سرویس: دین و اندیشه 13:19 - شنبه 09 مرداد 1395

تنها راه نجات...

تواضع و رابطه با ولایت در کلام امام صادق (علیه السلام)

باید تواضع و خاکی بودن را تمرین کرد و از کبر و غرور ترسید؛ گاهی با یک مستخدم هم غذا شو، به کودکان سلام کن، گاهی اتاقت را خودت طی بکش، گاهی سبزی پاک کن و ظرف بشور و هر کار دیگری که کبر را ببرد اینها برای حفظ ولایت لازم است

به گزارش اصفهان شرق، به نقل از ندای اصفهان- حجت الاسلام مهران ادرویش/  تواضع در اصل از واژه وضع به معنی فرو نهادن است. از این رو از زایمان زنان به «وضع حمل» تعبیر می شود و مفهوم آن از نظر اخلاقی این است که انسان باید منیّت خود را در برابر خدا و خلق خدا و ارزشها فرو نهد؛ و ضد آن، تکبر و بزرگ نمایی و فخرفروشی است که از صفات رذیله، و مایه و پایه انحرافات فکری و عملی بسیار زشت است.

عالم بزرگ فیض کاشانی می نویسد: تواضع مانند سایر صفات اخلاقی دارای دو طرف افراط و تفریط است، و تواضع حد وسط آن، حد بین افراط (تکبر) و تفریط (پذیرش ذلت و پستی) است.

تواضع را نباید با ذلت اشتباه گرفت؛ تواضع توأم با توانایی و «تذلّل» حاکی از ناتوانی شخص در برابر دیگری است و نیز در تفاوت تواضع با خشوع گفته‌اند که تواضع به اعتبار خُلقیات و افعال ظاهر و باطن و «خشوع» به اعتبار جوارح است.

تواضع

از نشانه های تواضع این است که انسان در برابر مردم، خوش رو و خوش برخورد است، و هنگام معاشرت و جدا شدن از آنها، با روی باز و دلپذیر رو به رو یا جدا می شود. آنچه برای خود می پسندد برای دیگران هم می پسندد و آنچه برای خود نمی پسندد برای دیگران نیز نمی پسندد. تقدم در سلام کردن، نشستن در پایین مجلس، غذا خوردن همراه خادمان و … از دیگر نشانه های تواضع است.

تواضع ریشه خوبی ها:

از احادیث اسلامی استفاده می شود که تواضع، مادر همه خوبی هاست؛ از جمله در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «تواضع ریشه هر کار نیک و با ارزش است (التواضع اصل کل خیر) و مقام والایی است… و هر کس برای خدا تواضع کند خداوند او را بر بسیاری از بندگانش شرافت می بخشد… و هیچ عبادتی برای خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود مگر اینکه باب آن تواضع است و حقیقت تواضع را جز مقربانی که مستقل در وحدانیت خداوندند درک نمی کنند، خداوند عز و جل می فرماید: بندگان خداوند رحمان کسانی هستند که در زمین با تواضع راه می روند و هنگامی که جاهلان آنها را (با سخنان نامناسب) خطاب کنند، به آنها سلام می گویند و با بی اعتنایی می گذرند (بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۱۱)

تواضع ریشه ولایت:

علت اینکه پیامبر اکرم اول شخص نظام هستی است این است که او اول مسلم بود؛ خدای سبحان به پیامبرش دستور می دهد که بگو: من اولین مسلمانم؛ «لاشَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ وَ أَنا اَوَّلُ الْمُسْلِمین»؛ چه اینکه تواضع پیامبر اکرم نسبت به خداوند از همگان بیشتر بود و در «عالم ذر» اولین کسی است که خشوع و خضوع کرد؛

امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود: وقتی خدای عزوجل اراده کرد انسان ها را بیافریند آنها را خلق کرد و در محضر خود پراکنده ساخت. آنگاه فرمود: پروردگار شما کیست؟ اولین کسی که زبان به سخن گشود رسول خدا و امیرالمومنین و ائمه (علیهم السلام) بودند و پاسخ دادند: تو پروردگار مایی. پس علم و دین را به آنها عطا کرد و سپس به ملائکه فرمود: اینان حاملان دین و علم من و افراد امین در میان خلقم می باشند و هم اینها هستند که مسئول خواهند بود.
پیامبر اکرم به قدری متواضع بود که از میان تمام اسماءاش نام “عبدالله” را از همه بیشتر دوست داشت و فخر خود را فقر ذاتی خود می دانست. فلذا فرمود: الفقر فخری.

معنای ولایت:

ولایت یعنی نزدیک، نزدیکی دو انگشت بهم چسبیده. بلکه مثل نزدیکی نور و خورشید و یا نزدیکی نخ به البسه و نزدیکی دریا به موج؛ علت این نزدیکی این است که ولایت «حقیقت مولی علیه» است. همانطور که نخ حقیقت البسه و دریا حقیقت امواج و خورشید حقیقت نور است.

پدر شما ولیّ شماست؛ یعنی به شما نزدیک است. آنقدر نزدیک که خلقیات شما، پوست و گوشت و خون شما از اوست و البته این ضعیف ترین نوع ولایت است.

وقتی می گوئیم حضرت امیر ولیّ شما است (من کنت مولاه فهذا علی مولا)؛ معنایش این است که حضرت امیر به شما نزدیک است و این نزدیکی به این معناست که علی علیه السلام “حقیقت” شماست و شما رقیقه و ضعیف شده و جِلوه ای از آن حضرت هستید؛ همانطور که البسه، هیچ نیستند جز جلوه نمائی از نخ و هیچ حقیقتی جز نخ ندارند؛ به طوری که اگر نخ برود هیچ چیز از آن البسه باقی نمی ماند. علی ولی من است؛ یعنی علی حقیقت من است. تار و پود وجود و موجودیت من است. همه چیز و همه کس و قوام من است.

لذا ولیّ از همه کس و از همه چیز حتی از خودت به تو نزدیک تر است حتی از رگ گردنت به تو نزدیکتر است؛ چون ولیّ حقیقت توست و تو جلوه ای از او هستی و در برابر او نیستی (همانطور که لباس در برابر نخ نیست بلکه جلوه نخ است. لباس فقط یک اسم است مسمای آن نخ است. یا مثل دریا و موج که اگر موج را بشکافی هیچ ندارد جز آب. وجود تو را هم اگر بشکافند خواهی دید که هیچ ندارد جز علی بن ابوطالب) و این معنای ولایت است.

فلذا اگر به ولیّ پشت کنی به حقیقت خودت پشت کرده ای و در واقع به باطل و تاریکی و ظلمات رو آورده ای؛ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَ الَّذینَ کَفَروا أَولِیاؤُهُمُ الطّاغوتُ یُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصحابُ النّارِ هُم فیها خالِدونَ﴿کریمه بقره/ شریفه ۲۵۷﴾

از همین رو در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ وَ أَسْمَاؤُکُمْ فِی الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُکُمْ فِی الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُکُمْ فِی الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ وَ آثَارُکُمْ فِی الْآثَارِ وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ فَمَا أَحْلَی أَسْمَاءَ‌کُمْ وَ أَکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَعْظَمَ شَأْنَکُمْ وَ أَجَلَّ خَطَرَکُم.

چطور جسم آنها در جسم ماست؟! چطور روح و نفس و قبر و … آنها در روح و نفس و قبر ماست؟! پاسخ این است که چون اهل بیت حقیقت ما هستند لذا همه جوره با ما هستند. علت و حقیقت هیچ وقت از معلول و رقیقه خود جدا نیست، همانطور که نخ در البسه و دریا در امواج است. روایات نیز به این حقیقت اشاره دارند؛ روایاتی مثل روایات نوریه که مضمونشان این است که همه عالم ضعیف شده و رقیقه وجود حضرت امیر هستند. و یا روایات طینت که می فرمایند: شیعیان از باقی مانده گل اهل بیت هستند. یا روایت امام زمان(عج) که فرمود: نحن صنایع ربنا و الخلق بعد صنایعنا (ما آفریده خداوند و ما بقی موجودات مخلوقات ما هستند (بحارالانوار ج ۵۳ ص ۱۷۸- الاحتجاج ج ۲ ص ۴۶۶- الصراط المستقیم ج ۲ ص ۲۳۵). و این نگاه به ولایت چه قدر زیباست و چقدر بین ما و خداوند و اهل بیت قرابت و نزدیکی و صمیمیت ایجاد می کند.

برای قبول ولایت و حفظ آن چه باید کرد؟

قبول ولایت، تنها راه نجات است؛ امام صادق علیه السلام در دعای عصر غیبت می فرماید: اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى.

و قبول ولایت و زیر پرچم ولایت رفتن راهی جز تواضع ندارد؛ چه اینکه قبول ولایت به معنای این است که هر چه آن آقایان بفرمایند همان را انجام بدهیم و این مطلب با تکبر و “من، من” کردن اصلا جور در نمی آید و نیاز مبرم و ذاتی به تواضع دارد. لذا قرآن کریم در این باره فرموده:

وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها (بنا بر روایات الصلاه یعنی ولایت) لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعینَ؛ یعنی قبول ولایت جز بر اهل خشوع سخت است. بنابراین دشمن ولایت و نجات، تکبر است. فلذا تمرین تواضع و مبارزه با کبر و غرور باید در سر لیست تربیتی ما باشد.

تکبر

باید تواضع و خاکی بودن را تمرین کرد و از کبر و غرور ترسید؛ گاهی با یک مستخدم هم غذا شو، به کودکان سلام کن، گاهی اتاقت را خودت طی بکش، گاهی سبزی پاک کن و ظرف بشور و هر کار دیگری که کبر را ببرد اینها برای حفظ ولایت لازم است.

پیامبر اکرم نیز سر لیست اخلاقش تواضع بود؛ رسول اکرم صلى ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله و ائمه اطهار به هر کس برخورد مى‏ نمودند، از بزرگ و کوچک، ثروتمند و فقیر، سلام مى‏ کردند و اگر به جایى حتى براى خوردن خرمایى خشک دعوت مى ‏شدند، آن را کوچک نمى‏ شمردند. با دست مبارکشان شیر می دوشیدند و همچون بندگان غذا می خورند و در میان جمع شناخته نمی شدند و حلقه وار می نشستند تا مجلس بالا و پائین نداشته باشد و به کودکان سلام می کرند و از مردم می خواستند که جلوی پایشان بلند نشوند. دست کارگر را می بوسیدند و سوار بر الاغ می شدند و از اینکه مردم پشت سرشان راه بروند نهی می فرمودند. درباره سایر پیامبران نیز به خصلت تواضع اشاره شده است؛ چنان که بنا به روایتی، خداوند به موسی علیه ‌السلام گفت: تو را بدان سبب به پیامبری بر گزیدم که در میان همه مردم، کسی متواضع‌تر از تو نیست.

همچنین بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: از انتشار نظرات توهین آمیز معذوریم.