جهانى باشد، وقتى به وجود بیاید، یکى از اولین کارهایى که علیه آن مى شود، این است که یکى از همسایگانشان را به جانش مى اندازند؛ شما هم مشمول این قانون کلى شده اید؛ تعجب نکنید. او به من گفت: به شما از یک مرز حمله کرده اند؛ اما به من، از پنج جاى مرزم، پنج کشور حمله کرده اند! چون کشور کوچکى است و اطرافش کشورهاى متعددى هست. او هم چون یک فرد انقلابى بود و با یک انقلاب سر کار آمده بود، مورد حمله قرار گرفته بود.

 ***

این خاطره معروف از مقام معظم رهبری هم برای چندمین بار شنیدنی است. دریچه چادر طرف لیبیایی کوتاه بود و در مقابلش عکس قذافی را آویخته بودند. هرکس وارد می شد، ناخواسته در مقابل عکس دیکتاتور سر خم می کرد. آقا از پشت وارد خیمه شد تا در مقابل عکس سرخم نکند.

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.

آخرین اخبار